خمینی در برابر خمینی: نظریه ای برای گذار به دموکراسی؟
هرکشوری
نظریه گذار به دموکراسی خاص خودش را می طلبد و ایران نیز محتاج نظریه ای
متناسب با فضای سیاسی خویش است. این روزها فکر می کنم که گذار به دموکراسی
در ایران بر گسل عمیق شدن شکاف میان شاگردان و اطرفیان درجه اول آیت الله
خمینی رخ خواهد داد. برای بسط این تئوری باید بسان سعید حجاریان ماکس وبر
خواند.
هرروز که می گذرد شاگردان درجه اول آیت الله خمینی بیشتر و بیشتر
به دو دسته تقسیم می شوند: دسته ای که به ریاست آقای خامنه ای (که خود
شاگرد خمینی بود) طرفدار استبداد مطلقه فقیه و دشمن دموکراسی اند. دسته
دیگری که چند سال است به دموکراسی خواهی نزدیکتر و نزدیکتر می شوند و
مهمترینشان میرحسین موسوی، مهدی کروبی، هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و
بیت آیت الله خمینی هستند. استراتژی دموکراسی خواهان قدری که من می فهمم
باید مانور دادن بر روی این شکاف باشد. باید کمک کرد که تمایز این دو دوسته
از شاگردان هرروز واضح تر شود، و به تمایز طرفدار استبداد و طرفدار
دموکراسی بدل شود. نباید با خمینی همان معامله ای را کرد که با خامنه ای می
کنیم. خمینی را باید به عنوان بخشی از تاریخ این کشور نقد کرد، منتها توجه
کرد که او به همراه بیتش همچون متنی است که دو قرائت هرمنوتیکی کاملا
متضاد از آن می شود کرد، و دموکراسی خواهان قرائت دموکراتیک را بر می
گزینند. خامنه ای (پس از رهبری) برعکس همچون متنی است که یک قرائت بیشتر
ندارد، و آن قرائت استبدادی است. در این نگاه بخش دموکراتیک اندیشه های
خمینی بخش استبدادی آن را برای آینده ایران دود می کند و به هوا می فرستد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر