۱۴۰۰ اردیبهشت ۶, دوشنبه

رمزگشایی از «نسل‌کشی» خواندن کشتار ۱۹۱۵ ارامنه از سوی جو بایدن

 

رئیس جمهور ایالات متحده روز شنبه با انتشار بیانیه‌ای، کشتار و کوچاندن اجباری صدها هزار تن از ارامنه توسط قوای عثمانی در وقایع سال ۱۹۱۵ میلادی را رسما «نسل‌کشی» نامید. اتفاقی که با واکنش شدید دولت ترکیه روبرو شد. این یادداشت به جوانب مختلف این موضوع می‌پردازد.

در ایران برگزاری مراسم ۲۴ آوریل، بر خلاف برخی کشورها، تابو نیست و هرسال مراسمی در این زمینه در شهرهای مختلف از سوی ارامنه برگزار می‌شود. امسال هم در تهران، اصفهان و شیراز به یاد قربانیان اتفاقات ۱۹۱۵ مراسم‌های جداگانه‌ای برگزار شد. کلیسای وانک اصفهان (صومعه آمنا پرگیچ) بطور مشخص یکی از جاهایی است که این مراسم در آن هرساله برگزار می‌شود و خاطره قربانیان با نثار گل و افروختن شمع پاس داشته می‌شود.

 


مهم‌ترین نکات بیانیه بایدن

بیانیه بایدن که در وبسایت کاخ سفید منتشر شده یک صفحه بیشتر نیست ولی حاوی نکات مهمی از نظر تاریخی است:

عنوان پیام هست «بیانیه رئیس‌جمهور جو بایدن در مورد روز یادآوری ارامنه[ّ۲۴ آوریل]». در این بیانیه آمده وقایعی که از روز ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ «با دستگیری روشنفکران ارمنی و رهبران جامعه ارمنی در کنستانتینوپل [اشاره به استانبول در دوره عثمانی] بدست دولت عثمانی آغاز شد، در نهایت به تبعید، کشتار، یا کوچاندن به سمت مرگ یک و نیم میلیون ارمنی منجر شد.» در این بیانیه گفته نمی‌شود تمام یک و نیم میلیون ارمنی که از محل سکونت‌شان کوچانده شدند کشته شده‌اند، گرچه گفته می شود بخش مهمی از آنها به قتل رسیدند.

ارمنیان ۲۴ آوریل را روز «فلاکت بزرگ» (Meds Yeghern) می دانند. در بیانیه بایدن هم آمده برسمیت شناخته این «فلاکت بزرگ» به عنوان «نسل‌کشی» (genocide) در راستای یادآوری تاریخی و جلوگیری از تکرار وقایع مشابه در آینده است. (جلوگیری از وقوع جنایات جدید نکته‌ای است که در پیام نیکول پاشینیان، نخست‌وزیر ارمنستان به مناسبت صد و ششمین سالگرد اتفاقات ۱۹۱۵ هم آمده است.)

در بیانیه بایدن گفته شده «نفرت در تمام اشکال آن» (hate in all its forms) تاثیرات نابودکننده‌ای دارد و اتفاقات ۱۹۱۵ فجایع ممکن ناشی از نفرت پراکنی را جلوی چشم ما می‌آورد. (این نکته برای ایرانیان هم بسیار درس‌آموز است.)

در پیام بر اهمیت مدارا و «رواداری» (tolerance) و لزوم دوری از تعصب و جزم‌اندیشی (bigotry) که می‌تواند راه را بر «شرور» گوناگون باز کند تاکید شده است. «احترام به حقوق بشر» هم بر اساس اصل رواداری توضیح داده شده است. پرواضح است که ریشه‌های مصائبی چون نسل‌کشی در طول تاریخ همواره دوری از رواداری بوده.

تاثیر لابی ارمنی از دیگر نکات قابل مشاهده در این پیام است که در آن گفته شده: «طی دهه های گذشته مهاجران ارمنی ساکن آمریکا به طرق بسیاری بر غنای فرهنگی ایالات متحده افزوده‌اند. ارمنیان هرگز تاریخ غم‌باری را که بسیاری از اجداد ایشان را به سواحل ما سوق داد فراموش نکرده‌اند.» بایدن گفته ما به روایت این مهاجران از تاریخ‌شان احترام می‌گذاریم و «با درد ایشان همدردی می‌کنیم.»

واقعیت آنست که در وقایعی چون کشتار و نسل‌کشی بیش از همه ابراز همدردی و پذیرش درد بازماندگان است که می‌تواند تسکینی بر آلام ایشان باشد. انکار باعث تداوم خشم و درد در نسل‌های بعدی می‌شود.

 

واکنش دولت ترکیه

دولت ترکیه اتفاقات ۱۹۱۵ را به عنوان نسل‌کشی نمی‌پذیرد و در نتیجه طبیعی است که واکنش‌اش به بیانیه کاخ سفید به مناسبت ۲۴ آوریل عتاب‌آلود و همراه ناخشنودی باشد. واکنش‌هایی که همچنان ادامه دارد. در جوابیه وزارت خارجه ترکیه به عنوان نمونه آمده اظهارات بایدن «مبنای علمی و حقوقی» ندارد و قوانین و حقوق بینالمللی هم وقایع ۱۹۱۵ را به عنوان «نسل‌کشی» نمی‌پذیرند. در بیانیه دولت ترکیه نسل‌کشی خواندن اتفاقات ۱۹۱۵«تحریف تاریخ» با تکیه بر انگیزه‌ها و «ملاحظات سیاسی» خوانده شده است. در این بیانیه موضع پیشین دولت ترکیه در سال ۲۰۰۵ برای تاسیس «کمیسیون مشترک» برای تحقیقات تاریخی در مورد اتفاقات سال‌های آخر امپراطوری عثمانی به همراه امکان «گشودن آرشیوها»ی موجود در ترکیه تکرار شده است و همزمان یاد تمام قربانیان مسلمان، مسیحی و یهودی تبعه عثمانی در رویدادهای پیش و حین جنگ جهانی اول گرامی داشته شده است.

می‌شود حدس زد که آمریکا پیشاپیش خود را برای این موضع‌گیری دولت رجب طیب اردوغان  و ائتلاف حاکم در ترکیه آماده کرده بود.

 

واکنش منتقدان؛ «شکست» سیاست خارجی آک پارتی

با اینحال سیاسیون و تحلیلگران منتقد دولت می‌گویند ترکیه به دنبال اتفاقاتی چون خرید موشک‌های اس ۴۰۰ از روسیه و خارج شدنش از جمع سازندگان و خریداران جنگنده‌های اف ۳۵ در واکنش آمریکا به اتفاق مزبور، دیگر برای ایالات متحده، متحد استراتژیک سابق محسوب نمی‌‌شود. در این تحلیل بایدن ملاحظات باراک اوباما و بقیه روسای آمریکا برای نسل کشی نخواندن وقایع ۱۹۱۵ را هم ندارد، چون خصوصا پس از کودتای نافرجام ۲۰۱۶ و اتهام به دولت اوباما از سوی ترکیه در مورد پشتیبانی از عوامل کودتای نافرجام، و متعاقب آن نزدیکی ترکیه به روسیه و چین، روابط میان آمریکا (خصوصا جناح دموکرات‌ها در این کشور) و ترکیه بسیار شکرآب شده است.

از سوی دیگر به سبب وضعیت بد اقتصادی و کاهش چشم‌گیر ارزش لیر ترکیه در برابر دلار و یورو در چهار سال گذشته، دست ترکیه برای واکنش نشان دادن گسترده به این اقدام دولت بایدن هم چندان باز نیست. بر این اساس است که به عنوان نمونه روشن چاکیر، روزنامه‌نگار شناخته شده و سردبیر مدیا اسکوپ، از بیانیه کاخ سفید به عنوان «شکست بزرگ سیاست خارجی ترکیه» و نشانه بارز کاهش قدرت نرم ترکیه در جهان یاد کرده‌اند. در این رویکرد ائتلاف حاکم در دوری از غرب نکوهیده‌ می‌شود.

با اینکه ترکیه به طور سنتی متحد آمریکا و غرب در منطقه محسوب می‌شد، با وجود گذشتن چندماه از استقرار جوبایدن در کاخ سفید به عنوان رئیس‌جمهور، بایدن برای اولین بار تنها روز ۲۳ آوریل، آنهم در آستانه اعلام ۲۴ آوریل به عنوان روز نسل‌کشی ارامنه، با رجب طیب اردوغان تماس تلفنی گرفت. این رخداد به نظر هم جدی بودن دغدغه حقوق بشری بایدن در مورد ترکیه، بر خلاف ترامپ، را نشان می‌دهد و هم شکرآب بوده رابطه دو کشور را. دونالد ترامپ دست اردوغان را برای انجام عملیات‌های مخالف نظامی در منطقه، از جمله در شمال سوریه، بسیار بازگذاشته بود و حتی از سوی کردها متهم بود به معامله با اردوغان. حالا به نظر می‌رسد با روی کار آمدن جو بایدن تاحدودی خلاف این جریان در حال رخ دادن است.

 

توازن در قفقاز پس از بازپس گیری قره باغ بدست جمهوری آذربایجان

نهایتا آنکه چه بسا بتوان نسل‌کشی خواندن وقایع ۱۹۱۵ از سوی آمریکا را نوعی توازن قوا در منطقه قفقاز پس از بازپس گیری مناطق اشغالی قره باغ در پاییز گذشته بدست ارتش آذربایجان و با حمایت قاطع ترکیه دانست. روز ۲۴ آوریل از سوی ارمنیان منطقه قره باغ به اندازه ارمنیان ایروان گرامی داشته می‌شود و در هردو منطقه این روز تعطیل رسمی محسوب می‌شود. بایدن نمی‌خواهد ارمنستان به کل به دامان روسیه بیفتد.

در جنگ دوم قره‌باغ که در اواخر ۲۰۲۰ رخ داد آمریکا درگیر انتخابات ریاست‌جمهوری بود و عملا تاثیری در تحولات نداشت. اقدام بایدن را می‌توان بازگشت آمریکا به تحولات منطقه قره باغ دانست.

این اعلامیه چون در دوره نخست وزیری نیکول پاشینیان ضعیف شده در سایه جنگ رخ داده، چه بسا حتی بتواند باعث قوی‌تر شدن دست پاشینیان در برابر مخالفانش در داخل ارمنستان (یعنی جناح نظامی‌گرای نزدیک به روسیه که بطور سنتی چندان به قواعد دموکراسی هم پایبند نبوده) شود و در انتخابات پیش رو جلوی به قدرت رسیدن مخالفان پاشینیان را بگیرد. پاشینیان در نبرد قره باغ شکست سختی از ارتش اذربایجان خورد و حتی در معرض کودتا از سوی ارمنیان تندرو بود.

شاید راز این بخش سخنان پاشینیان به مناسبت صد و ششمین سالگرد کشتار ارامنه همین نکات باشد، وقتی او همزمان با بایدن به مناسبت ۲۴ آوریل اعلام کرد:‌ «هیچ کدام از جریان‌های سیاسی ارمنی، در ارمنستان یا دیاسپورا، نسبت به یاد قربانیان بی گناه خیانت نخواهند کرد.»

تماس تلفنی میان اردوغان و علیف بلافاصله پس از بیانیه بایدن را می‌شود در راستای ارزیابی این تحولات در منطقه قفقاز ارزیابی کرد.

 

نکته پایانی؛ لزوم توسل به تاریخ‌نگاری علمی و غیرایدئولوژیک

کشتار ۱۹۱۵ ارامنه در اواخر دوره عثمانی را بسیاری تاریخ‌نگاران و محققان علوم اجتماعی غربی نسل‌کشی دانسته‌اند و البته همواره برخی تاریخ‌نگاران نزدیک به دولت (چه دولت کمالیست در دهه‌های قبلی و چه دولت اسلامگرا در دوره اردوغان) در مورد نسل‌کشی بودن این وقایع تردید کرده‌اند. وقایع ۱۹۱۵ را هرچه بخوانیم چیزی از بار «فلاکت بزرگی» که در این روز رخ داده کاهش نمی‌دهد.

در نظر نگارنده جویندگان حقیقت با اتخاد روش‌های علمی، بجای ایدئولوژیک، در خوانش تاریخ قادر خواهند بود پاسخ خود را در مورد فجایع ۱۹۱۵ بیابند. اگر ملاحظات سیاسی را به کنار بگذاریم، امروز با گذشت بیش از صدسال از این رخداد ابهام زیادی در مورد کلیت این وقایع نباید مانده باشد. البته هیچ فاجعه‌ای فقط یک طرف و سبب ندارد و اتفاقات تاریخی و فجایع رخ‌داده در جنگ‌ها همواره پیچیده و ذوابعاد هستند. با اینحال پژوهشگران باید تقریر حقیقت و تقلیل مرارت انسان‌ها را اساس رویکرد خود در چنین مواقعی قرار دهند.

 

توضیح: این یادداشت پیشتر در ایندیپندنت فارسی منتشر شده است.

۱۴۰۰ اردیبهشت ۵, یکشنبه

خشم انباشته شده در جامعه ایران؛ سرکوب از بالا، گسستگی در پایین

 

جامعه امروز ایران یک جامعه بسیار خشمگین است. نشانه‌های ناامیدی، چندقطبی شدگی و قبیله‌گرایی در فضای مجازی فارسی‌زبان، به بهانه‌های گوناگون، براحتی قابل مشاهده است. ولی مسبب این وضعیت چیست؟ چرا به نظر می‌رسد جامعه ایران به شکل باروتی آماده انفجار درآمده؟ و چرا رواداری و مدارا و گفتگو فضیلتی است که این روزها در فضای مجازی ایرانیان کمتر قابل مشاهده است؟

این وضعیت را می‌شود به طرق مختلف تئوریزه کرد. بسیاری فلاسفه سیاسی روزگار مدرن، از جان رالز و کارل پوپر گرفته تا هانا آرنت و ریچارد رورتی و دیگران، به انحای مختلف در مورد لزوم همبستگی و رواداری نظریه‌پردازی کرده‌اند. ریچارد رورتی که مدافع نوعی پسامدرنیسم بود و در عین حال پایبند به لیبرالیسم سیاسی، می‌گفت مفاهیم حقیقت و عینیت باید از فلسفه کنار گذاشته شوند و جای آنرا مفهوم همبستگی (Solidarity) و اجماع و توافق حول اصول مشترک بگیرد. ما البته برای پیچیده نکردن بحث به شرح بیشتر موضع رورتی نمی‌پردازیم، و در عوض می‌کوشیم نیاز کنونی جامعه ایران به زبان مشترک و همینطور همبستگی حول آنرا با گفتاری بدور از پیچیدگی گوشزد کنیم.

 


همبستگی، نیاز اصلی جامعه ایران

ایجاد همبستگی در هر جامعه‌ای، از جمله جامعه ایران، بدون وجود نوعی «اصول مشترک» ممکن نیست. منظور از اصول مشترک اصولی ولو حداقلی است که مورد توافق اکثریت مردم جامعه هستند و می‌توانند پایه‌ای برای زیست مشترک میان مردم فراهم کنند.

در دوران اعتراضات جنبش سبز سال ۱۳۸۸ جامعه ایران به نوعی اصول مشترک حداقلی حول بیانیه‌های میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی، و همینطور حول خواسته بنیادین برگزاری انتخابات آزاد، و شعار «رای من کو» دست یافته بود و همین موجب اجماعی بی‌سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی میان گروه‌های مختلف اپوزوسیون در برابر حکومت شد. این اجماع گسترده البته با حصر موسوی و کروبی و رهنورد و سرکوب همه‌جانبه جنبش سبز و پراکنده شدن فعالین این جنبش در نقاط مختلف جهان از میان رفت. در سال‌‌های پس از ۱۳۸۸ سرکوب جمهوری اسلامی نه تنها کمتر نشد، بلکه بر میزانش افزوده هم شد؛ پدیده‌ای که در سرکوب خونین اعتراضات آبان ۱۳۹۸ تنها یکی از مصادیق آن بود. در اعتراضات آبان ۱۳۹۸، تنها دو روز پس از شروع اعتراضات نیروهای امنیتی که ظاهرا تنها منطق‌‌شان حفظ نظام به هر قیمتی است، برای کنترل و سرکوب اوضاع دست به اسلحه بردند و دست به کشتار حداقل ۳۰۰ نفر زدند.

نتیجه سرکوب‌های جمهوری اسلامی در بیش از چهل سال گذشته، هرچه جلوتر آمده‌ایم، چیزی شده که می‌شود از آن به عنوان بحران فقدان «امر مشترک» یا «اصول مشترک» در جامعه ایران یاد کرد. برای فرموله کردن این موضوع یادداشت بابک مینا، جامعه‌شناس، با عنوان «تعریف امر مشترک، نیاز امروز جامعه‌ی ایران» (منتشر شده در وبسایت آسو به تاریخ ۱/۴/ ۱۳۹۸) جالب توجه است. مینا در مقاله مزبور امر و اصول مشترک را چیزهایی تعریف می‌کند که «فراسوی اختلافات بتوانند داور نهایی باشند.» این اصول مشترک در واقع همان مرجع نهایی هستند که «بالای سر ما» به عنوان شهروند ایستاده اند و هم‌زمان، هم «حقوقی» به ما می‌دهند، و هم «مسئولیت‌هایی» از ما طلب می‌کنند. (توضیح: واقعیت اینست که بیانیه‌های موسوی و کروبی که ممکن است امروز از دید بسیاری از مدافتاده به نظر برسند، در دوران جنبش سبز این ویژگی‌ها را، ولو به صورت حداقلی، برآورده می‌کردند.) مینا در نتیجه‌گیری می‌نویسد:

«جامعه‌ی ایران متأسفانه از این هدف بسیار دور است. روزبه‌روز چشم‌انداز توافق بر روی اصولی مشترک تیره‌تر می‌شود. زبان مشترکی میان ما نیست و این می‌تواند منجر به خشونت شود. هر گرایش سیاسی به سرعت به کالت (cult) بدل می‌شود. کالت‌های سیاسی معمولاً دو ویژگی دارد: اول خودشیفتگی جمعی، به این ترتیب که اعضاء مدام خود را می‌ستایند و از با هم بودن و تأیید یکدیگر لذت می‌برند؛ دوم، تمام هویت‌شان بر اساس دشمن بیرونی تعریف می‌شود. در چنین وضعی جامعه تکه تکه می‌شود، هیچ چسبی نمی‌تواند آنها را به هم بچسباند.» (همان)

کالت‌گرایی، خودشیفتگی جمعی و دشمن‌تراشی نکاتی هستند که در این سطور بر آنها تاکید شده. متاسفانه وضعیتی که بابک مینا در این سطور توصیف کرده با گذشت دوسال نه تنها کمتر نشده، بلکه بر میزان آن به شدت افزوده هم شده است. وضعیت فضای مجازی شاهد این مدعاست.

 

ولایت فقیه، مقصر اصلی

جمهوری اسلامی و ولایت فقیه مقصر اصلی وضعیت اسف‌بار کنونی هستند. سرکوب بی‌رحمانه جنبش سبز ۱۳۸۸ (که در آن «امید» کلیدواژه رهبران نمادین‌اش بود)، حصر موسوی و رهنورد و کروبی، و متعاقب آن سرکوب خونین اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ماه ۱۳۹۸، ناامیدی و خشمی را در جامعه امروز ایران، اعم از مرد یا زن، انباشته کرده که شاید به اندازه بمب هیدروژنی قدرت دارد، یعنی مخرب است.

در نتیجه همه این سرکوب‌ها و ناامیدی‌ها بنیادهای اخوت و برادری در جامعه کنونی ایران بسیار فرسوده شده و جامعه مستهلک شده (برادری در معنایی که در پس مفهوم همبستگی رورتی قرار دارد و یا در انقلاب فرانسه در کنار مفاهیم آزادی و برابری یکی از سه شعار اصلی انقلابیون بود مد نظر نگارنده است.)

خروج از این وضعیت تنها با انجام اصلاحات ساختاری دموکراتیک در نظام ایران میسر است. یعنی اصلاحاتی که در آن وضعیت کنونی با نظمی جایگزین شود که بجای دمیدن بر آتش نفرت و خشم و کینه و انباشتن احساسات منفی مدیریت ناشده در جامعه، احساسات شهروندان را در راستای اصلاح و آبادانی و پیشرفت ایران مدیریت و هدایت کند. (و البته ناگفته پیداست منظور از ایران جایی است که در آن فارس و غیرفارس حقوقی برابر دارند.) این امر البته با «ولایت مطلقه فقیه» شدنی نیست.

در دوران جنگ سوریه (جنگی که جمهوری اسلامی از آتش بیاران اصلی آن بود) بسیار این بحث، حداقل در عالم فارسی‌زبان، مطرح می‌شد که آیا ایران هم سوریه می شود؟ و چون جنگی از نظر فیزیکی در خیابان‌های تهران و سایر شهرهای ایران رخ نداد، بسیاری گفتند ایران سوریه نشد.

نگارنده ولی وقتی به چندپارگی جامعه ایران و «جنگ همه با همه» در فضای مجازی می‌نگرد، با خود می‌اندیشد که آیا ایران از نظر فرهنگی سوریه نشده؟ آیا سوریه‌ای شدن در سطح فرهنگ چیزی جز از بین رفتن فرهنگ‌ مدارا و همبستگی در پایه‌ای ترین سطوح آن است؟ آیا جنگ فیزیکی سوریه سالها و ماهها پیشتر در جنگ فرهنگی گروه‌های اجتماعی-سیاسی که تحمل حضور هم را نداشتند شروع نشده بود؟

با ادامه ممانعت کنونی در اصلاح ساختاری چیزی جز نفرین و بدنامی در تاریخ نصیب حاکمان جمهوری اسلامی نخواهد شد. حاکمان ایران اگر فکر می‌کنند با سرکوب جنبش های مدنی به اهداف خود رسیده‌اند، اشتباه می‌کنند. حامیان ولایت مطلقه فقیه در این سرکوب‌های گسترده، با ویران کردن بنیاد جامعه سیاسی و امر مشترک، کشتی‌ای را سوراخ کرده‌اند که در آن خودشان نیز، همانند بقیه مردم، غرق خواهند شد.

 

توضیح: این یادداشت پیشتر در رادیوزمانه منتشر شده است.