صحنه پایانی فیلم گلادیاتور (2001) را به یاد آورید. در آنجا کومودوس که به ناحق به جای پدرش بر تخت امپراطوری روم نشسته ماکسیموس، یعنی همان گلادیاتور و سردار پر افتخار رومی فیلم را به نبرد تن به تن فرا در برابر چشمان هزاران تن در کلوسئوم، استادیوم بزرگ رم برای نبرد گلادیاتورها، فرا می خواند. کومودوس به هیچ اصل اخلاقی جز حفظ قدرت خویش پایبند نیست. او که به ماکسیموس حسادت می کند، زن و فرزند او را به وحشیانه ترین شکل نابود کرده و خود او را نیز علی رغم افتخارات فراوانش برای روم به مقام یک برده تنزل داده است. در صحنه پایانی فیلم کومودوس که می داند در برابر قدرت بازوان و توان بالای ماکسیموس بازنده است، برای آنکه جلوی شکست مفتضحانه خود را بگیرد، قبل از نبرد و مخفی از چشمان هزاران رومی که برای تماشای نبرد گلادیاتورها به کولوسئوم آمده اند، با خنجر ضربه ای کاری به بدن ماکسیموس می زند و اورا با آن زخم عمیق نیمه جان روانه نمایش مبارزه میان خودش و ما کسیموس می کند.
در دنیای امروز تلویزیون ها جای کولوسئوم ها را گرفته اند. بسیاری امروزه نبرد گلادیاتورها را به جای استادیوم از تلویزیون تماشا می کنند. به جز میدان آزادی در دیروز، صدا و سیمای جمهوری اسلامی کولوسئوم حکومت ایران است. کولوسئومی که در آن حاکمان کومودوس وار نبردها را به شیوه و خواست خود تصویر می کنند.
22 بهمن 1388 هم مرگ یک ذره ته مانده اخلاق و جوانمردی در جمهوری اسلامی بود. حکومت اسلامی دقیقاً به شیوه مبارزه کومودوس در برابر ماکسیموس در این روز به مصاف جنبش سبز رفت. حکومت برای آنکه به هر قیمت ممکن نشان دهند طرفداران بیشماری دارد، از طرفی همه من جمله سبزها را در این روز به راهپیمائی دعوت کرد و وانود کرد که به آنها آسیبی نخواهد رساند، و از طرف دیگر هر کسی را که به هر طریق نماد سبزی یا نشانی از جنبش سبز با خود حمل می کرد، از میان هزاران تظاهر کننده، به خشن ترین صورت سرکوب کرد تا تمام تظاهرکنندگان را به نام خود و طرفداری خود تبت کند. در این راه حتی از گاز اشک آور زدن به کروبی یا ضرب و شتم زهرا رهنورد در روز روشن برای انصراف آنها از راه پیمائی و طرفداری جنبش هم نهراسید. آخرش هم شادمان از پیروزی خویش پیام تبریک و پیروزی و فتح صادر کرد.
اصل 27 قانون اساسی ایران می گوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.» این اصل در ایران به سخره گرفته شده است. حکومت با ادعای دینی بودن خود به دلخواه خود «مخل مبانی اسلام» را معنا می کند، طوری که خود را عین اسلام می داند و هرکسی، ولو مراجعی مانند آیت الله منتظری یا آیت الله دستغیب را که عمری در تحصیل دین صرف کرده اند، مانند او نیندیشد و منتقد او باشد را مخل مبانی اسلام می خواند و او را از بدیهی ترین حقوق خود محروم می کند. اسلام توسط حکومت به کمک نیروی بازوان هزاران نیروی پلیس و ضد شورش و بسیجی تفسیر می شود، نه به آن روشی که صدها سال حوزه های علوم دینی اسلام را تفسیر می کرده اند. 22 بهمن پایان پایبندی به ذره ای اخلاق و جوانمردی در حکومتی است که ادعای دینی بودن دارد.
دین و اخلاق مرد، دیگر تنها قدرت است که حق و باطل را تعیین می کند.
آیا واقعاً آنطور که بعضی دوستان معتقدند و گلایه می کنند در 22 بهمن 1388 کومودوس واقعاً نبرد را به ماکسیموس برد؟
اولا این شماها بودید که این نبرد را از تلوزیون نگاه میکردید اما کسانی مثل من در خود نبرد بودیم.
پاسخحذفدوما کاش به جای توهم گویی و تخیل بافی به میان مردی میرفتی و خودت میدیدی که خبری از اینهایی که تو میگویی نبود.
سوما تو که صحبت از اصل 27 قانون اساسی کردی، جالب این است از آدمی مثل شما که ادعای فلسفه میکنیدو عنوان مطالبتان مرگ اخلاق است اول به مرگ اخلاق خودت فکر کنی این اخلاق نیست که به اصل 27 اشاره کنی و بقیه تبصرهها و مواد قانون اساسی را ول کنی چون به نفع تو نیست احتمالا به همین خاطر است که اصل چهلم را هم ندیده گرفتهای یا به همین خاطر است که صحبتی از آئین نامه احزاب نمیکنی و قوانین آن فکر کنم لازم باشد قبل از اینکه صحبت از اصل 27 بکنید این را بخوانیدhttp://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=566239
جناب آقا مهدی:
پاسخحذفسلام علیکم. بسیار ممنونم از مشارکت تان در بحث. ماسبزها و شما منتقدان جنبش سبز اگرچه با هم اختلاف نظر داریم، باید یاد بگیریم منطقی گفتگو کنیم. پس از اینکه سعی کرده اید منقطقی جواب بدهید و درگیر بحث شوید، خوشحالم.
1- در قانون اساسی ایران ابهامات بسیار مهمی وجود دارد که آنرا بسیار تفسیرپذیر می کند. این به نظر من یکی از اشکالات قانون اساسی فعلی است. به نظرم حسن یک قانون به صریح بودن و شفاف بودن آن است و نه برعکس. شاید علت این ابهام هم آن باشد که قانون اساسی فعلاً خواسته دو اندیشه مانعه الجمع، یعنی ولایت فقیه (که یک ساختار قدرت از بالا به پائین است) و دموکراسی را (که یک ساختار قدرت از پائین به بالاست) یکجا جمع کند. در مطلب جدال انتخابی-انتصابی قبلاً مطلبی در این باب نوشته ام که اگر خواستید به آن مراجعه کنید. مطلب جدیدتری هم در مورد قرائت اشعری یا معتزلی از قانون اساسی دارم که بزودی پست اش می کنم.
2- اشاره به اصل چهلم منطقی ترین اشکالی است که یک اصولگرا می تواند به درخواست سبزها برای تجمع بدهد. ولی اگر اجازه بدهید من از منظر فلسفه سیاسی جان استوارت میل پاسخ تان را بدهم. جان استوارت میل هم در کتاب درباره آزادی و اصولاٌ تمام قانون های اساسی لیبرال چیزی مشابه اصل 40 قانون اساسی ایران را قبول دارند (اینکه حد آزادی «اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی» است. میل آنرا «قاعده اضرارHarm principle» می می نامد.) ولی مسئله اینجاست که تعریف «اضرار به غیر» در یک نظام دموکراتیک را حکومت و صاحبان قدرت از بالا تعیین نمی کنند. این خود مردم یا نمایندگان «تمام اقشار مردم» اند که اضرار به غیر را تعیین می کنند. یعنی از منظر میل کسی که اضرار به غیر را تعیین می کند باید با رای مردم سر کار آمده باشد، قدرتش محدود و کنترل شده و غیر مادام العمر و نقدپذیر باشد، کسی در هیچ انتخاباتی از سوی صاحبان قدرت رد صلاحیت نشده باشد و معیار ورود به مجلس یا ریاست جمهوری فقط و فقط احترام به قواعد دموکراتیک و بر اساس رای مردم باشد. آیا کسانی که در حکومت فعلی ایران اضرار به غیر را به قول شما تعیین و تعریف می کنند با رای مستقیم مردم، بدون پشتوانه نظارت استصوابی، بدون پشتوانه بالاترین پست های مادام العمر بر سر کار آمده اند که تعیین تجاوز به منافع عمومی شان صدای همه ملت باشد؟ به نظرم حاکمان کنونی ایران واجد چنان شرایطی نیستند.
به علاوه از منظر حقوق طبیعی هم می توان به جناب حقوقدان نویسنده مقاله خبرگزاری جمهوری اسلامی ارسالی شما جواب داد که آنرا برای بحثی دیگر موکول می کنم.
با درود و مهر
سلام
پاسخحذفصحبت شما کاملا درست است. نکته دیگری که می خواستم به آن اشاره کنم این است که شاید انتظار ما هم از جنبش سبز در روز 22 بهمن بیش از حد زیاد بود. و این انتظار نه از روی منطق بلکه از روی احساسات شکل گرفته بود. این حرف نه به خاطر این است که قدرت مردمی این جنبش کم است بلکه به خاطر نبود یک رهبری منسجم و یک مسیر معین برای شکوفایی و نتیجه گیری است و به نظر من این جنبش به زمان برای بالغ شدن نیاز دارد.هر چند نظام بعد از انتخابات از قدرت مردم شکه شد اما به تدریج راه سرکوب را یاد گرفت. مملکت ما از مدت ها قبل به روش "زودپز " اداره میشد. اینکه هر وقت دما و فشار ناشی از سرکوب عقلانیت و احساسات انسانی تا جایی بالا رفت که احتمال انفجار بود دریچه اطمینان را کمی باز کند تا اوضاع به حالت متلاطم ولی قابل کنترل قبلی برگردد. اما در قضیه انتخابات و بعد آن تصمیم گرفت تعدادی از آدمهای مناسب (توضیح این صفت خود بحث دیگری است) را از زودپز خارج کرده و در زودپز را محکمتر از قبل ببندد. آینده از دو حال خارج نیست یا زمان فشار و سرکوب بر روی اکثریت به اندازه ای خواهد شد که حاضر باشند از خانواده ،مال و جان خود برای رهایی بگذرند(که در 22 بهمن امسال اینگونه نبود) و آن زمان انفجار(انقلاب) است. و یا اینکه نظام با درس از تاریخ ، تن به اصلاحاتی اساسی خواهد داد. ولی آنچه حکومت از آن درس نگرفته این است که تا انسانیت هست این آتش هیچگاه خاموش نمی شود.
سلام آقا میثم
پاسخحذفمن همان سید مجتبی هستم.
نتیجه گفت و گوهای من و آقای جامی به همان جا ختم نشد.
نفرتی که ناشی از تضییقات حکومت ایران بر ایشان بود، تندگویی ایشان را فعال ساخت. متاسفانه فشار روانی که بر هوادارن جنبش سبز وارد شده و میشود مانع از آن است که بتوانند یک مباحثه نظری را فارغ از تعلقات سیاسی شان ÷یگیری نمایند و گاه و بیگاه مصادیقی پراکنده از اعتراضات سیاسیشان را به میا گفت و گو میکشانند.
نتیجه این رفتار که من سالها پیش در دوران دانشجویی نیز شاهد آن بودهام، منجر به آن شده است که راه مفاهمه تنگ و تنگ تر شود.
چه تصادف جالبی، یکشنبه صبح شبکه سوم فیلم گلادیاتور را پخش کرد.
پاسخحذفدوستان می بخشند که جواب کامنت ها دیر شد.
پاسخحذفبه ناشناس:
مرسی. تحلیل خوبی است. پوپر می گوید انسان از خطاهایش باید بیاموزد و پیشرفت کند. از واکاوی 22 بهمن امسال هم سبزها باید به نقصان و ضعف هایشان پی ببرند برای حضورهای بعدی.
به سید مجتبی:
سید مجتبی عزیز خوشحالم که به وبلاگ ما سر زدی. در مورد گفتگوی تو و جناب جامی نمی توانم الان دقیق اظهار نظر کنم چون تمام و از ذیل تا صدر گفتگو را با دقت تمام نخوانده ام و پاره پاره خوانده ام. ولی نفس گفتگو امر مبارکی است.
به نظرم هم سبزها و هم اصولگرایان باید روش گفتگو را بیاموزند. هر دو طرف حالا حالاها باید یاد بگیرند. ولی یک قاعده وجو دارد همیشه و آن اینکه افرادی که در مواجه با مخالف دست به اسلحه و باتوم و زندان می برند اصلاً پایبند لوازم گفتگو نیستند. لازمه گفتگو نفی خشونت و تضمین حق آزاد زیستن است و حداکثراستفاده از نزاع قلمی به جای نزاع فیزیکی، ولی وقتی یک نفر قدرت در دست دارد و آنجا که از برهان کم می آورد از باتوم و اوین و پلیس ضد شورش و نیروهای لباس شخصی استفاده می کند، باب گفتگو را خود بخود بسته می کند. پس از این جهت اکثر کسانی که در رمان حال در ایران در قدرت اند، بیشتر باب گفتگو را بسته اند.(منظورم اهل فکری چون شما نیست، چون همینکه اهل جدال قلمی هستید نشان می دهد حسابتان جداست.)
در هر صورت خوشحالم از آشنائی با شما و در وبلاگ در خدمتیم و پذیرای کامنت های موافق و مخالف.
به صادق: موافقم تصادف جالبی است!
با عرض سلام
پاسخحذفحرف و حدیث زیاده، ولی باید به عرض جناب عالی برسانم که اگر با دید بازتری نگاه کنیم میفهمیم که کومودوس واقعی نه حکومت ایران بلکه صهیونیستها هستند که بیش از 80 درصد رسانه های تاثیرگذار دنیا را تحت اختیار خود دارند. ایران اسلامی هم چه در داخل و چه در خارج طرفداران خاص خودش رو داره. اگه در رابطه با اصل 27 قانون اساسی میگی که تجمع مسالمت آمیز آزاده ولی اجرا نمیشه باید وقایع اخیر رو مرور کنی تا براحتی متوجه بشی که چه سوء استفاده هاو بهره برداری هاییی از این تجمعات در کشور ما میشه. همین شد که کم کم اوضاع آنقدر نا امن شد که در حال حاضر عده کثیری از مردم با این تجمعات که به اغتشاش و سوء استفاده منجر شده اند مخالفند.
به محمدحسین عابدی
پاسخحذفممنون از توجه تان. نکته ای که گفتید در مورد صهیونیست ها درست و قابل تامل است. ولی مشکل به نظر بنده آن است که جمهوری اسلامی همان برخوردی را که صهیونیست ها در سطح جهانی با مخالفان می کنند، با مخالفان خودش در داخل، که البته همه ایرانی اند، کمابیش انجام می دهد.
دلارهای نفتی حتی باعث پررنگتر بودن ظاهری 22 بهمن امسال بود سال دیگه گمون نکنم کسی بیاد.امسال کاش جور دیگری میشد اوضاع.!!!!!
پاسخحذفمنظورم اینه که ساندیسها با دلار نفتی بود و اگر نه بود این خرج چند میلیاردی الان مساله جور دیگری بود
پاسخحذفbe nashenas:
پاسخحذفmovafegham. pule naft ke male tatame mardom ast dar mamlekate ma, masalan dar monasebat haye hokumati, gheire amanatdarane kharj mishavad. osulan dar kamtar keshvari dolat inghadr pule raygan dar ekhtiar darad ke dar irane nafti.
ps: az daneshgah coment gozashtam fonte farsi nadashtam mibakhshid.
میشه یه لحظه همه، فکرای روشنتون رو خاموش کنید! یه خورده خاموش فکر باشین! اونوقت شاید یه خورده نظراتون آسمونی تر و نورانی تر شه! با همتونم، چه سبز چه رنگارنگ
پاسخحذفمرسی