۱۴۰۰ مرداد ۵, سه‌شنبه

اعتراضات آذربایجان و ناسیونالیسم شیعه‌گرا در جمهوری اسلامی؛ نمونه حمید احمدی

 

روز شنبه تظاهراتی گسترده در تبریز در همبستگی با مطالبات مردم عرب خوزستان و سراسر ایران شکل گرفت و تعداد زیادی از فعالین مدنی آذربایجانی که در سازماندهی اعتراض نقش داشتند نیز از سوی حکومت بازداشت شدند. ساعاتی قبل از این اعتراضات، تصویر حکمی منصوب به قوه قضاییه در فضای مجازی دست به دست می شد که بر اساس آن اکبر نعیمی، از فعالین مدنی آذربایجان، در مجموع به نه سال و هشت ماه حبس تعزیری متهم شده بود، آنهم با اتهاماتی چون «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» (چهار سال حکم زندان)، «فعالیت تبلیغی به نفع گروه‌های مخالف نظام» (هشت ماه) و «عضویت در گروه غیرقانونی» (پنج سال زندان؛ برخی در شبکه‌های اجتماعی نوشتند عضویت نعیمی در گروه‌های تلگرامی مصداق این جرم آخر محسوب شده!)

در بخشی از این حکم ناعادلانه مشخصا از متهم خواسته شده است به عنوان مجازات جزوه‌ای نودصفحه‌ای با موضوع «سیاست استعماری تفرقه افکنی به وسیله ترویج قومیت‌گرایی و ضرورت عقلی و شرعی وحدت اسلامی» تالیف کند. در این مجازات ناسیونالیستی لازم دیده شده متهم مشخصا به دو کتاب رفرنس دهد: «قومیت و قومگرایی در ایران[افسانه و واقعیت]» نوشته حمید احمدی  و دیگری کتابی با عنوان «اسلام و ملیت و قومیت از دیدگاه امام خمینی».

چرا در حکم زندان یک فعال مدنی هویت‌طلب باید نامی از کتاب یک استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بیاید؟ تامل در این موضوع و فلسفه آن بهانه این یادداشت شد.

 

دیدگاه حمید احمدی در مورد رابطه ناسیونالیسم و مذهب

به زبان ساده می‌شود گفت دکتر حمید احمدی ناسیونالیستی راستگرا و محافظه‌کار است، از نویسندگان محبوب سایت اولترا ناسیونالیست آذری‌ها در داخل ایران و نظریه‌پرداز بخش‌هایی در نظام در مورد اقوام. فعالیت مجموعه سایت آذریها، بر خلاف دگراندیشان و روشنفکران مستقل، هرگز در داخل ایران با مانعی مواجه نشده و همین نشان از همسویی بخش‌هایی در حکومت با محتویات این وبسایت دارد.

کتاب قومیت و قومگرایی در ایران: افسانه و واقعیت حمید احمدی، برای اولین بار در سال ۱۳۷۸ ش منتشر شد و تا سال ۱۳۹۵ دوازده بار از سوی نشر نی تجدید چاپ شده است. این کتاب که تاثیر زیادی در شکل‌گیری گفتمان حکومتی به مسئله قومیت دارد ترجمه و بسط فارسی تز دکتری احمدی در دانشگاه کارلتون کاناداست که عنوان آن سیاست ملی‌گرایی قومی در ایران[1] بوده.

 احمدی از نظریه‌پردازان سازگاری ناسیونالیسم ایرانی با مذهب و خصوصا تشیع است. او در مقاله‌ای با عنوان «دین و ملیت در هویت ایرانی» در سال ۱۳۸۴، مدت‌ها قبل از اینکه سیاست‌های منطقه‌ای شیعه‌گرا-فارس‌گرای جمهوری اسلامی بسط کنونی را بیابد، نوشت:

«فرضیه اصلی این پژوهش آن است که بر خلاف برداشت مسلط معاصر، رابطه میان دین اسلام و ملیت ایرانی در گسترده تاریخ ایران، مبتنی بر تقابل و ناسازگاری نبوده، بلکه میان این دو عنصر....سازگاری و تعامل وجود داشته است. با تاکید بر همین فرضیه، پژوهش بر آن است که نشان دهد که فرضیه ناسازگاری میان دین و ملیت در دوران نوین تاریخ معاصر ایران در ۵۰ سال [امروز ۷۰ سال] اخیر مطرح شده و قابل انطباق بر گذشته ایران نیست....بر خلاف بحث‌های فکری در کشورهای عربی خاورمیانه و کشور ترکیه، در ایران نقابل میان ملیت ایرانی و اسلام، به ویژه تشیع جایگاه چندانی نداشته است.»

احمدی سپس نتیجه می‌گیرد: «مطالعه دقیق تحولات فکری و تاریخی ایران پس از مشروطیت نشانگر این نکته است که بحث رابطه تقابل میان دین و ملیت پس از سال‌های کودتای ۲۸ مرداد، به ویژه سال‌های دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی به وجود آمد و پس از انقلاب اسلامی هم این دیدگاه نادرست تقابلی همچنان تداوم یافت.» (ص. ۲۸)[2]

(وقتی نگارنده استاتوسی در فیسبوک در مورد ناسیونالیسم شیعه‌گرا در جمهوری اسلامی نوشت، محمد بابایی، یکی از نویسندگان و فعالین آذربایجانی، توضیح داد: «در تمام دنیا ناسیونالیسم با دین پیوند مستقیم دارد. ناسیونالیسم تُرکی در ترکیه مبنتی بر زبان تُرکی و دین اسلام است. یکی از ارکان مهم ناسیونالیسم روسی و ناسیونالیسم یونانی کلیسای ارتدکس است. در غرب هم هینطور است. اصلاً شما ناسیونالیسمی سراغ دارید که در تضاد با دین مردم شکل گرفته باشد؟» تکمله بابایی یکی از بهانه‌های نگارش این مقاله شد.)

در بخش دیگری از همین مقاله، بدون آنکه هیچ تاکید یا توجهی بر فقدان دموکراسی در ایران باشد، احمدی  با نگاهی امنیت‌محور به جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد که: «بی توجهی نسبت به عنصر ملی هویت ایرانی و اهمیتی که ایرانیت (تعلق به ایران) برای همه اقوام ایرانی دارد، باعث می‌شود که بخش‌های عمده‌ای از جمعیت ایران که دارای مذهب یا زبان متفاوتی با اکثریت جامعه هستند [بخوانید قومیت‌های غیرفارس زبان]، درک درستی از جایگاه خود در تاریخ ایران نداشته باشند. بدین‌ترتیب ناآگاهی از عنصر ملی هویت ایرانی که پوشش وحدت‌بخش همه ایرانیان است، باعث می‌شود تا نسل جدید این بخش‌های اقوام ایرانی به سوی هویت‌های فراملی بنیادگرایی افراطی و فروملی قومی [یعنی هویت‌ ترکی و عربی و کردی و بلوچی] جذب شوند.»

در نظر احمدی «هویت فروملی قومی مبتنی بر زبان یا مذهب» باعث بیگانگی بخش‌هایی از نسل جوان ایرانی با هویت ملی خود شده، و «امنیت ملی کشور» را به مخاطره می‌افکند. نویسنده رشد گرایش‌های محلی گرایانه ترکی در دانشگاه‌های ایران در دوران اصلاحات را هم «از نشانه‌های همین افراط‌کاری و بی‌توجهی به هویت ملی ایرانی» دانسته و نوشته است:

«بی‌توجهی به امیت مساله هویت ملی و ایرانیت و حفظ میراث‌های تاریخی، فرهنگی و سیاسی آن فرصت مناسبی به دست می‌دهد تا مخالفان تمامیت فرهنگی، تاریخی و سیاسی ایران از فضای مناسب بهره‌برداری کنند ...توجه یکجانبه به هویت مذهبی ایران، عدم حساسیت در برابر فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی جریانات مخالف با هویت ملی و وحدت ملی ایران باعث وارد شدن لطمات فراوان به ابعاد گوناگون میراث ملی کشور می‌شود.»

احمدی در ادامه توضیح می‌دهد، برای نمونه، «در طول سال‌های پس از انقلاب به ویژه از اواسط دهه ۱۳۷۰ شمسی به بعد تحریف‌های تاریخی، فرهنگی و سیاسی گوناگونی از سوی مخالفان همبستگی و هویت ملی، چه جریانات قوم‌گرای محلی و چه روشنفکران طرفدار جریانات ضد ملی به ویژه برخی چهره‌های چپ مارکسیستی، صورت گرفت....ارایه تاریخ و هویت ملی جداگانه برای اقوام ایرانی، ایجاد تضاد قومی و برهم زدن مفهوم هویت ملی و مرتبط ساختن اقوام ایرانی به لحاظ تاریخی، فرهنگی و حتی نژادی با کشورهای همسایه ایران از جمله ابعاد گسترده فعالیت‌های جریان قومگرا بوده است.» (احمدی، «دین و ملیت در هویت ایرانی»، صص. ۳۵-۳۳)

آیا حساسیتی که احمدی اینجا از حکومت می‌خواهد در برابر فعالیت‌های هویت‌طلبانه ترک‌ها و عرب‌های ایران نشان دهد، چیزی جز برخورد امنیتی با ایشان است؟ به نظر نگارنده نه!

 

اصالت هویت ایرانی در برابر ساختگی بودن هویت های عربی و فارسی

راسموس کریستین الینگ، ایران‌شناس دانمارکی در کتابی با عنوان اقلیت‌ها در ایران: ملی‌گرایی و قومیت پس از خمینی (انتشارات پالگریو-مک میلان، ۲۰۱۳) [3] حمید احمدی را نظریه‌پرداز ملی‌گرایان مذهبی (به تعبیر دقیق‌تر «محافظه‌کار») در جمهوری اسلامی توصیف می‌کند؛ پژوهشگری ملی‌گرا متناسب با فضای رسمی جمهوری اسلامی ادبیات دانشگاهی در زمینه مطالعات ملیت و قومیت تولید می‌کند. به گفته الینگ، احمدی و شاگردانش در آثارشان یک هدف عمده را دنبال می کنند: اینکه نادرستی استدلالهای قومگرایان را نشان دهند و افکار عمومی را در مورد تهدیدات ملی‌گرایی قومی (به نظر خودشان) آگاه کنند. در این مسیر هم شیوه اسلامگرایی سال‌های آغازین پس از انقلاب را به خاطر کم‌توجهی به مسئله هویت ایرانی نکوهش می کنند و همزمان با ملی‌گرایان سکولار، مثلا از نوع سلطنت‌طلب‌، که به نقش اسلام شیعی در هویت ملی ایرانی دید منفی دارند کمابیش فاصله‌گذاری می‌کنند.

احمدی در کتاب  قومیت و قومگرایی در ایران می‌کوشد نشان دهد هویت ملی ایرانی واقعی و اصیل و استثنایی است و ایران جایگاه منحصر بفردی در تاریخ دارد، ولی هویت های قومی غیرفارس، و به تبع آن هویت‌های ملی کشورهای همسایه که زبانی مشابه زبان اقوام غیرفارس ایران دارند، برساخته هستند. هویت‌های قومیتی، با وام گرفتن تعبیری از بندیکت آندرسون در کتاب باهمستانهای خیالی؛ تاملاتی در منشا و گسترش ناسیونالیسم، «باهمسانهایی خیالی» هستند (که احمدی آنرا معادل غیراصیل یا «جعلی»  می گیرد) که در ذهن مستشرقین غربی و فعالین قومگرا در دوران جدید ساخته شده اند، حال آنکه ملیت ایرانی واقعی، کهن و هزاران ساله است.(بنگرید به کتاب الینگ، صص.۱۴۱-۱۳۵)

در مقاله‌ای با عنوان «هویت ملی ایرانی در گستره تاریخ»[4]، احمدی، ابتدا می‌پذیرد که «بر اساس نگرش مدرن به ناسیونالیسم»، هویت ملی ایرانی نیز مانند سایر هویت‌های ملی نوعی «سازه‌ی اجتماعی» [برساخت اجتماعی]  یا به تعبیر اریک هابساوم در کتابی با همین عنوان«ابداع [یا اختراع]سنت» هستند. ولی بلافاصله احمدی تاکید می‌کند که برساخته اجتماعی هویت ایرانی «محصول دوران مدرن نیست» و «حداقل سابقه آن را می‌توان در اوایل دوره ساسانیان جست‌وجو کرد.» (اشاره به اندیشه ایرانشهری) و اینکه: «این خود پدیده‌ای منحصر به فرد به هویت ایرانی در منطقه خاورمیانه می‌دهد که همانند هویت ملی عربی و یا هویت ملی ترکی ریشه در نیمه دوم قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم ندارد و به دوره‌های دیرین تاریخ ایران باز می‌گردد.» (ص. ۳۶) یعنی تمجید احمدی و هم‌اندیشان او از هویت ایرانشهر همراه است با تحقیر هویت‌های عربی و ترکی در داخل و منطقه.

در بخش دیگری از همان مقاله احمدی کوشش‌های  اصطلاحا آکادمیک خود و همقطارانش را در تقابل با دو گروه معرفی می‌کند؛ اول هویت‌طلبان قومی و طرفداران «ایدوئولوژي‌های پان» و الحاق‌گرایانه «به ویژه پان‌ترکیسم»، دوم «برخی محافل روشنفکری  و عمدتا نسل جدیدی از فارغ‌التحصیلان داخلی وخارجی ایران که جذب رهیافت‌های فکری نوین پست‌مدرن و انتقادی شده و این نوع نگرش را در بحث‌هایی چون هویت ملی در ایران به کار گرفته‌اند.» احمدی با گلایه می‌گوید از آنجا که دانش این گروه «از بحث‌های نظری به مراتب بیشتر از اطلاعات آنها از مسائل ایران، به ویژه بحث‌های پیچیده هویت، ملی و دولت ایرانی است، نوشته‌های آنها غلبان جنبه نظری و اندیشه‌ای پیدا می‌کند، تا جامعه شناسی تاریخی.» (همان، ص. ۳۸)

 

ناسیونالیسم ایرانشهری، ابزار سرکوب

چنانکه راسموس الینگ در کتابش با دقت توضیح داده، رویکرد احمدی و همفکران او به نظریه‌های ملیت غربی همراه با تناقض و ناسازواری بسیار است، و به مشکل «قوم-نمادگرایی دلبخواهانه»[5] دچار است.

قوم-نمادگرایی به مکتبی در مطالعات ملی‌گرایی اطلاق می شود که آنتونی اسمیت از نمایندگان برجسته آن است. مطابق این مکتب در جامعه‌شناسی تاریخی گرچه ملی‌گرایی پدیده ای جدید است، ملتها (و نه فقط ملت ایران بر خلاف ادعای احمدی) ریشه‌های قدیم و پیشامدرن دارند. منظور از ناسازواری قوم-نمادگرایی دلبخواهانه استفاده ابزاری از برخی نظریات مدرنیستی و پسامدرنیستی برای پیش بردن پروژه ای است که در اساس محافظه‌کارانه است؛ منشا هویت ایرانی (بخوانید فارسی) به دوران باستان برگردانده می شود، ولی وقتی نوبت به قومیت‌های غیرفارس‌زبان می‌رسد، هویت‌های ایشان پدیده‌ای جدید و بسیار متاخر توصیف می شود. طبیعی است که این شیوه متناقض و خودزن است.

مشکل عملی نظریات احمدی و هم‌اندیشان او البته زمینه‌ و بستری است که برای سرکوب جریان‌های هویت‌طلب غیرفارس در ایران بدست حکومت جمهوری اسلامی فراهم می‌کنند. با اشاره به حکم سنگین اکبر نعیمی، فعال مدنی آذربایجانی، یک نمونه از این دست را در آغاز مقاله ذکر کردیم. پس فعالیت‌های کسانی چون احمدی بر خلاف ظاهرشان صرفا آکادمیک نیستند و نتایج عملی ملموس در سرکوب حاشیه‌نشینان دارند.

بر خلاف ایران‌دوستانی که معتقدند جمهوری اسلامی نظامی ضدناسیونالیسم است، نویسنده در این مقاله کوشید نشان دهد، برغم مخالفت‌های آیت‌اله خمینی با ملی‌گرایی در اول انقلاب که احمدی هم بدانها اشاره دارد، این حکومت ناسیونالیسم شیعی افراطی و پان‌ایرانیسم مخصوص خودش را پرورانده و بر اساس آن در آذربایجان و خوزستان و کردستان و بلوچستان دست به سرکوب می‌زند. کل محفل آذری‌ها تولیدکنندگان ادبیات امنیتی از این دست بر ضد هویت‌طلبان ایران هستند.

پس نباید گفت جمهوری اسلامی نسبتی با ناسیونالیسم ندارد. البته ناسیونالیسم انواع مختلف دارد و طرفداران حکومت هم نمونه‌های مطلوب خودشان را برساخته‌اند. چرا جمهوری اسلامی از این نمد برای خود کلاهی نسازد، وقتی ناسیونالیسم مرکزگرا براحتی می‌تواند به ابزاری برای سرکوب اقلیت‌ها بدل شود و تجربه دنیا هم همین را نشان داده؟

 

توضیح: این مقاله پیشتر در سایت رادیوزمانه منتشر شده است.

[1] Ahmadi, Hamid. 1995. The Politics of Ethnic Nationalism in Iran, Doctoral Thesis, Ottowa: Carleton University.

[2] حمید احمدی، «دین و ملیت در هویت ایرانی»، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، بهار ۱۳۸۴، شماره ۶۷

[3] Elling, Rasmus Christian. 2013. Minorities in Iran: Nationalism and Ethnicity after Khomeini, Palgrave Macmillan, pp. 135-141.

[4] حمید احمدی، «هویت ملی ایرانی در گستره تاریخ»، مطالعات ملی، ۱۳۸۲، پاییز شماره ۱۵.

[5] selective ethno-symbolism

۱۴۰۰ مرداد ۱, جمعه

از آمریکاستیزی تا همکاری با آمریکا؛ مقایسه موضع ایران و ترکیه در مورد طالبان و افغانستان

 

افغانستان امروز با پیشروی‌های طالبان در موقعیت بسیار پرمخاطره‌ای قرار دارد. خروج نیروهای آمریکا و ناتو که مطابق زمان‌بندی جو بایدن در ۱۱ سپتامبر کامل می‌شود، از دید بسیاری تحلیلگران می‌تواند باعث سقوط دولت غربگرای کنونی کابل و از میان رفتن ساختار حکومتی شود که بعد از سرنگونی رژیم طالبان در ۲۰۰۱ ذره ذره و آجر به آجر در افغانستان تاسیس شده است. نقش مثبت یا منفی بازیگران منطقه‌ای در این میان مهم است. در این نوشتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی و ترکیه را در مورد افغانستان مقایسه می‌کنیم و می‌کوشیم نشان دهیم منطق آمریکاستیزی حاکم بر سیاست تهران می‌تواند تبعات بسیار منفی برای آینده مردم افغانستان داشته باشد؛ در نقطه مقابل نوع رابطه ترکیه با آمریکا می‌تواند یک الگو باشد؛ این رابطه در مجموع هم به نفع مردم ترکیه است، و هم بیشتر با منافع ملی مردم افغانستان که از ارتجاع طالبان احساس خطر جدی می‌کنند، سازگار است. البته از منظری ایده‌آلیستی طبیعتا رویکرد ترکیه هم بدون اشکال نیست و نمی‌توان آنرا فارغ از منافع حزب عدالت و توسعه و ائتلاف حاکم در سیاست داخلی و بین‌المللی تحلیل کرد.

طالبان اخیرا ادعا کرده‌اند نود درصد از خاک افغانستان را کنترل می‌کنند. نود درصد، چنانکه دولت افغانستان هم به صراحت گفته، آشکارا اغراق‌آمیز است ولی امروز اجماعی میان بسیاری ناظران شکل گرفته که خطر پیشروی سریع طالبان بسیار جدی است.

 


موضع اخیر اردوغان در مورد مناقشه دولت افغانستان با طالبان

ماه گذشته، همان ایامی که ایران درگیر انتخابات ریاست‌جمهوری بود، رجب طیب اردوغان و جو بایدن در حاشیه نشست سران اعضای پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو برای نخستین بار پس از انتخاب بایدن به ریاست‌جمهوری آمریکا دیدار کردند.  اردوغان آن دیدار را ثمربخش دانست. متعاقبا معلوم شد که موضوع واگذاری امنیت فرودگاه بین‌المللی حامد کرزی کابل به ترکیه، پس از خروج نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان، میان رهبران آمریکا و ترکیه صحبت شده است و ترکیه رسما تایید کرد که نظامیان این کشور حفاظت از فرودگاه بین‌المللی کابل را پس از خروج نیروهای ناتو برعهده خواهد گرفت. ترکیه البته تاکید کرده که برای اجرای این ماموریت دولت آمریکا باید در امور دیپلماتیک، تدارکاتی و مالی از ترکیه حمایت کند.

فرودگاه حامد کرزی کابل، مهم‌ترین فرودگاه افغانستان است و آشکار است که با این تصمیم نیروهای ناتو و مشخصا آمریکا می‌خواهند خلا امنیتی ناشی از خروج خودشان از افغانستان را تا حدودی از طریق ترکیه برطرف کنند. اردوغان هم به نوبه خود از این کارت برای بهبود روابط با آمریکا و غرب و گرفتن امتیازات بیشتر استفاده می‌کند. (البته همزمان برخی مخالفان در ترکیه می‌گویند ورود بیشتر این کشور به مناقشه افغانستان باید با کمال احتیاط صورت گیرد، چون افغانستان از زمان اسکندر مقدونی تا امروز که آمریکا از آنجا عقب‌نشینی می‌کند، «گورستان امپراطوری‌‌ها» بوده است.)

بطور طبیعی دولت غربگرای افغانستان با ریاست‌جمهوری اشرف غنی هم از ماموریت ترکیه برای تامین امنیت فرودگاه کابل پشتیبانی می‌کنند و به این وعده با دید مثبت می‌نگرند. در نقطه مقابل طالبان در واکنش به این تصمیم، در موضعگیری‌های متعدد، تهدید کرده با سربازان ترکیه نیز مثل «نیروهای اشغال‌گر» برخورد خواهد شد، و تمامی نیروهای مسلح خارجی، پیمانکاران، مشاوران، مستشاران نظامی» باید از افغانستان خارج شوند، گرچه همزمان تاحدودی  جانب احتیاط را هم گرفته است، وقتی مثلا سهیل شاهین سخنگوی طالبان گفته: «ترکیه به عنوان یک کشور بزرگ اسلامی با افغانستان مناسبات تاریخی» دارد. در واضح‌ترین موضع‌گیری طالبان علیه ترکیه بیانیه‌ای داده که با عنوان «اعلامیه امارت اسلامی در مورد دوام اشغال افغانستان از سوی نیروهای ترکیه» در سایت این گروه موجود است و در آن همزمان ترکیه تهدید و تمجید شده!

این دوگانگی در موضع را اینطور می‌شود فهمید: طالبان البته مایل است برای به قدرت رسیدن موی دماغی نداشته باشد، ولی همزمان بر اساس تجربه دوران «امارت اسلامی» می‌داند بدون داشتن مشروعیت بین‌المللی، از جمله در میان کشورهای با اکثریت مسلمان و تاثیرگذاری همچون ترکیه، با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهد شد و حکومتش در درازمدت نمی‌تواند دوام داشته باشد.

طالبان همزمان در برابر مذاکرات بین الافغانی صلح افغانستان که قرار بود در هفته‌های گذشته در استانبول برگزار شود سنگ‌اندازی می‌کند. عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان اخیرا در گفتگو با خبرگزاری آناتولی در مورد مذاکراتی که قرار بود در استانبول برگزار شود و نشد اعلام کرد: «متاسفانه طالبان ...برای شرکت در کنفرانس استانبول شروط غیرواقعی و غیرمنطقی مطرح کرد. این کنفرانس می‌توانست فرصتی برای احیای مجدد روند صلح و مذاکرات باشد ولی به‌دلیل رفتار طالبان ممکن نشده است.» عبدالله عبدالله در ادامه می‌گوید: «کشورهای مختلف جهان به این روند کمک کردند. سازمان ملل حمایت کرد. ترکیه با قطر که قبلا از مذاکرات میزبانی کرده بود، همکاری کرد. .... ولی رفتار طالبان مذاکرات را خدشه‌دار کرد.»

نکته دیگر آنکه از نحوه پوشش اخبار افغانستان در این روزها در خبرگزاری آناتولی، که خبرگزاری رسمی دولت ترکیه است، برمی‌آید ترکیه خود را به دولت افغانستان نزدیک‌تر می بیند تا طالبان و مایل است در خلا خروج نظامی آمریکا و ناتو متحد دولت غربگرای کابل و دموکراسی این کشور باشد، گرچه نمی‌شود در این زمینه داوری قطعی کرد.

 

موضع‌گیری هسته سخت جمهوری اسلامی در مورد افغانستان

موضع‌گیری هسته سخت جمهوری اسلامی در مورد افغانستان البته داستانی دیگر دارد. این موضعگیری البته غیرشفاف است، از جمله شاید به این سبب که افغانستانی‌ها به خوبی فارسی می‌دانند، جمعیت بسیار بزرگ مهاجران افغان در ایران زندگی می‌کنند، و هرگونه موضع‌گیری ایران در مورد افغانستان به دقت از دید ناظران افغان رصد می‌شود.

در این زمینه موضع‌گیری روزنامه کیهان بسیار قابل تامل است. کیهان را می شود سخنگوی بخش نظامی-امنیتی-تندروی حاکم بر جمهوری اسلامی دانست که در آن حسین شریعتمداری نماینده مادام العمر ولی فقیه در روزنامه و همه‌کاره است. بر این اساس مقاله جنجال برانگیز «درافغانستان چه خبر است؟» که در تاریخ ۵ تیرماه در بخش «یادداشت روز» (به نوعی سرمقاله و موضع رسمی روزنامه) منتشر شد، حائز اهمیت بسیار است.

در این مقاله اشرف غنی، رئیس‌جمهور کنونی افغانستان «فردی غربگرا» معرفی شده که «هر آنچه آمریکایی‌ها طی این سال‌ها گفته[اند]، مو به مو اجرا کرده است.» از نظر کیهان غنی و دولت او نوکر آمریکاست.

آمریکا‌ستیزی از سطر سطر این مقاله می‌بارد و نویسنده می‌کوشد با هردستاویزی دشمنی با غرب را توجیه کند و بجای طالبان و اسلامگرایی تندروی این گروه آمریکا را عامل بحران افغانستان معرفی کند و می‌نویسد: «ریشه اصلی آنچه در افغانستان جریان دارد....همین آمریکاست» و «نزدیک‌ترین دلیل برای اینکه، نمی‌شود به آمریکایی‌ها اعتماد کرد، همین وضعیت افغانستان است. بحران‌های داخلی قبل از همه، راه‌حل‌های داخلی می‌طلبد.»

در این مقاله صریحا آمده که هدف آمریکا «از لشکرکشی به منطقه» و افغانستان، مقابله با جمهوری اسلامی بوده است. در بخشی دیگری که از دید بسیاری «تطهیر» طالبان تلقی شد، در مورد پیشروی‌های اخیر طالبان در افغانستان القا شده بود که طالبان آنقدرها هم بد نیستند، چون:

«در این پیشروی‌ها خبری از جنایت‌های هولناک، شبیه جنایات داعش در عراق نیست. طالبان حتی اعلام کرده کاری با شیعیان این کشور هم ندارد (و تا لحظه تنظیم این گزارش نیز خبری درباره جنایت این گروه علیه شیعیان افغان لااقل، مخابره نشده است). طبق این گزارش‌ها، خبری از قتل‌عام غیرنظامیان بی‌گناه و تخریب خانه‌ها هم نیست و آنچه هست، صرفا درگیری با نیروهای مسلح دولتی است. منابع خبری در این کشور حتی می‌گویند، درگیری‌ها با نیروهای نظامی دولت افغانستان است و غالبا نیز، همین نیروهای مسلح به همراه مقامات محلی خیلی راحت و بدون مقاومت به طالبان می‌پیوندند.»

نویسنده نگاه پاک خطاپوشی در مورد طالبان دارد و معتقد است طالبان امروز با طالبان سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۰شمسی (و دورانی که دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری ایران در مزار شریف به دنبال اشغال شهر بدست طالبان به قتل رسیدند) متفاوت است. در دهه هفتاد شمسی «قدرت گرفتن» طالبان در افغانستان «به صلاح ایران» نبود («اما به صلاح آمریکا؛ چرا»)، با اینحال امروز می‌شود امیدوار بود «این گروه پرنفوذ تغییر رویه داده» باشد تا «پس از خروج آمریکا، با دستان پر وارد مذاکره» شود.!

ترکیه‌ستیزی پیش‌فرض دیگر نویسنده کیهان است. ترکیه متهم به بحران‌سازی می‌شود، چون هم رقیب است و هم روابط خوبی با آمریکا دارد: «اما حواس‌ها به کشورهای فرصت‌طلبی مثل ترکیه نیز باید باشد. این کشور نشان داده برای رسیدن به برخی بلندپروازی‌ها، به استقبال ماجراجویی می‌رود. ماجراجویی‌های این کشور در ماجرای قره‌باغ، سوریه، عراق، یونان، لیبی و...نشان می‌دهد، برخی کشورها نانشان در بحران‌سازی است!» (توگویی جمهوری اسلامی هرگز در بحران‌سازی در منطقه خاورمیانه مشغول نیوده است!)

جز مقاله کیهان می‌توان به نمونه‌های بسیاری دیگری در مورد آمریکاستیزی حاکمان ایران در افغانستان اشاره کرد که برای پرهیز از اطاله کلام از آوردن آنها اجتناب می‌کنیم. تنها یک نمونه دیگر سخنان اخیر سید رسول موسوی، مدیرکل آسیای جنوبی وزارت امور خارجه است که البته با لحنی ملایم‌تر و البته سنجیده‌تر، پس از کلی صغری و کبری در نهایت موضع هسته سخت نظام را تکرار کرده و آمریکا را بنوعی مسبب مشکلات کنونی افغانستان معرفی کرده و گفته: «آمریکا به دنبال این است که جنگ داخلی را در افغانستان ایجاد کند که مردم [افغانستان] بگویند دوباره برگردید، ولی من فکر نمی‌کنم که بحث برگشت آمریکا، شدنی باشد.»

البته جمهوری اسلامی همزمان میل دارد در موضع‌گیری‌های رسمی خود را هماهنگ با دولت کابل نشان دهد، که البته اصلا صادقانه نیست.

 

برآیند؛ از آمریکاستیزی تا همکاری با آمریکا

ایران با آمریکا روابط خصمانه دارد و برخی گروه‌های نزدیک به ولی فقیه در جمهوری اسلامی از اینکه آمریکا با فشار طالبان در حال عقب‌نشینی از افغانستان است آشکارا ابراز شادمانی می‌کنند. منطق تحلیل این افراد، آنست که اگر روزگاری چالشی سخت میان ایران و آمریکا رخ دهد، افغانستان جایی نباشد که از آن آمریکا بتواند برای کنش نظامی علیه جمهوری اسلامی استفاده کند. اینجاست که سخنان جدید سخنگوی دفتر سیاسی طالبان در دوحه که «ما به هیچ طرفی اجازه نمی‌دهیم که از خاک افغانستان علیه امنیت و منافع هر کشور دیگری استفاده کند»، به دل خبرگزاری حکومتی تسنیم می‌نشیند و این رسانه با آب و تاب سخنان مسئول سیاسی طالبان را همراه با عکسی شیک از او بازتاب می‌دهد! اینکه طالبان چه بالایی برای افغانستان است و با پیشروی این گروه چه آسیب بزرگی به فرهنگ و مردم و خصوصا زنان افغانستان می‌رسد، در این نگاه البته جایی ندارد!

در سوی دیگر ماجرا ترکیه، برغم همه تنش‌های گاه و بیگاه با آمریکا در دوران اردوغان، از متحدان آمریکا و غرب محسوب می‌شود. بر خلاف اسلامگرایان جمهوری اسلامی که سیاستشان در افغانستان و کل جهان را دشمنی با آمریکا تعیین می‌کند، اسلامگرایان ترکیه آمریکا را خصم خود نمی‌‌دانند؛ چنانکه امروز دولت اردوغان مایل است از خلا قدرت پیش آمده در افغانستان برای نزدیکی بیشتر با آمریکا و ارتقا رابطه با دولت دموکرات جو بایدن استفاده کند. ترکیه در دوران ترامپ هم روابط بسیار نزدیکی با آمریکا داشت.

ریشه این امر تفاوت دو نوع اسلامگرایی شیعی/آخرالزمانی در ایران و سنی/عملگرا در ترکیه است؛ اولی اساس گفتمان خود را دشمنی بنیادین با آمریکا و اسرائیل تعیین کرده و رابطه با آمریکا (و به طریق اولی اسرائیل) را استثنایی در رابطه با جهان می‌بیند که نباید در موردش سازش کرد.

در دومی برغم داشتن رابطه تنش‌آلود گاه‌بگاه با غرب، پراگماتیسم غالب است و رابطه با آمریکا و حتی اسرائیل مانند رابطه با روسیه یا چین یا هرکشور دیگری در جهان دیده می‌شود که لازم است بر اساس منافع ملی کشور تنظیم شود. اردوغان و هوادارانش برای خودشان در روابط بین‌الملل دوستان یا دشمنان مطلق و همیشگی تعریف نمی‌کنند، خامنه‌ای و هوادارانش ولی دشمنان مطلق و ابدی دارند: آمریکا و اسرائیل.

 

توضیح- این یادداشت پیشتر در ایندیپندنت فارسی منتشر شده است.