دو روز بعد از حمله لباس شخصیها به کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، در۲۰تیر ۷۸، در تبریز هم حوادث بسیار دردناکی مثل حمله به دانشگاه و خوابگاه دانشجویی دختران و از همه بدتر تیراندازی مستقیم به دانشجویان اتفاق افتاد که توسط رسانههای حکومتی بایکوت شد. این وقایع در این سالها در رسانههای اصلاحطلب و اپوزوسیون مرکزگرا هم تا حد زیادی در سایه حوادث رخ داده در کوی دانشگاه تهران قرار گرفت. این یادداشت به نوبه خود میکوشد توازنی در این زمینه برقرار کند.
بایکوت خبری حمله بیست تیر ۷۸ لباس شخصیها به دانشجویان در تبریز
بسیاری فعالین مدنی آذربایجانی معتقد هستند که حوادث بیست تیر به عمد از سوی رسانههای «مرکزگرا» در ایران بایکوت شده است. یک توییترگردی در این روزها سریع شاهدی بر این ماجراست. اکانتی به نام شیزو نوشته: «جنایات ۲۰ تیر ۷۸ دانشگاه تبریز و عدم توجه و انعکاس این وقایع، نقطه افتراق جنبش دانشجویی آذربایجان از جنبشهای مرکز بود. راستی چرا در طول این سالها هیچکس از جنایات #۲۰تیر و #دانشگاه_تبریز و #خوابگاه_دختران تبریز حرفی نمیزند؟»
کاربری با نام حامد توفیق هم با گلایه گفته: «اتفاقات ۲۰ تیر سال ۷۸ تبریز این حقیقت را برایمان اثبات دوباره کرد: آذربایجان از سوی سایر ایرانیان همیشه محکوم به بایکوت است، حتی اگر تبریز برای آزادی آنان خون داده باشد.»
برخی (مثلا اکانتی با نام یازده و نیم) بر این واقعیت دست گذاشتهاند که «در کل اطلاعات راجع به #۲۰تیر ۷۸ #تبریز»، برخلاف ماجرای حمله به کوی دانشگاه و ۱۸تیر تهران، خیلی کم است.
جالب آنکه حتی عکس هم از وقایع ۲۰تیر دانشگاه تبریز سال ۷۸، بر خلاف وقایع تهران، ظاهرا بسیار کم است. (این عکس از معدود عکسها در مورد تجمع ۲۰ تیر دانشجویان دختر و پسر تبریز است.)
قطعا نبود اینترنت و محدودیت ارتباطات جمعی در سال ۷۸ در مقایسه با امروز یکی از دلایل عمده کم بودن عکس و گزارش در مورد وقایع بیست تیر است، ولی این به تنهایی توضیحی کافی نیست.
خلاصه ماجرای بیست تیر دانشگاه تبریز
برغم کمتوجهی روایات متعددی از ماجرای بیست تیر ۱۳۷۸ دانشگاه تبریز در اینترنت وجود دارد، هم از سوی حکومت و هم معترضان. آنچه در میان این روایتها مشترک است آنست که وقتی خبر حمله نیروی انتظامی و انصار حزبالله به کوی دانشگاه تهران و به خاکوخون کشیدهشدن دانشجویان پس از بسته شدن روزنامه سلام منتشر میشود، انجمناسلامی دانشگاه تبریز تصمیم میگیرد تجمعی جهت محکومیت فاجعه کوی دانشگاه تهران ترتیب دهد. زمان تجمع، ۱۱ صبح ۲۰ تیر در محوطه ساختمان ریاست دانشگاه تبریز تعیین میشود؛ در تجمع شعارهای بسیار پرشوری در حمایت از سید محمد خاتمی و اصلاحات سر داده میشود. به سبب فضای احساسی حاکم کنترل جلسه از اختیار انجمن اسلامی خارج میشود و برخی دانشجویان شعارگویان و فریادزنان به سمت در ورودی دانشگاه می روند.
برخی اعضای انجمن اسلامی کوشش میکنند مانع خروج دانشجویان معترض شوند با این استدلال که «نیروهای حزبالله و لباسشخصی بیرون در ایستادهاند و قصد درگیری دارند. علاوه بر لباسشخصیها، طلبهها هم آمده بودند.» (به نقل از روایت علیرضا بایگانی، از معترضان)
کسانی که با جغرافیای تبریز آشنا هستند میدانند طلبهخانه ولیعصر تبریز با درب اصلی دانشگاه تبریز چندصد متر بیشتر فاصله ندارد. ظاهرا برخی از طلاب حزباللهی نیز برای سرکوب دانشجویان آمده بودند. لباسشخصیها بهسمت دانشجویان هجوم میآورند و سنگپرانی میان دو طرف شروع میشود. دانشجویان دختر نیز از دانشجویان پسر در برابر نیروهای خشن لباس شخصی حمایت میکردند. نیروی انتظامی و نیز نیروهای بسیجی مانع از پیوستن مردم حاضر در منطقه و کمک ایشان به دانشجویان میشوند. در این میان صدای تیراندازی شنیده میشود و «محمد جواد فرهنگی» - از طلابی که برای مقابله با دانشجویان آمده بود - در جریان درگیریها کشته میشود. محمدجواد فرهنگی که در زمان کشته شدن نوزده سال داشت، فرزند پنجم یکی از روحانیون برجسته شهرستان بستان آباد به نام میرزا علی آقا بستانآبادی بود و برادر کوچکتر محمدحسین فرهنگی از سرداران سپاه.
روایت ماجرا از این به بعد میان حکومت و مخالفان متفاوت است. حکومت در تبلیغات رسمی جواد فرهنگی را «شهید فتنه ۷۸» معرفی میکند و گاهی بر این طبل کوبیده که اعتراضات بیست تیر اعتراضات صرف دانشجویی نبود، بلکه گروههای مسلح ضد نظام در آن مشارکت داشتند؛ «بحث کشت و کشتار و سلاح گرم و توطئه ای خطرناک مطرح است.» (مثلا بنگرید به این گزارش حکومتی) مشکل روایت حکومتی آنست که برغم همه مدعیات، با گذشتن بیست و دو سال، هنوز عامل قتل محمدجواد فرهنگی از سوی جمهوری اسلامی و نهادهای اطلاعاتی معرفی نشده و حتی چنانکه در ادامه خواهد آمد شواهدی وجود دارد که خود حکومت پذیرفته جواد فرهنگی توسط شلیک خودی به قتل رسیده است، نه از سوی معترضان دانشجو و غیردانشجو!
پیش از پرداختن به این موضوع بد نیست اشاره کنیم در ماجرای بیست تیر نه تنها بسیاری دانشجویان بلکه «محمدعلی حسینی پورفیض»، رییس وقت دانشگاه تبریز، به شدت کتک خورد. از او در مورد حوادث بیست تیر نقل شده که «در تبريز جنايت در روز روشن» صورت گرفت و مهاجمين خوابگاه دانشجويان دختر را مورد حمله قرار دادند و بسیاری ابعاد دیگر که کمتر در رسانههای مرکز بدانها پرداخته شده: «اگر در پي احقاق حق هستيم، نبايد مثلاً به واقعه كوي تهران توجه و دانشگاه تبريز را از ياد ببريم، حادثه ۲۰ تير تبريز از غربت عجيبي برخوردار است و يادش به درشتي و وضوح بايد در كنار واقعه ۱۸ تير تهران ثبت و به آن پرداخته شود.»
بازیگر اصلی یک سوی روایت حکومتی از ماجرا البته سردار محمدحسین فرهنگی، برادر طلبه جواد فرهنگی است. محمدحسین فرهنگی (زاده ۱۳۴۰ش) نماینده اصولگرای حوزه تبریز، آذرشهر واسکو در پنج دوره (هفتم تا یازدهم به صورت پیوسته) مجلس است. فرهنگی که در حال حاضر عضو هئیت رییسه مجلسی است که ریاست آنرا سردار محمدباقر قالیباف بر عهده دارد، از فرماندهان سپاه پاسداران است و پیشتر فرمانده منطقه مقاومت بسیج استان آذربایجان شرقی بوده است.
انتخاب فرهنگی به نمایندگی تبریز با لیست اصولگرا از سال ۱۳۸۲، یعنی با فاصله کوتاهی از وقایع بیست تیر ۱۳۷۸ شروع شد. فرهنگی امروز از چهرههای شناخته شده اصولگرایان است و به عنوان نمونه در عکس معروف آتش زدن پرچم آمریکا در صحن علنی مجلس (در واکنش به خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای در سال ۱۳۹۷) در کنار علی لاریجانی دیده میشود. یکی از فعالین مدنی آذربایجانی با اشاره به این عکس در توییتر نوشته:
«او[محمد حسین فرهنگی] قبل از کشته شدن برادرش محمد جواد فرهنگی(عضو گروه فشار) در اعتراضات دانشجویی ۲۰تیر۷۸ دانشگاه تبریز فردی گمنام بود که بعدها با استفاده از نام برادر"شهید"_اش به جمع"سیاسیون" پیوست.»
از آخرین اقدامات فرهنگی به گفته وبسایتش طرح سئوالی از وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی دولت حسن روحانی در خصوص «علت قطع بیمه قالیبافان» است.
روایت نادر ضامن از ماجرای دانشگاه تبریز
روایتی که از سوی برخی مخالفان و بسیاری مردم ارائه میشود و تاکنون هیچ سندی از سوی نظام در اثبات نادرستی آن ارائه نشده آنست که محمدجواد فرهنگی (برادر سردار فرهنگی) با تیر خودی و به اشتباه کشته شد. نادر ضامن که اکنون مقیم واشنگتن آمریکاست و چنانکه توضیح خواهیم داد یکی از قربانیان وقایع بیست تیر که به کشته شدن جواد فرهنگی منجر شد هم به صورت مبسوط در قالب مقالاتی و هم در توییتر به روایت ماجرا و آنچه بر سر او گذشت پرداخته است.
ضامن تاکید دارد حوادث بیست تیر «مسیر زندگی» او را به کل تغییر داد، طوری که «دیگر هیچگاه آن انسان سابق نشدم.» او میگوید درگیری اصلی ۲۰ تیر میان دانشجویان و بسیجیها رخ داد و نیروی انتظامی نظاره میکرد. ضامن در حدود ساعت ۵-۶ عصر ۲۰ ام درحالیکه سنگی دردست داشته درداخل محوطه دانشگاه از ناحیه پا مورد اصابت گلوله کلاشینکف قرار میگیرد: «روی زمین نشستم وعده ای دانشجویان مرا کمی عقبتر بردند و روی زمین گذاشتند وآن زمانی بود که نیروی سرکوب به محوطه دانشگاه یورش آورد...من را روی زمین یافتند وبا چماقی که دردست داشتند به سرم نشانه رفته بودند....یکی از آنها پایش را روی پهلویم قرار داده بود وبا عصبانیت هرچه که به ذهنش میرسید به من میگفت گویی که من اولین نماینده ضدانقلاب بودم که به دامش افتاده بودم.»
حدود ۱۳روز پس از ۲۰تیر ضامن در خانهاش از سوی ماموران دستگیر میشود: «درحالیکه یک پا تا بالای زانو در گچ داشتم مجبور بودم ساعتها برروی صندلی بازجویی بنشینم و دهها صفحه کاغذ را با شرح وقایع اززبان خود بنویسم. قسمت شوکه کننده داستان آنجا بود که در روز ۳-۴ام بازجویی بعداز ضربات سنگین به سر و صورتم بازجو ازمن پرسید که «اسلحه» راچه کردی؟» او به گفته خودش تحت فشار در نهایت «اعتراف ساختگی علیه خود» میکند.
با اینحال وقتی بعد از ۶۳ روز ضامن به زندان تبریز منتقل میشود، در دادگاه بدوی به قاضی میگوید اعتراف به حمل اسلحه او تحت شکنجه بوده و در نهایت با «تلاشهای مستمر» مادرش در تماس با دفتر دانشگاه و قاضی از اتهام حمل سلاح تبرئه میشود. ولی همزمان به جرم «اخلال در نظم وامنیت کشور» به پنج سال زندان محکوم میشود، حکمی که در دادگاه تجدید نظر به یک سال زندان تخفیف یافت.
از این مرحله محمدحسین فرهنگی وارد ماجرا میشود: « شاید شایعه اعتراف من به «حمل سلاح» به گوش سردارفرهنگی رسیده بود و ... وبنابراین فرهنگی شده بودشاکی خصوصی من! [در مورد قتل برادرش]» قاضی پرونده برای رسیدگی به شکایت ازخانواده فرهنگی خواست که برای اثبات مدعای قتل «باید حدود ۴۰نفر شاهد بیاورند تا علیه من شهادت دهند که من محمدجوادفرهنگی را کشته بودم!» خانواده فرهنگی از ارائه این تعداد شاهد ناتوان است: «بعداز سالها دلهره ورفت وآمدهای مکرر به دادگاه درنهایت شاکی نتوانست آن تعداد به اصطلاح «شاهد» را فراهم کند و حکم برائت از «قتل» گرفتم»، گرچه هنوز«سردارفرهنگی اصرارعجیبی به کش دادن پرونده وتجدیدنظر داشت!»
ضامن در بخش دیگری از این یادداشت مینویسد: «ناگفته نماند اداره اطلاعات تبریز در گزارش محرمانه ای که به درخواست استانداری تبریز به دادگاه ارایه داده بود کاملا بطورواضح اشاره کرده بود که محمدجوادفرهنگی درروزحادثه توسط گلوله کلاشینکف یک بسیجی دیگرکه درحال به اصطلاح تیراندازی هوایی بوده وازمقابل او ردشده است، ازناحیه پشت هدف گلوله قرار گرفته و بهقتل رسیده بود.»
بعداز هشت سال دادگاههای مکرر و بسیار پراسترس که به گفته ضامن باعث «نابودشدن زندگی معمول روزانه او» شده بود، درنهایت پرونده بسته میشود و ضامن دز ایران خارج میشود.
نتیجهگیری
برخی تحلیگران معتقدند بیتوجهی اصلاحطلبان و اپوزسیون مرکزگرا به اتفاقات بیست تیر ۷۸ و بازتاب رسانهای آن باعث جدایی سالهای اخیر میان جنبش دموکراسیخواهی مرکز و مطالبات مدنی و هویتی مردم ترک آذربایجان شده است. از این منظر پرداختن به این قبیل موضوعات تاحدودی فراموش شده میتواند همبستگی در میان اپوزسیون جمهوری اسلامی و منتقدان وضع موجود در ایران را افزایش دهد. برعکس بیتوجهی به اتفاقاتی که در مناطق غیرمرکزی رخ میدهد به نفع حامیان وضع موجود است؛ یعنی کسانی که حوادث تیرماه ۷۸ را در تهران و تبریز و مناطق دیگر رقم زدند و امروز هم پاسخگو نیستند.
توضیح- صورتی از این مقاله پیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر