میثم بادامچی
توضیح: این مقاله پیشتر در وبسایت آسو منتشر شده است.
پیتر سینگر، متولد ۱۹۴۶ در ملبورن استرالیا و استاد بازنشسته دانشگاه پرینستون آمریکا، یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان اخلاق معاصر در حوزه اخلاق کاربردی است. سینگر نه تنها فیلسوف دانشگاهی که روشنفکر حوزه عمومی نیز هست. او بواسطه ترجمههایی که از او در سالهای اخیر در ایران شده نزد ایرانیان ناشناخته نیست، گرچه اندیشههایش به سبب عمقشان و بحران اخلاقی که جامعه ایران به سبب تجربه جمهوری اسلامی و حکومت دینی از سر میگذراند، جای بسیار بیشتر معرفی شدن دارد. در حوزه بینالمللی هم سینگر شخصیتی شناخته شده است، به ویژه بواسطه آثاری که در زمینه اخلاق کاربردی (شامل حقوق حیوانات و بیواخلاق) و دیگردوستی موثر منتشر کرده است.
به عنوان نمونه سخنرانی او در مجموعه «تد» با عنوان: «دیگردوستی موثر: چرا و چگونه؟» که از ۱۱ سال قبل تاکنون حدود ۷۰۰ هزار بازدید کننده داشته است.
در این مقاله تنها بر دوتا از موضوعاتی که سینگر در موردشان عمیقا کار کرده، تمرکز میکنیم: یکی اخلاق محیط زیست، و دیگری دیگردوستی موثر. هردو ایده در ایران امروز جای جدی گرفتن بسیار دارند.
سینگر در مقدمه نسخه فارسی کتاب دیگردوستی موثر؛ رساندن بیشترین خیر چگونه فهم ما را از زندگی اخلاقی تغییر میدهد (ترجمه آرمین نیاکان با مقدمههایی از مصطفی ملکیان و محمدرضا جلاییپور، تهران: نشر نی، ۱۴۰۰)[1] مینویسد «دیگردوستی موثر هم یک ایده است، هم سبکی از زندگی که در حال رایج شدن در سراسر دنیاست» و او قصد نگارش کتاب را دفاع عقلانی از این ایده معرفی میکند. سینگر تاکید میکند که هر فردی به تنهایی قدرتی دارد. درست است که دنیا دفعتا در جهت مطلوب تغییر نمیکند، ولی این بدان معنا نیست که هرکدام از ما به عنوان فرد نمیتوانیم به نوبه خود دنیا را در جهت خیر تغییر دهیم. برای اینکار هرکسی در درجه اول لازم است بر خیری که شخصا میرساند تمرکز کند، و انرژیاش را در مسائلی که حلشان در امکانات او نیست بیش از حد خرج نکند. (ص.۷)
از نکاتی دیگری که در این مقاله بدان اشاره خواهد شد آنست که در فلسفه اخلاق فایدهگرایانه پیتر سینگر، «کاهش دادن رنج، چه در انسان و چه در حیوانات مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلا ممکن نباشد.» تفاوت مهم سینگر با فایدهباوران کلاسیک در آن است که او موجودات ذیشعور یا ادراکپذیر[2] (مشخصا حیوانات)، را همچون انسان داخل از فرمول اخلاقی میکند؛ یعنی لزوم کاهش درد و رنج حیوانات را مانند کاهش درد و رنج انسانها، داخل فرمول اخلاقی میداند. ذیشعور یا ادراکپذیر بودن در نظر سینگر مستلزم داشتن درجهای از «قدرت آیندهنگرى و برنامهریزى بلندمدت» است که به عقیده او میان بسیاری حیوانات و انسان مشترک است. این بخش از اندیشه او به سبب نتایج عملیاش البته از دید کسانی که مایل نیستند به شیوه مورد توصیه سینگر گیاهخوار باشند قدری مناقشهانگیز است. (در این زمینه همچنین بنگرید به میثم بادامچی، «حیوانشهر؛ دربارهی شهروندی و حقوق حیوانات»، آسو، ۱۹ آوریل ۲۰۲۱؛ و نیز میثم بادامچی، «حیوانات؛ شهر به آنها نیز تعلق دارد»، رادیوزمانه، ۴ مرداد ۱۴۰۰)
چنانکه خواهیم دید تشویق به کمخرجی و استفاده مجدد از هر چیزى که بتوان با تعمیر مورد استفاده دوباره قرار داد در راستای به حداقل رساندن آلایندهها و تخریب طبیعت زیست، بر خلاف منطق مصرفی نظام سرمایهداری، مورد تاکید پیتر سینگر در آثارش است.
منبع بخش اول این مقاله نسخه انگلیسی فصل دهم ویرایش دوم کتاب اخلاق کاربردی پیتر سینگر (۱۹۹۳، ۱۹۹۹) است که ترجمه فارسی از آن نیز در دست است.[3] منبع مابقی این نوشتار کتاب دیگردوستی موثر (نسخه فارسی ۱۴۰۰) است.
ارزشهای محیط زیستی از دید پیتر سینگر
سینگر مثال زیر را میزند: رودخانهاى در درهای زیبا پوشیده از درخت و سنگلاخ را در نظر بگیرید که به طرف دریا سرازیر است. آبی که در رودخانه و دره روان است میتواند منبعی مهم برای انرژی باشد و بواسطه سدسازی مایه رونق اقتصادی میانمدت منطقه و کشور گردد. ساختن سدى در یکی از بخشهای دره با انبوه آب ذخیره شده تامین نیازهاى انرژی استان را براى دو دهه آینده اقلا تضمین میکند. این پروژه در دوران ساخت اشتغال براى ۱۰۰۰ کارگر و مهندس مشغول در پروژه ایجاد میکند و پس از آن در بلندمدت نیز منبع اشتغال دائم برای دهها نفر در اداره برق و غیره است.
در سوی دیگر ساختن سد تبعات زیستمحیطی دارد: زمینهای دره برغم ناهمواری نسبی، به سبب زیبایی و پوشش گیاهی بدیع مسیر مطلوبی براى پیادهروى در طبیعت برای اهالی ورزش فراهم مىکند. رودخانهای که در کف دره پهن است برای قایقسواران پردل و جرأت و شناگران مسیری برای کلک سوارى ویا شنا و آبتنی فراهم میکند. از آن مهمتر دراعماق دره گیاهان کمیاب قدیمی مانند سروهای صدها ساله قرار دارند که زیبایی آنرا مضاعف کردهاند. مسیر دره پرآب همچنین لانه بسیارى از حیوانات و پرندگان هستند که برخیشان در معرض انقراض هستند، از جمله کیسهدارانی در اندازه موش و گربه موسوم به ساریغ که به ندرت در خارج دره یافت میشوند. زیستشناسان هنوز به طور کامل این منطقه را مورد جست وجوی گونهای قرار ندادهاند، اما قطعا گیاهان و حیوانات کمیاب دیگرى نیز حضور دارند که مطالعه آنها بر دانش بشر در مورد تکامل گونهها خواهد افزود. محیط دره طبیعتی بکر[4] دارد.
آیا ساختن این سد اخلاقا روا است؟ این یک نمونه از وضعیتى است که در آن ما باید
میان ارزشها یا اولویتهای اقتصادی و زیستمحیطی دست به انتخاب بزنیم. به همین
ترتیب میشود دهها مثال برای هر کشوری (از جمله ایران) از گزینش میان ارزشهاى متعارض
را مطرح ساخت: قطع درختان جنگلهاى دست نخورده برای ساختن کارخانه کاغذسازى، هتلسازی
و خانهسازی و کارخانهسازی در کنار سواحل بکر که مواد آلاینده را در آبهاى ساحلى
رها مى سازد، حفر کردن معدنى جدید کنار پارک ملى، ماهیگیری صنعتی بیرویه از دریا
در کنار آلودگیهایش و غیره.
به طور کلى مىتوانیم بگوییم کسانى که از ساختن سد حمایت مى کنند اشتغالزایى و سرانه بیشتر درآمد دولت را مهمتر از محافظت از طبیعت بکر و گیاهان و حیوانات و نیز مهمتر از حفظ فرصتهایى براى فعالیتهاى تفریحى ازنوع طبیعتگردی برای انسانها و حتی حیوانات ارزیابى مىکنند. (اخلاق کاربردی، صص. ۲۶۵-۲۶۴)
در توضیح سینگر، سنت رایج غربی، که منظور از آن آمیزهاى از نگرشهاى یهودیان و مسیحیان آنگونه که در انجیل و تورات آمده است (احتمالا بشود قرآن را هم به این فهرست اضافه کرد)، در کنار فلسفه یونان باستان (فلسفه ارسطو و افلاطون و شارحان آنها) عمدتا «انسانمرکز» یا انسانمحور است، یعنی دغدغه نسبت به محافظت از طبیعت را مادامى که این دغدغه به رفاه انسان مربوط باشد، مورد تاکید قرار میدهد.
در مسیحیت، یهودیت یا اسلام، میتوان به این دلیل با نیروى هستهاى و استخراج اورانیم مخالفت ورزید که سوخت هستهاى، خواه در بمبها یا حتی نیروگاهها، براى حیات انسان خطرناک است. در این سنت مخالفت اخلاقی با سوزاندن سوختهاى فسیلى و تخریب جنگلها را مى توان بر حسب ضررو زیانهاى آن براى سلامتى و بهزیستى انسان و تغییرات اقلیمی که دراثر استفاده از سوختهاى فسیلى و فقدان جنگلها رخ خواهد داد بیان داشت.
اخلاق محیط زیست پیتر سینگر ولی انسانمرکز نیست و این تفسیری است که او از فایدهگرایی هنری سیجویک و کتاب روشهای اخلاق (۱۸۷۴) او دارد. مینویسد محیط زیست بکر و دستنخوردهای که در بدنه دره وجود دارد چه بسا حاصل میلیونها سال است و عمرى به درازاى سیاره ما دارد. اگر درختهاى آن جنگل را قطع کنند ممکن است جنگلى دیگر در آنجا بروید، اما این جنگل هرگز باز آن جنگلى نخواهد بود که اگر درختهایش را قطع نمىکردند آن گونه مىبود. منافع اقتصادی-تجاری حاصل از قطع درختهاى جنگلی و نابودی طبیعت منافع کوتاهمدت هستند. در مثالی که زده شد حتى اگر درختهاى جنگل را قطع نکنند و بلکه فقط دره را با محتویاتش با ساختن سدى در آب فرو برند، احتمالاً این منافع تنها براى چند نسل ادامه خواهد داشت و چه بسا در آینده نه چندان دور تکنولوژی تولید برق به کل عوض شود. در نقطه مقابل به محض این که درختهاى جنگل قطع شوند یا در آب فرو روند پیوند با گذشته اش/تاریخ براى همیشه از میان مىرود. طرفداران حفظ محیط زیست حق دارند تا درباره طبیعت بکر به عنوان (میراثى جهانى) سخن بگویند؛ یعنی چیزى که ما از نیاکانمان به ارث بردهایم و باید آن را براى فرزندانمان حفظ کنیم.
با اینحال در جوامع مدرن (از جمله ایران و خاورمیانه) یک مشکل جدی در ذهن مردم و سیاستمداران داریم: در مقایسه با بسیارى از جوامع بشرى سنتی (پیش از مدرنیته، در مناطق مختلف جهان)، بشر مدرن (و بسیاری سیاستمداران و مشاورین اقتصادی مدرن) در شناخت ارزش هاى بلندمدت مشکل بزرگى دارد. (همان، صص. ۲۶۸-۲۶۹)
حتی در دموکراسیهای ظاهرا پیشرفته (که آمریکایی دوران دونالد ترامپ نمونه بسیار بارزی از آن است) سیاستمداران و مشاورین اقتصادی ایشان مستعد این هستند که به مسائل مربوط پس از دورانی که دوره انتخابی ایشان به پایان میرسد، بیتوجه و بیخیال باشند! این پدیده از جهت حفظ طبیعت برای نسلهای آینده فاجعهبار است.
ارزش اخلاقی موجودات ذیشعور
گفتیم که پیتر سینگر معتقد است این اعتقاد که تنها انسانها و منافعشان ارزش ذاتى دارند (اعتقادی که در ادیان ابراهیمی و فلسفه یونان باستان به تفسیر او رایج بوده) بنیادهای مستحکمی ندارد. اگر ما تجربههاى مدرکانه و ذیشعور موجودات از جهان اطراف خود را اساس سوژه اخلاقی بودن یا نبودن آنها قرار دهیم نمىتوانیم انکار کنیم که در برخى از تجربهها و رفتارهای حیوانی نیز این عناصر یافت میشود. به بیان دیگر حیوانات نیز دارای نوعی شعور و ادراک هستند و در نتیجه محتاج جدی گرفته شدن اخلاقی مىباشند.
مثال ساختن سد برروى رودخانه را که پیشتر طرح شد دوباره درنظر بگیریم. اگر درداوری
اخلاقی برای ساختن سد انسانها را لحاظ کنیم، لازم خواهد بود میان منافع اقتصادى
سد براى شهروندان در مقابل خسارت وارده ناشی از ساخت سد برای طبیعتگردان، دانشمندان
و دیگرانی که حفظ حالت طبیعى رودخانه را ارزشمند مىدانند (چه آنها که در حال حاضر
زندگی میکنند و چه در نسلهای آینده) محاسبه هزینه و فایده شود.
چون این محاسبه برای درست بودن لازم است شامل تعداد بیشماری از نسلهاى آینده شود، بر اساس محاسبات فایدهگرااینه و نتیجهگرا از دست دادن رودخانهاى دستنخورده و محیط زیست بکر آن ضرر اخلاقی زیادترى از آنچه در آغاز گمان میشود، خواهد داشت. حالا بیایید دایره را گسترش دهیم و مبناى داوری اخلاقی خود را فراتر از منافع انسانها، به علائق سایر موجودات ذیشعور و ادراکپذیر گسترش دهیم. در اینصورت استدلالهای باز بیشترى در مخالفت با منافع اقتصادى ساختن سد خواهیم داشت. در اینجا منافع و علائق حیوانات ساکن در منطقهاى که در سد در آن آبگیری خواهد کرد باید در محاسبه اخلاقی مد نظر قرار گیرند. و چون حیات وحش و طبیعت معمولا فضای محدودی دارد (اگر سرزمینى که حیوانات بومى برای در امان ماندن از مرگ بتوانند بدان کوچ کنند در بسیاری موارد قبلاً اشغال شده است)، چه بسا بسیاری از حیواناتى که در منطقه آبگیری سد زندگى مىکردند غرق خواهند شد و یا از گرسنگى خواهند مرد. و ارزش و اهمیت درد و رنج این نوع مردن نباید در داوری اخلاقی ما پایینتر از ارزش و اهمیت میزان درد و رنجى باشد که انسانها در موارد مشابه درک مىکنند. (همان، صص. ۲۷۴-۲۷۵)
سینگر فایدهگرایانه نتیجه میگیرد هنگامى که سدى با میلیونها تن آب ساخته میشود
که قرار است صدهاهزار موجود زنده «ذىشعور/ادراکپذیر» را به کشتن دهد، باید براى
این مرگ ومیرها در ارزیابى هزینه و فایده ساختن سد، اهمیت اخلاقی قائل شد. اگر سد
ساخته نشود، حیوانات قاعدتاً هزاران سال به زندگى در دره آبگیر ادامه خواهند داد و
لذت و دردهاى مخصوص به خود را تجربه خواهند کرد. ضرر و زیان زندگى آینده حیوانات وحشی
نیز، همچون ضرر و زیان نسلهای آینده بشری، باید در فرایند تصمیمگیرى لحاظ شود.
البته این پرسش را میشود بسط داد و پرسید فرمول فایدهگرایانه شما درباره از بین
رفتن «درختانى که هزاران سال قدمت دارند» و ممکن است با ساختن سد نابود شوند چه مىگوید؟
آیا لازم نیست ارزشی، فارغ از منافع انسانها و حیوانات، براى حفظ و حراست درختان
و بقیه نظام زیستبومى/اکوسیستمی دره قائل شویم؟ سینگر چطور قادر است بین بقیه طبیعت و حیوانات
ادراکپذیر/ذیشعور تمایز قائل میشود؟
در اینجاست که یک اختلاف نظر درباره اینکه چه نوع موجوداتى را باید در تأملات اخلاقى مورد لحاظ قرار دهیم و اینکه اصل «حرمت حیات»[5] چرا در نظر اخلاقی او ورای انسان و حیوان مثلا گیاهان و درختان نمیشود، رخ مینماید. گفتیم که سینگر در زندگی شخصی توصیه به گیاهخواری میکنند و آثار متعددی هم در این زمینه نگاشته است. (از جمله این اثر اخیر مربوط به ۲۰۲۴ با عنوان بوقلمون را دریابید)
سینگر معتقد است که تعمیم نظام اخلاقى فایدهگرایانه و نتیجهگرایانه سیجویکی به شیوهاى موجه به فراتر از انسانها به سایر مخلوقات ذىشعور (حیوانات) آسان است، چون از نظر علمی ثابت شده حیوانات ادراکپذیرند و مانند انسان خواستهها و امیالى دارند. پس معقول است بپرسیم یک روباه یا سگ هنگام غرق شدن در دره سد چه احساسی میکند، حتی اگر نتوانیم دقیقا حس حیوان در چنان مواقعی را توصیف کنیم. مشکل در مورد تعمیم این اصل به گیاهان آن است که نمیتوان دقیقا پاسخ داد بر یگ گیاه هنگام مرگ چه رخ میدهد و او چه «احساسی» مثلا از قطع شدن یا غرق شدن دارد. یعنی مشابه حیوانات نمیتوان پاسخ داد که براى گیاهان (و به طریق اولی مخلوقات طبیعی بیجان) چه چیزى معادل نتیجه خوب یا بد است.
مشکل لحاظ کردن گیاهان در داوری فایدهگرایانه اخلاقی در این است که با صرف تکیه بر ملاکهایی که برای سالم ماندن یک گیاه زنده لازم است (داشتن آب، آفتاب و کود گیاهى مناسب، دور بودن از گرما و سرماى بیش از حد، اموری که مطابق علم باغبانی و کشاورزی هم در مورد گیاهان گلخانهای و هم وگیاهان وحشی باید رعایت شود)،
نمیتوان ارزیابی کرد که چرا محافظت از درخت سروی دو هزار ساله ارزشش بیشتر از محافظت یک درخت ۲-۳ ساله یا بوته خودرو است؟
البته در داوری بیشتر مردم ارزش یک سرو تاریخی قطعا بیشتر از یک گیاه جوان یا بوته خودرو است، اما چنین حکمى ظاهراً بیشتر ریشه در احساس هیبتی که بر اثر قدیمی بودن، تنومندی، زیبایى این درخت و مدت زمانى که براى جایگزینى آن (در برابر یک علف یا بوته یا درخت جوان) طول مىکشد دارد تا چیز دیگر.
باز میشود پرسید آیا واقعاً قطع یک درخت کهنسال بدتر از نابود کردن قندیل بسیار زیبایى
در یک غار است که رشدش بنا بر دلایل زمینشناختی حتی بیشتر از چندصد سال طول کشیده
است؟ و اگر بدتر است، بر طبق چه ادله فایدهگرایانهای مىتوان چنین حکمى صادر
کرد؟ سینگر نتیجه میگیرد اگر ملاک «ذیشعور و ادراکپذیر بودن» که در نظر او ملاک
تمایز انسان و حیوان از یک طرف، و سایر موجودات (از جمله گیاهان و حشرات و سایر بیجانها
مانند قندیل) از طرف دیگر است را کنار بگذاریم، داوری اخلاقی به شیوه فایدهگرایانه
بسیار مشکل میشود، اگر نگوییم نشدنی.
خطوط کلى اخلاق محیط زیستى مورد حمایت پیتر سینگر در بنیادیترین سطح آن، در نظر گرفتن منافع و علائق همه موجودات ذىشعور (نه لزوما همه موجودات جاندار) به شیوهای است که شامل نسلهاى بعدى و آینده نیز بشود. («محیط زیست» در اخلاق کاربردی، صص. ۲۷۸-۲۷۷، ص. ۲۸۶) چنین فلسفه اخلاقى تحسین زیبایىشناختى طبیعت دستنخورده و بکر و وحشى را رد نمیکند. یکی از نتایج اخلاق محیط زیست پیتر سینگر که مفصلتر بدان نمیپردازیم آن است که فرزندآوری بیش از حد و داشتن خانوادههاى بسیار بزرگ در روزگار کنونی اخلاقی نیست، بر خلاف دورانهای قدیم (پیش از قرن بیستم) که زمین جمعیت انسانی به مراتب بسیار کمترى داشت.
دیگردوستی موثر: مثال زل کراوینسکی
دیگردوستی موثر یکی دیگر از عناصر بنیادین اخلاق کاربردی پیتر سینگر است که خصوصا در دو دهه اخیر فراوان در موردش نوشته یا سخنرانی کرده است. به گفته او، دیگردوستان موثر فعالیتهایی از این قبیل میکنند:
-ساده زندگی میکنند و بخش بزرگی از در آمدشان را، اقلا ۱۰ درصد آنرا، به «موثرترین خیریهها» (که در مکتب دیگردوستی موثر تعریف مشخصی دارد) اهدا میکنند.
- در بسیاری موارد حرفهای را بر میگزینند که بیشترین درآمد را دارد، منتهی نه مانند بسیاری افراد که دنبال حرفه پردرآمد هستند برای «زندگی اعیانی»، بلکه برای رساندن بیشترین خیر ممکن به نیازمندان و فقرا.
- با دیگران (به هر شیوه ممکن، حضوری یا اینترنتی) صحبت میکنند، با این هدف که ایده دیگردوستی موثر را به گوش بیشترین افراد ممکن در جوامعشان برسانند.
- بخشی از بدنشان (خون، استخوان یا حتی کلیهشان) را به غریبههای نیازمند اهدا میکنند. (نسخه فارسی کتاب دیگردوستی موثر، ص. ۴۴)
دیگردوستی موثر در تضاد با «خودپرستی» است. پیتر سینگر داستان زندگی زل کراوینسکی[6] و کسانی مانند او را به کرات در کتابها و سخنرانیهای خود نقل میکند. سال ۲۰۰۴، مجله نیویوکر در گزارشی نوشت زل کراوینسکی که پیشتر در حوزه املاک فعال بود تقریبا تمام املاکش را به ارزش ۴۵ میلیون دلار به خیریه بخشیده است. او البته قبل از این اهدا بخشی محدود از پولش را برای خانواده کنار گذاشته بود. فرزندانش ولی در مدارس دولتی درس میخواندند و سالانه با ۶۰ هزار دلار زندگی میکردند.
برغم این بخششها زل کراوینسکی هنوز احساس کرد کمکش کافی نبوده است. پس به بیمارستانی نزدیک خانهشان رفت و کلیهاش را به غریبه نیازمندی بخشید. سینگر کراوینسکی را که محل زندگیاش از دانشگاه پرینستون، محل تدریس سینگر، زیاد دور نبود دعوت میکند تا در کلاسهای او درباره اخلاق عملی سخنرانی کند. گزارش نیویوکر به مقاله اولیه سینگر که سال ۱۹۷۲ نوشته شده بود با عنوان «قحطی، وفور و اخلاقیات»[7] ارجاع میداد و این نشان از تاثیر پیتر سینگر در گسترش جنبش دیگردوستی موثر داشت.
کراوینسکی برغم پولدار بودن دارای تحصیلات عالی بود و دو دکتری از دانشگاههای معتبر آمریکا یکی در آموزش و دیگری در شعر جان میلتون داشت و قبل از اینکه وارد بازار املاک شود در دانشگاه پنسیلوانیا درس هم میداد.
کراویسنکی نگاهی ریاضیاتی به به مسئله دیگردوستی دارد که قابل دفاع است و همراستا با فلسفه اخلاق فایدهباور سینگر و سیجویک. او در توجیه اهدای کلیه به تحقیقات علمی ارجاع میدهد که نشان میدهند خطر مرگ بر اثر اهدای یک کلیه یک در۴هزار است. او میگوید اگر کلیهاش را اهدا نمیکرد، معنیاش این بود که زندگیاش را مهمتر از زندگی ۴هزار نفر غریبه میشمارد. علت اینکه بسیاری از آدمها منطق اهدای کلیه توسط او را نمیفهمند این است که ریاضیات را نمیفهمند. (دیگردوستی موثر، صص. ۵۵-۵۴)
جز اهدای کلیه که مصداقی متعالی از دیگردوستی موثر است و البته در توان هر کسی نیست، اهداکردن خون، مغز استخوان، و سلول بنیادی از بدن خویش به نیازمندان انواع نسبتا ساده دیگردوستی موثر در قالب بخشیدن بخشی از بدن خود هستند. (همان، صص. ۱۱۱-۱۱۰) بد نیست بدانیم گرچه کلیه تولیدناپذیر است، منتهی مطابق مطالعات علمی، پس از جراحی تک کلیه باقیمانده درطول زمان بزرگتر میشود و تاحد مهمی جای کلیه اهدا شده را جبران میکند. این معجزه بدن ما انسانهاست.
انتخاب شغلی که بیشترین خدمت را به دیگردوستی موثر میکند
سینگر و شاگردانش در مکتب دیگردوستی موثر معتقدند پایبندی به دیگردوستی بر انتخاب شغل افراد هم تاثیر میگذارد. دغدغه شغلی دیگردوستان موثر این است که: «چه حرفهای مرا قادر خواهد ساخت که بیشترین خیر را در طول زندگیام برسانم؟»
سینگر میگوید یک فرد با درآمد متوسط هم میتواند در طول زندگیاش میزان قابل توجهی خیر موثر بکند، به شرط اینکه سادهزیست باشد، دنبال زندگی تجملی که خیری به دیگران یا طبیعت نمیرساند نباشد، و مخارجش را به درستی مدیریت کند. دیگردوستان این آموزه جان وزلی، موسس متدویسم در قرن هجدهم را در انتخاب شغل مورد توجه قرار میدهند که توصیه میکرد: «تا میتوانید درآمدزایی کنید، تاجایی که میتوانید کمک کنید و تاجایی که میتوانید پسانداز کنید.» (به نقل از همان، ص. ۷۸) پس داشتن شغلی که درآمد بالایی داشته باشد و فرد بتواند بخش مهمی از آنرا به خیریه ببخشد، مصداقی مهم از دیگردوستی موثر است.
ویل مکاسکیل، فیلسوف اخلاق مروج این مکتب (مثلا بنگرید به این سخنرانی تد)، استدلال میکند که کار کردن در شغلی به شدت درآمدزا (به شرط بخشش اقلا ده درصد از درآمدتان در راه خیر) از داشتن شغلی در یک خیریه به عنوان کارمند بهتر است. فرض کنید بجای کار کردن برای یک خیریه موثر با درآمد متوسط مثلا ۵۰ هزار دلار در سال (یادمان باشد که سینگر و مکاسکیل و کسانی چون ایشان میان خیریهها و خیریههای موثر تفکیک قائل میشوند و کمک مالی به دسته دوم را ارجح میدانند)، کار در یک بانک سرمایهداری با درآمد سالانه اقلا ۲۰۰هزار دلار را برگزینید.
از آنجا که معمولا با کمبود متقاضی کارمند خوب در موسسات خیریه مواجه نیستیم، در صورت امتناع شما فردی تقریبا به همان خوبی شما به استخدام خیریه درخواهد آمد، پس شما برای کار در خیریه «جایگزینپذیر» هستید. با اینحال کار شما به عنوان بانکدار اگر منجر شود که درآمدی بسیار بیشتر از نیازتان داشته باشید و آنرا ببخشید، قابل جایگزینی نیست. با توجه به اینکه بسیار انسانهای عادی، خصوصا در حوزه فاینانس، به اندازه کافی دیگردوست نیستند، اگر یک باورمند به دیگردوستی موثر موقعیت شغلی با درآمد بسیار بالا مثلا در یک بانک سرمایهگذاری را رد کند، بسیار بعید است شخص دیگری که جای او را میگیرد بخش مهمی از درآمد حاصلهاش را برای کمک به نیازمندان اهدا کند. پس نیکوست در برگزیدن شغل تامل جدی کنیم. (همان، ص. ۸۱)
سینگر به درستی تاکید دارد که پول ابزار است و ما به پول و درآمد به اندازه نیازمان احتیاج داریم. برای توضیح این امر او میان «ارزش ذاتى» و «ارزش ابزاری» تفکیک قائل میشود. در تعریف ساده چیزى داراى ارزش ذاتى است که فى نفسه خوب یا مطلوب باشد.
ارزش ابزارى ولی یعنی ارزش در حکم وسیلهاى براى نیل به یک غایت یا هدف دیگر جز خود ابزار. مثلا «شادی»[8] داراى ارزش ذاتى است، چون ما شادی را به خاطر خودش و نه برای نیل به هدف دیگری میخواهیم. در نقطه مقابل، پول از نظر اخلاقی تنها ارزش ابزارى دارد، چون ما پول را به دلیل این که مىتوانیم چیزهایی با آن بخریم، مطالبه مىکنیم. مثلا اگر فردی در جزیرهاى متروک یکه و تنها به دام بیفتند و زندگی کنند، پول به دردش نمیخورد و پولپرستی هم آنجا معنایی ندارد. درحالى که شادی در همان جزیره متروک به همان اندازه حائز اهمیت است که در یک شهر متمدن. (کتاب اخلاق عملی، ص. ۲۷۴)
مصداق دیگری از حرفههای اخلاقی متناسب با دیگردوستی موثر (جز درآمد بالا داشتن و بخشیدن زیاد) عبارت است از «فعال اجتماعی» بودن، یعنی کنشگری در قالب انسانها را متقاعد کردن که به خیریههای موثر بخشش کنند.
موسسه «۸۰ هزار ساعت» یک «فراخیریه» است و مصداقی از کنشگری اجتماعی از این دست. این موسسه را ویل مکاسکیل و پنج نفر از دوستانش (همگی از شاگردان پیتر سینگر) در سال ۲۰۱۱ راهاندازی کردند. سازمان «۸۰هزار ساعت» با در نظر گرفتن اینکه هر انسانی بخش مهمی از زندگیاش را به «کار کردن» اخصاص میدهد، درباره اینکه کدام حرفهها بیشترین خیر را میرسانند تحقیق میکند و به افراد، از جمله جوانانی که در آستانه انتخاب شغل برای آیندهشان هستند، مشاورههای مجانی میدهد. عبارت ۸۰ هزار ساعت اشاره دارد به طول ساعاتی که بطور متوسط هر فرد در زندگی خویش کار میکند. (دیگردوستی موثر، ص. ۵۹، ص. ۹۷) اگر فردی هرروز برای مدت ۴۰ سال از عمرش کار درآمدزا کند، ۸۰ هزار ساعت معادل ۴.۳۸ ساعت در شبانهروز خواهد بود.
بروکرات بودن (خصوصا از نوع بلندپایه در نهادهایی مانند بانک جهانی یا دولت)، ویا پژوهشگری مصادیق دیگری از شغلهای در خدمت دیگردوستی موثر میتوانند باشند. مصداق بارز دومی دانشمندانی هستند که بیماریهایی مانند آبله و پولیو و بسیاری دیگر را کشف کردهاند ویا زیستشناسانی که در زمینه «انقلاب سبز» فعال بودهاند.
بر این اساس که کشفیات مزبور پیشاپیش انجام شدهاند، باید زمینههای نسبتا خلوتتری برای پژوهش علمی در راستای خیر بشری یافت و این موضوع مورد تاکید موسسه «۸۰ هزار ساعت» است. زمینههای تحقیقاتی مغفول بسیاری هستند که احتمال تاثیرگذاری بزرگ بواسطه آنها بالاست و مسئله شغلیابی دقیقا یافتن این عرصههاست و اولویتگذاری در امور تحقیقاتی. (همان، ص. ۹۹)
سازماندهی و موسسهسازی شغل یا منصب دیگری است که در راستای دیگردوستی موثر میتواند بسیار مفید باشد. مثال چنگ ین، روحانی بودایی که در منطقهای کوهستانی در شرق تایوان به نام هوالین زندگی میکند، قابل توجه است. در دهه ۱۹۶۰ تعداد زیادی از مردم در این منطقه کمابیش صعبالعبور در نیاز به خدمات بهداشتی (که قادر به تامین آن نبودند) زندگی میکردند. ین به عنوان یک سازماندهنده موثر در سال ۱۹۶۶ به کمک تعدادی از افراد محلی صندوقی خیریهای برای کمک به نیازمندان محلی مراقبت تاسیس کرد و نام آنرا «تزو چی» به معنای کمک دلسوزانه گذاشت. به تدریج این صندوق رشد کرد و آوازهاش پیچید، طوریکه از سال ۱۹۸۶ تا امروز موفق به تاسیس اقلا ۶ بیمارستان مجهز در منطقه شده است که با پولهای اهدا شده تاسیس شده. به منظور آموزش مردم محلی برای کار در بیمارستان، خیریه دست به ساختن مدارس پزشکی و پرستاری هم زده است و فعالیتهای متعدد دیگر.
پس در انتخاب اینکه کدام حرفه را دنبال کنیم که بیشترین خیر را برساند، گزینههای متعددی پیش روی ماست که انتخاب از میان آنها به علائق، تواناییها و شخصیت ما بستگی دارد. چنانکه در مثال راهب چنگ ین دیدیم ایجاد یک نهاد خیریه میتواند مصداقی از چنان مشاغل خیررسان باشد. (همان، صص. ۱۰۲-۱۰۱، ص. ۱۰۶)
نتیجهگیری: سینگر و سرمایهداری
مایلیم این نوشتار را با نکاتی در مورد نگاه پیتر سینگر به پدیده نظام سرمایهداری پایان ببریم. اخلاق محیط زیست سینگر که در بخش اول این نوشتار شرح داده شد، نگاه مصرفگرایانه و مادیگرایانه جامعه سرمایهداری را رد مىکند. در جامعه سرمایهداری که به سبب آسیبهایش به محیط زیست مورد انتقاد سینگر است، موفقیت برحسب تعداد کالاهاى مصرفىاى که یک نفر مىتواند در طول زندگی انباشته و مصرف کند، ارزیابى مىشود. در عوض در زیست اخلاقی موفقیت بر حسب پرورش توانایىهاى واقعی فرد و خرسندى که به این شیوه تحصیل میشود، سنجیده میشود. پیتر سینگر و دیگردوستان موثری چون او، برعکس نظام مصرفی و مادیگرایانه سرمایهداری انسانها را تشویق به به صرفهجویى مىکنند، تا پول بیشتری پسانداز کنند و بتوانند هرچه بیشتر در راه دیگردوستی موثر ببخشند.
در نظر سینگر، بر خلاف منطق رایج سرمایهداری، دور ریختن خودسرانه موادى که بازیافت آنها امکان پذیر است، نوعى ویرانگرى و دزدى در قبال منابعی است که ثروت عمومى ما در جهان محسوب میشوند. او به خرید محصولاتی که حتیالامکان کمترین آسیب را به محیط زیست میرسانند تاکید میکند، بر بازیافت زباله تاکید بسیار میکند و مواردی از این دست، و البته منکر آن نیست که چه بسا همه اینها راهحلهایی موقتی هستند برای گامبرداشتن به سمت جهانی که در آن نظام تولید دیگری جایگزین نظام تولید سرمایهداری شود.
ما باید برداشتمان از اسراف و مصرفهای تجملاتی را مورد بازنگری قرار دهیم به گونهای که اسراف نه تنها شامل شراب یا لباس یا اتومبیل بسیار گرانقیمت و بیهوده شود، بلکه مثلا شامل الوارى هم بشود که منشا آن چوپ جنگلهایی استوایى است. چنانکه در مثال سدسازی هم توضیح داده شد ارزش بلندمدت یک جنگل قدیمی بسیار بیشتر از اثاثیهای است که قرار است توسط آن چوب یا الوار ساخته شود. در مصرف محصولاتی با منشا درختی مانند دستمال کاغذی نیز باید صرفهجویی کرد. سوارشدن غیرضروری و گشاده دستانه به ماشین شخصی و البته جتها و کشتیهای شخصی نیز به سبب تاثیر منفیشان در گرمایش زمین بواسطه اثر گلخانهاى مصرف سوختهای فسیلی اخلاقی نیست.
تاکید بر صرفهجویى و زندگى ساده بدان معنا نیست که فلسفه اخلاق لذت را رد مىکند. پیتر سینگر با لذتی که ناشى از ولخرجى متظاهرانه است مخالف است، ولی با لذتهای ناشی از روابط شخصى صمیمى و جنسى، وقت گذراندن با فرزندان و دوستان و خانواده، لذت گفتگو، ورزشها و تفریحاتى که با محیط زیست سازگارند، هیچ مشکلی ندارد و تشویقشان میکند. همینطور است لذت خوردن غذا از نوعی که فاقد گوشت مخلوقات ذىشعور است، لذت ناشی از فعالیت خلاقانه، لذت گردش در طبیعت بکر و مواردی از این دست. (اخلاق کاربردی، صص. ۲۸۸-۲۸۶)
به نظر میرسد دیگردوستی موثر پیتر سینگر با پدیده میلیاردرها در دنیای امروز مشکلی ندارد، به شرطی که میلیاردها تعهدی جدی به دیگردوستی موثر داشته باشند. مثال میزند که بخششهای دوتا از میلیاردرهای رده اول دنیا یعنی بیل گیتس و وارن بافت[9]، آنها را بدل به موثرترین دیگردوستان موثر تاریخ بشر تا امروز کرده است.
در کتاب دیگردستی موثر مینویسد صحیح است که بگوییم سرمایهداری در حال افزایش نابرابری (میان ثروتمندان قلیل و افراد عادی بیشمار) است، اما لزوما اثبات نمیکند که سرمایهداری در حال تشدید فقر کشنده است. گاهی به عنوان یک فایدهگرا مینویسد بهایی که به برابری میدهیم، به سبب ارزش ذاتی برابری نیست، بلکه به سبب «نتایج» آن در بهبود وضعیت انسانهاست. البته دیگردوستان موثری هستند که برابری را ذاتا ارزشمند میشمارند و دراین زمینه میشود توماس پوگه، نیر اِیال و لری تمکین را مثال زد. (دیگردوستی موثر، ص.۹۱، ص.۲۲۶)
سینگر به نظر معتقد است که روشن نیست افزایش تعداد میلیونرها و میلیاردرها در دنیای امروز لزوما برای فقرا بد باشد، چون افزایش ثروت ثروتمندان، به شرط عادت آنها به بخششهای بزرگ (که البته هنوز رایج هم نیست)، سبب میشود کمکهای بیشتری هم نصیب فقرای جهان شود. با این نگاه اثبات اینکه سرمایهداری از همه جهت غیراخلاقی است، آسان نیست.[10]
[1] این اثر در واقع ترجمهای است از اثر زیر:
Peter Singer, The Most Good You Can Do: How Effective Altruism Is Changing Ideas About Living Ethically, Yale University, 2015.
ارجاع ما در مقاله به شماره صفحات متن فارسی خواهد بود. در ترجمه فارسی مترجم با انتخابی درست عبارت «دیگردوستی موثر» را به عنوان اثر بدل کرده است.
[2] sentient
[3] با مشخصات زیر:
Peter Singer, “The Environment” in Practical Ethics, Cambridge University Press, 2nd edition 1993, 1999, Ch. 10, pp. 264-288.
مقاله مزبور با عنوان پیتر سینگر، «اخلاق محیط زیست»، توسط آقای علیرضا آل بویه به فارسی ترجمه شده و در مجله نقد و نظر، ۱۳۸۶ شماره ۴۵-۴۶ منتشر شده است:
برای نگارش مقاله حاضر ترجمه مزبور با متن انگلیسی انطباق داده شده و ویرایش شده است.
صورتی کوتاهتر از همان فصل پیتر سینگر با عنوان «ارزشهای زیستمحیطی» نیز در کتابی دیگر منتشر شده است:
Peter Singer, “Environmental Values”, in Writings on an Ethical Life, The Ecco Press, 2000, pp. 86-104.
[4] Wilderness
[5] Reverence for life
[6] Zell Kravinsky
[7] Famine, Affluence and Morality
[8] Happiness آل بویه در ترجمه خویش این عبارت را «سعادت» ترجمه کرده است
[9] Bill Gates & Warren Buffet
[10] برای تبیینی انتقادی از منظر چپ رادیکال در مورد اندیشه پیتر سینگر بنگرید به مقاله جیمز کنت و مایکل لازاروس، «پیتر سینگر فیلسوف وضعیت موجود است»، ژاکوبین، اکتبر ۲۰۲۲؛ برای مباحث تکمیلی در بحث نابرابری همچنین بنگرید به کتاب آنگوس دیتون با عنوان فرار بزرگ: سلامتی، ثروت، و ریشههای نابرابری (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۳)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر