داشتم با خودم فکر می کردم که جایگاه زبان انگلیسی در دنیای امروز جایگاه لاتین یا عربی در دوران قدیم است. عالم علوم انسانی که امروز انگلیسی را در حد مطلوب نداند، مانند کسی است که در دوران رنسانس می خواهد کار جدی فلسفی-الهیاتی کند، و لاتین نداند، یا دانشمند مسلمانی که در دوران طلایی تمدن اسلامی، مثلا در زمان بیت الحکمه مامون یا نظامیه بغداد، می خواهد تفلسف کند، ولی عربی را در حد بالا نداند. نه فارابی و ابن سینا زبان مادری شان عربی بود، نه هابز و نیوتن زبان مادری شان لاتین، ولی اگر هابز و نیوتن نمی توانستند به لاتین بخوانند و بنویسند، یا فارابی و ابن سینا به عربی مسلط نبودند، آیا ایشان همین هابز یا فارابی یا ... که ما امروز می شناسیم، و سخنانشان بسیار فراتر ازمرزهای کشورهایی که در آن می زیسته اند رفته، می شدند؟
به نظرم یک عالم علوم انسانی جدی در حالت آرمانی دو وظیفه اخلاقی دارد. یکی اینکه در سطح بومی، و به زبان مخاطبان بومی کشور خود محصولات فکری بیافریند و عرضه کند. وظیفه دوم اما آنست که در سطح بین المللی، و ورای مرزهای دولت-ملتهایی که درش ساکن است، در امور علمی مشارکت کند. البته برای اینکار عالم ما باید آنقدر در زبان انگلیسی (لاتین یا عربی امروز) مسلط شود که بتواند به انگلیسی بخواند و بنویسید. ماها که زبان مادری مان انگلیسی نیست برای چاپ مطلب به انگلیسی به ویراستاری که زبان مادری اش انگلیسی باشد هم طبیعتا احتیاج داریم و این ربطی به سطح زبان ندارد.
ما در آن واحد حداقل جز دو جامعه علمی هستیم. یکی جامعه علمی کشور یا دولت-ملتی که در آن زیست می کنیم. دیگر جامعه علمی بین المللی. داشتم با خود فکر می کردم همانقدر که ما از محصولات دیگران در این دو جامعه علمی استفاده می کنیم، وظیفه داریم مشارکتی هم بکنیم.
در مورد جامعه بومی معمولا اتفاق نظری در ایران وجود دارد، ولی در مورد مشارکت در جامعه علمی بین المللی، لااقل در مباحث علوم انسانی، غفلت می شود. مایی که از محصولات و تفکرات فیلسوفان غربی برای پخته شدن و پروردن اندیشه های خود استفاده می کنیم، آیا در عین حال وظیفه نداریم که خودمان هم سهمی داشته باشیم و با نوشتن به زبان انگلیسی در نشریات تخصصی بین المللی، مشارکتی هم ورای جامعه بومی و زبان محلی خودمان بکنیم؟ دیگران کاشتند و ما خوردیم، چرا ما نکاریم تا دیگران بخورند؟
برای اینکار باید به خودمان و پتانسیلهای فرهنگ خودمان برای عرضه در سطح بین المللی، اعتماد به نفس داشته باشیم. البته آموزش جدی زبان انگلیسی هم لازم است. بر اساس تجربه شخصی من، تسلط در انگلیسی بدون تلاش و ممارست بسیار، مجبور کردن خود و دوری از تنبلی، اصلا ممکن نیست. خودتان را مجبور به انگلیسی دانستن کنید.
به نظرم یک عالم علوم انسانی جدی در حالت آرمانی دو وظیفه اخلاقی دارد. یکی اینکه در سطح بومی، و به زبان مخاطبان بومی کشور خود محصولات فکری بیافریند و عرضه کند. وظیفه دوم اما آنست که در سطح بین المللی، و ورای مرزهای دولت-ملتهایی که درش ساکن است، در امور علمی مشارکت کند. البته برای اینکار عالم ما باید آنقدر در زبان انگلیسی (لاتین یا عربی امروز) مسلط شود که بتواند به انگلیسی بخواند و بنویسید. ماها که زبان مادری مان انگلیسی نیست برای چاپ مطلب به انگلیسی به ویراستاری که زبان مادری اش انگلیسی باشد هم طبیعتا احتیاج داریم و این ربطی به سطح زبان ندارد.
ما در آن واحد حداقل جز دو جامعه علمی هستیم. یکی جامعه علمی کشور یا دولت-ملتی که در آن زیست می کنیم. دیگر جامعه علمی بین المللی. داشتم با خود فکر می کردم همانقدر که ما از محصولات دیگران در این دو جامعه علمی استفاده می کنیم، وظیفه داریم مشارکتی هم بکنیم.
در مورد جامعه بومی معمولا اتفاق نظری در ایران وجود دارد، ولی در مورد مشارکت در جامعه علمی بین المللی، لااقل در مباحث علوم انسانی، غفلت می شود. مایی که از محصولات و تفکرات فیلسوفان غربی برای پخته شدن و پروردن اندیشه های خود استفاده می کنیم، آیا در عین حال وظیفه نداریم که خودمان هم سهمی داشته باشیم و با نوشتن به زبان انگلیسی در نشریات تخصصی بین المللی، مشارکتی هم ورای جامعه بومی و زبان محلی خودمان بکنیم؟ دیگران کاشتند و ما خوردیم، چرا ما نکاریم تا دیگران بخورند؟
برای اینکار باید به خودمان و پتانسیلهای فرهنگ خودمان برای عرضه در سطح بین المللی، اعتماد به نفس داشته باشیم. البته آموزش جدی زبان انگلیسی هم لازم است. بر اساس تجربه شخصی من، تسلط در انگلیسی بدون تلاش و ممارست بسیار، مجبور کردن خود و دوری از تنبلی، اصلا ممکن نیست. خودتان را مجبور به انگلیسی دانستن کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر