۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

به بهانه یادداشت جدید سروش در مورد داوری

یادداشت جدید سروش در مورد داوری اردکانی را می خواندم. تقریباً با اکثر نکات مندرج در نوشته خود را همدل یافتم، گرچه لحنش بهتر بود ملایم تر باشد (مثلا در نحوه ارجاع به هیتلر و قیاس او با برخی کسان، یا خط ترسیمی مستقیمی که میان نازیسم و هایدگر تقریباً در نامه دیده می شود، یا آن پاورقی غیرمنصفانه در مورد سید جواد طباطبائی). جمله ای منقول از آقای داوری در این نامه بدین ترتیب که «پوپر با قصد و نیّت سیاسی، و برای مبارزه با فاشیسم ونازیسم و دفاع ازدموکراسی کتاب نوشته است و بنابراین عجیب نیست که نوشته او ایدئولوژیک باشد و گاهی لحن بسیار تند و خشن پیدا کند.»(سیری انتقادی در فلسفه کارل پوپر، ص ۴۹)، مرا به یاد دوران فوق لیسانسم انداخت.



دانشجوی فوق لیسانس فلسفه علم در ایران که بودم، گاهی می شنیدم کسانی میان فلسفه خوانده ها و حتی گاهی در میان مدرسین فلسفه در دانشگاههای تهران، می گفتند عبدالکریم سروش که فیلسوف نیست، چون فلسفه را با سیاست می آمیزد و فلسفه باید منفک و بری از سیاست باشد. امروز که چندین سال است از زمان دکترا شاخه تخصصی ام را در فلسفه، فلسفه سیاست انتخاب کرده ام  قول آنزمان این عزیزان برایم بیشتر شبیه طنز می ماند:

شاخه ای داریم در فلسفه به نام فلسفه سیاست که اصولاً کارش فلسفی اندیشیدن در مورد سیاست است! برخی کارهای سروش هم (البته نه تمامشان) در حوزه فلسفه سیاسی اند [گرچه به صورت اشارات، نه به شکل یک نظریه سیستماتیک و جامع و مانع بالفعل در فلسفه سیاسی]، (سیاست نامه، شهریاری و دینداری، ادب قدرت-ادب سیاست)، یا به نحوی با فلسفه سیاست مربوطند (قبض و بسط، صراطهای مستقیم).

مگر می شود اثری در فلسفه سیاست یا مرتبط به فلسفه سیاست به سیاست در جهان واقعی ربطی نداشته باشد؟ نفی چنین نظری مثل آن است که بگوییم می توان فلسفه علم داشت، ولی بی ربط و چشم بسته به نحوه عمل دانشمندان در جهان واقعی، یا نظریات ایشان از قبیل نظریه کوانتم یا تئوری تکامل! آنزمان حس می کردم یک جای این سخن شدید می لنگد و امروز این امر برایم خیلی واضح تر شده است:

مشکل این قبیل نظروران در حالت خوشبینانه آن بود که کمترین اطلاعی از چیستی فلسفه سیاست نداشتند، و در حالت بدبینانه آنکه می خواستند حوزه سیاست دست نخورده تحت سیطره شریعت بماند: یعنی نظریه ولایت فقیه آسیبی نبیند.

پی نوشت بعد التحریر- من که هم به لیبرالیسم رالزی علاقه دارم و هم لیبرالیسم پوپری، مطلب بالا را که نوشتم، خیلی وسوسه شدم شروع کنم به خواندن این مقاله در مقایسه فلسفه سیاسی و روش شناسی پوپر و رالز از آلین بویر. خواندنش را به دوستانی که مایلند از منظری تخصصی تر به مقایسه پوپر و رالز در فلسفه سیاست بپردازند،دعوت می کنم. این مقاله قبلاً توسط علی پایا به فارسی ترجمه شده و در یکی از نشریات داخل کشور منتشر شده است. مقاله را که خواندم دیدم این جمله در انتهای مقاله بویر لبّ مطلب را ادا می کند:
"An [Popperian] Open Society is not necessarily a Rawlsian perfect 'Just' one, but a Rawlsian Just society would be, necessarily, an Open Society." Alain Boyer, Is an Open Society a Just Society? Popper and Rawls

"یک جامعه باز [پوپری] ضرورتا یک جامعه به تمام معنا "عادلانه" رالزی نیست، اما یک جامعه عادلانه رالزی ضرورتا یک جامعه باز است." آلین بویر، آیا یک جامعه باز یک جامعه عادلانه است؟ پوپر برابر رالز، ترجمه علی پایا، نشریه آئیین، شماره 14-13.

۶ نظر:

  1. سلام. من در برابر گزندگی کلام سروش واقعا احساس دوگانه ای پیدا کردم: از یک طرف خوشم می آمد از نیشهایی که به این بابا میزد و از طرف دیگر ... یک جور بی انصافی در آنها میدیدم. یعنی فکر میکنم اینها بس که سروش را گزیده اند، دلش پرخون است و گاه جانب انصاف را از دست میدهد.

    ولی هر چه هست، خدا حفظش کند و هدایتش کند. هنوز خیلی کارها باید بکند. ان شاء الله.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از نظرتان. تقریبا موافقم. در یادداشت بالا فراموش کردم اضافه کنم دکتر سروش میان داوری متقدم و متاخر تفکیکی قائل نمی شوند، حال آنکه به نظرم باید تفکیک قائل شد.

      حذف
  2. سلام. یک نکته راجب آن مقاله داشتم. لیبرالیسم پوپری یک لیبرالیسم سیاسی(به معنی راولزی آن و در برابر لیبرالیسم جامع) نیست. بنابراین لیبرالیسم راولز(حداقل در دوره دوم تفکر او) را نمی توان در دل تلقی پوپر از لیبرالیسم قرار داد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از نکته تان. لیبرالیسم پوپری یک لیبرالیسم جامع است، حال آنکه لیبرالیسم رالز متاخر لیبرالیسم سیاسی است. لیبرالیسم جامع می تواند در اجماع همپوشان مفهوم سیاسی عدالت و در نتیجه لیبرالیسم سیاسی را قبول کند. بر عکسش درست نیست. درود.

      حذف
  3. انصافا يک بار ديگه نوشته داوري رو بخوانيد تا ببينيد که دکتر سروش چقدر اصول اخلاقي را زير پا گذاشته . سياست بازي فلسفي درست نيست. بله فلسفه ورزي در امر سياست امر ناگزيري است. چنانکه داوري خود بارها بر آن تاکيد کرده است. تازه دکتر سروش بسياري از مطالب داوري را ناقص طرح کرد.

    پاسخحذف
  4. با سلام ... بنده از خوانندگان کتب و مقالات دکتر سروش هستم و سوالی که همواره ذهنم را مشغول میکند آن است که ایشان با اینکه بسیار از سیاست و روشهای آن سخن گفتند اما هیچ گاه یک سیستم دموکراتیک یا شاید سکولار(زیرا در جایی گفتند ما موافق جدایی دین از حکومتیم نه سیاست و این معنای سکولار مد نظر ماست)که دین را هم در خود حفظ کرده باشد آنطور که خودشان نظر دارند را شرح و بسط ندادند و همواره در این مورد کلی گویی کردند...آیا بهتر نیست ایشان در اینمورد که خصوصا امروز به این امر در ایران نیاز زیادی احساس میشود آستین بالا بزنند و طرحی نو در اندازند؟؟و یا اگر قبلا انجام داده اند آن چیست و چگونه است؟؟؟پیشاپیش از پاسخگویی و مساعدت جناب عالی سپاسگذارم....

    پاسخحذف