۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

حائری برای لیبرالیسم سیاسی چه فایده ای دارد؟

یکی از دوستان اهل فضل برمن نقدی کرده بود که چرا اینقدر در برخی از نوشته های اخیرت گیر می دهی به مهدی حائری یزدی و با استناد به نقل قول های او در مورد روزجهانی فلسفه یا مواردی از این قبیل نظر می دهی و اینکه "چه حيف كه سقف پرواز كسي حائري و كتابش شود...گويا كتاب [حکمت و حکومت حائری] چنان شما را ذوق زده كرده كه مدتها درباره هر چيزي حرف مي زدي يك جوري ربطش مي دادي به حائري." (عین عبارت)

به نظرم منظور این دوست آن بود که اندیشه های مهدی حائری یزدی اصلا چه اهمیتی دارد وقتی امروزه در غرب و شرق حرف های بسی پیشرفته تری از او در فلسفه طرح کرده اند. جوابی که من دادم پس از بسی بسط از قرار زیر است. اینجا مطرحش می کنم چون ممکن است ابهام در ذهن کسان دیگری هم باشد.

بعضی ها در ایران خواسته اند از فلسفه اسلامی دکان و ایدئولوژی برای توجیه حکومت دینی درست کنند و بسیار روی این مسئله تبلیغ می کنند و احتمالا علت دلزدگی دوست ما از استناد به حائری همین باشد. اتفاقا پروژه حائری دقیقا پادزهری در مقابل چنان استفاده هائی از فلسفه اسلامی است. اینکه من به "حکمت و حکومت" او استناد می کنم در پی نکته ای است که از لیبرالیسم سیاسی راولز(و او هم از هگل) آموخته ام؛ در فلسفه سیاسی "سنت های " فکری هرجامعه در باب سیاست بسیار مهم اند و این شاید فرق اساسی فلسفه سیاسی با مثلا متافیزیک و یا معرفت شناسی و فلسفه علم باشد. در شاخه های دیگر فلسفه احتمالا سنت ها قدر فلسفه سیاسی مهم نیستند. یعنی شما می توانید در بحث های معرفت شناسی جدید غور بکنید بدون آنکه نیازی باشد بروید ببینید ابن سینا موضع اش در باب معرفت چه بوده.

ولی در لیبرالیسم سیاسی صادق بودن یک نظریه محل بحث نیست. (دقت کنید راولز اصلا نسبی گرا نیست و این دو را نباید باهم آمیخت.) در بحث ما که "حکمت و حکومت" مهدی حائری یزدی است، این مهم نیست که چقدر مثلا استدلال حائری که "حکومت" از ریشه "حکمت" می آید "صادق" اند. صدق یک نظریه را معرفت شناس ها و فلاسفه اخلاق و غیره باید در موردش بحث کنند. به عبارت دیگر وظیفه فیلسوف سیاسی، بر اساس لیبرالیسم سیاسی، آن نیست که صدق یا کذب آنچه را راولز یک "آموزه جامع" (comprehensive doctrine)خاص می نامد، قبول یا رد کند. به جای صدق "معقولیت" (reasonableness) یک آموزه جامع مورد نظر راولز است. راولز تعریف خاصی از معقولیت می کند که در جای خود توضیحش خواهم داد. یعنی معقولیت در فلسفه سیاسی راولزی معنای ویژه ای دارد، مانند "منطق عمومی"، "اجماع همپوشان"، "لیبرالیسم سیاسی"، "ساختار پایه" و غیره. راولز در قسمت اول کتاب لیبرالیسم سیاسی در فصلی که شرح العباره اصطلاحات کتاب محسوب می شود بسیاری از این مفاهیم را تعریف می کند و اگر فرصت داشتید می توانید به آنجا مراجعه کنید.

در لیبرالیسم سیاسی یک سری اصول عدالت سیاسی داریم که که راولز معتقد است "ساختار پایه" (basic structure)یک جامعه دموکراتیک باید مطابق آنها چیده شوند تا بتوانیم بگوئیم جامعه مزبور عادلانه اداره می شود . دقت کنید کلمه "سیاسی" در این جا خیلی کلیدی است و در برابر "جامع" قرار دارد و آنرا با معنای روزمره سیاسی یکی گرفتن موجب بدفهمی رایجی می شود که حس کرده ام در برخی ترجمه ها از راولز هم وجود دارد. در یادداشت دیگری فرق "جامع" و "سیاسی" و اینکه بدفهمی رایج چیست را بیشتر طرح خواهم کرد.

برای تحقق دموکراسی پایدار در یک جامعه متکثر مهم ترین شرط آن است که ادیان و فلسفه هائی که کنش گران سیاسی عمده یک جامعه بدان عمیقا معتقدند، لیبرالیسم سیاسی و اصول عدالت آن را رد نکنند. به عبارت دیگر فلسفه سیاسی به دنبال "اجماع" بر سر اصول عدالت عادلانه است.

بگذارید مثال بزنم. "تشیع" یا در حالت کلی تر اسلام و نیز مسیحیت، یهودیت و هردین دیگر و هم فلسفه اخلاق کانت و هیوم و سایر مکاتب فلسفه اخلاق بنا بر تعریف راولز یک "آموزه جامع" شمرده می شوند. اگر در کشوری طرفداران هرکدام از این عقاید جامع قشر قابل توجهی از مردم را تشکیل بدهند و آن افراد عقیده دینی یا اخلاقی شان را در تعارض با لیبرالیسم (سیاسی) ببینند، دموکراسی که در آن جامعه رخ می دهد دموکراسی پایدار و بادوامی نخواهد بود.

در ایران قشر قابل توجهی از مردم شیعه هستند و بر این اساس اگر کسی بخواهد پروژه لیبرالیسم سیاسی راولز را در ایران پیاده کند لازم است نشان دهد تشیع یا اسلام در تعارض بااصول عدالت لیبرالیسم سیاسی نیست و کسانی که مسلمان اند با اداره شدن جامعه بر اساس منطق عمومی (public reason) که در لیبرالیسم سیاسی اساس تصمیم گیری های کلان است، مشکلی ندارند. (باز در یک یادداشت دیگر مفهوم منطق عمومی را شرح خواهم داد.)

نتیجه آنکه من کار روی نظرات حائری (مشخصا حکمت و حکومت اش) را در ایران شیعی از این جهت بسیار فایده دار و قابل دفاع و لازم می دانم که محتوایش می تواند به مومنان کمک کند با لیبرالیسم آشتی کنند. پس مسئله آن نیست که حرفی که حائری زده را غربی ها، امثال روسو و لاک و کانت پیشرفته تر و کامل ترش را زده اند. چون مهدی حائری یزدی از "درون" سنت اسلامی-شیعی حوزه های علمیه، جائی که حکومت اسلامی می خواهد بر اساسش برای خودش ایدئولوژی و مشروعیت بتراشد، می آید و به نفع دموکراسی استدلال می کند، کارش در گذار ایران به دموکراسی باید جدی گرفته شود.

سد راه دموکراسی برای ایران امروز سکولارها نیستند به جز معدودی سلطنت طلب و امثاله که جای چندانی هم میان مردم به نظرم ندارند و البته در جای خود باید نقدشان کرد. سد دموکراسی فلسفه خوانها هم نیستند که می دانیم اکثر شان با جنبش سبز همدلند و عضو فعال جنبش سبزند. یکی از موانع اصلی دموکراسی همین اندیشه ای است که می گوید مذهب و لیبرالیسم (سیاسی) ضد همند و یا باید حکومت دینی باشدو یا مردم دیندار دین و ایمان شان را ببوسند و بگذارند لب طاقچه. یعنی دقیقا شگردی که حکومت بر اساس آن مردم مذهبی را از لیبرالیسم و دموکراسی می ترساند.

من از این منظر به پروژه لیبرالیسم سیاسی راولز و اندیشه حائری علاقه دارم و فراوان از این دو نقل قول کرده و می کنم. معتقدم حائری، البته مانند سایر نو اندیشان دینی، به یک شکل و لیبرالیسم سیاسی راولز به شکلی متفاوت کمک می کنند ترس قشر مذهبی و سنتی از لیبرالیسم و دموکراسی تا حدی بریزد و این قشرها گول صاحبان منفعت و دکانداران در حکومت دینی و ولایت فقیه را نخورند و فکر نکنند یا دین یا دموکراسی.

۱۰ نظر:

  1. درود.
    به نظرم برای اوتوریته شدن در نظرات یک نفر، نیازی به این همه استدلال نیست. چیزی که در ایران از کیمیا کم یاب تر است، محققینی هستند که آرا و نظرات یک فرد را، خواه ایرانی یا غیر ایرانی، به قدری کاویده باشند که بتوان به حرف شان استناد کرد. در ایران بنا به سنت روشنفکری، می بایست از همه چیز بدانیم و عیبی نابخشودنی برای افراد مطلع است که تنها بروی یک موضوع یا بدتر، یک شخص متمرکز شده باشند. بنابراین ضمن احترام به نظر دوست شما، ایراد به نظرم وارد نیست.

    اما در آخرین جملات چیزی دیدم که به نظرم مقداری عجیب آمد. روش شما در مطالعه حائری، حتی اگر با تکیه بر توصیه راولز هم باشد در تناقض با «روش علمی» ست . شما پیشاپیش تصمیم گرفته اید که سازگاری دین و دموکراسی( یا دقیق تر، لیبرالیسم ) را پیش فرض بگیرید و بعد به دیگران نشان ش بدهید. این به گمانم اشتباهی خطیر است. محقق به الزام علمی بودن ش، می بایست از آماده کردن سئوال برای پاسخ بپرهیزد. به زبان دیگر، فکر می کنم موضوع تحقیق شما علمی تر بیان می شد اگر هماره اینطور شروع کنید که آیا در نگاه حائری، دین و لیبرالیسم با همدیگر در تعارض اند (در علم همیشه منفی ش را رد می کنیم).
    یک مبحثی هم ظاهرا با دیگری مخلوط شده: ضدمذهب بودن به معنی تبعیض علیه مذهبی ها نیست، برقراری یک لیبرال دموکراسی نیازمند تعطیلی ادیان نیست. سکولاریسم به عنوان بن مایه یک دموکراسی، تضمین کننده آزادی مذهبی ست، تنها می بایست دست مذهب را از دولت و امور عامه کوتاه کرد. شرح ش البته با وجود طولانی بودن، در قوطی هر عطاری پیدا می شود که خواسته ها چیست ولی در مجموع، به عنوان یک آتییست رویای نابودی ادیان را نمی بینم، چون به زبان ساده شدنی نیست، تنها تمنای دنیایی را دارم که مردمان وقت ورود به «عرصه عمومی» دین شان را به قول شما لب طاقچه بگذارند.
    شاد باشید

    پاسخحذف
  2. دانیال: خیلی ممنون از کامنت. با این عبارت ات "ضدمذهب بودن به معنی تبعیض علیه مذهبی ها نیست، برقراری یک لیبرال دموکراسی نیازمند تعطیلی ادیان نیست. سکولاریسم به عنوان بن مایه یک دموکراسی، تضمین کننده آزادی مذهبی ست، تنها می بایست دست مذهب را از دولت و امور عامه کوتاه کرد."

    خیلی موافقم. می دانی بحث در این است که ضدیت یا ناهمسوئی مذهب با لیبرالیسم کاملا به قرائت ما از مذهب (یکی از کارهای ارزشمند مجتهد شبستری و سروش و تا حدی ملکیان این است که ایت اصطلاح قرائت و خوانش ها مختلف از دین را تاحد زیادی جا انداخته اند) بستگی دارند. قرائت هائی از مذهب داریم که دشمن خونی حقوق و بشر و لیبرالیسم اند و قرائت هائی که با ایندو سازگاری دارند مانند فهم حائری از تشیع و اسلام.

    من چندی است (شاید حساسیت بیجا) نسبت به آتئیست های ضد مذهب (دور از وجود شریف شما) یافته ام چون فهمیده ام قشر ایتئیست بی سواد هم در مملکت داریم که مانند مذهبی ها با دموکراسی آب شان در یک جو نمی رود.

    در مورد توجهت در مورد نقد دوستمان هم ممنون.

    پاسخحذف
  3. دوست گرامي كساني كه در مورد آيت الله دكتر حاج شيخ مهدي حائري اينگونه بحث ميكنند يقينا" ايشان را بدرستي نميشناسند شوخي ندارد يك روحاني معمم شيعه چندين سالبعنوان استاد برجسته بزرگترين دانشگاههاي امريكا نظير ميشيگان بكار تدريس در دوره هاي تكميلي مشغول بود به گفته خودش در يك سخنراني وي در امريكا چهار هزار نفر شيعه ميشوند دكتر مصطفي محقق دامادكه اكنون از بزركترين فلاسفه جهان اسلام ميباشند شاگردي از صدها شاگرد مكتب حائري است

    پاسخحذف
  4. به ناشتاس دومی: ممنون از توجه و کامنت تان. آیت الله حائری مرد بزرگی بوده و خدمات مهمی نموده. گرچه بعید است در تنها یک سخنرانی 4 هزار نفر شیعه شده باشند ولی با کلیت نظرتان موافقم.

    پاسخحذف
  5. دانیال راستی از آدرس ایمیلی که در فیس بوک بکار می بری به nikomakhus@gmail.com ایمیل بزن تا در فیس بوک پیدایت کنم و ادت کنم. به اسم دانیال جعفری افراد مختلفی هستند در فیس بوک و نمی دانم کدامی.

    پاسخحذف
  6. تشکر نیکوماخوس

    عبارت نوشته شده ، حرف من نیست، ترجمه تقریبا دقیق است از حرف کریستوفر هیچنز. متاسفانه هوشمند ترین صداهای مذهبی ها هم تلاش می کنند که بی خدایی را به تبعیض مذهبی نسبت بدهند. اینکه بی خدایان خواهان مالیات دادن بنیاد های مذهبی هستند، هم دلایل آشکار دارد و هم مزایای اثبات شده، اما چون با منافع دکان داری دینی نمی خواند، به قول انگلیسی کثیف می جنگند. در حالیکه به خوبی می دانند که آزادی مذهبی (نه فقط برای اکثریت، بلکه برای همه اقلیت های دیگر هم) تنها به این دلیل در کشورهای غربی وجود دارد که دولت جانب داری از مذهبی خاص نمی کند. اینکه خطاکارانی که لباس دین دارند، همچون کشیشان متجاوز مسیحی، در مقابل قانون به مانند تمامی اعضای جامعه قابل محاکمه باشند، نه درخواستی غیرمنطقی ست و نه غیرمدنی. گرفتن حق ویژه، رسالت تاریخی ارباب دین بوده است و از این نظر،‌به نظرم دموکراسی های غربی هم حتی عقب مانده اند. روزی می شود یک دموکراسی لیبرال را جشن گرفت که خیریه های مذهبی که پول شان را به جای خرج کردن برای فقرا، صرف خرید انجیل و آموزش کشیش می کنند هم مالیات پرداخت کنند.

    در باب حساسیت شما به بی خدایان، لااقل در جامعه ایرانی، فکر می کنم کاملا به جاست. کسی را بابت برچسبی که بر خود می زند نمی توان آنالیز کرد. به خصوص وقتی این برچسب، تنها یک دیدگاه را درباره یک سئوال کیهان شناسانه توضیح می دهد. شما می توانید یک آتیست باشید و در عین حال مستبد باشید (یوزف استالین) یا می توانید آتئیست باشید و فاشیست باشید ( آنارشیست های دهه شصت و هفتاد اروپا، نه هیتلر، او را مذهبی های مسیحی سعی می کنند سنخ نمای بی خدایان کنند در حالی که در نبرد من،بارها می گوید که از سوی مسیح نصریه ماموریت دارد). آتئیست بودن به خودی خود چیزی را توضیح نمی دهد به جز این موضوع که برای خدایانی که به عنوان خالقین کائنات پیشنهاد شده اند، هیچ سند و مدرک محکمه پسندی در دسترس نیست. با دیدی شخصی گرایانه تر، افراد زیاد ضدمذهبی (و نه لزوما آتئیست) ایرانی دیده ام که شرح استبداد و زن ستیزی و مردسالاری و ضدحقوق بشری شان دیده پر آب می کند. فرهنگی که بخش اعظم خروجی مذهبی و عرفی ش زن ستیزی و مردسالاری و استبداد است، چنین محصولات می پروراند و به همین دلیل حق دارید که به هر کدام از اعضایش (ونه صرفا ضدمذهبی هایش) بیمناک باشید. شخصا فکر می کنم برای توصیف دیدگاه فکری ام ، می بایست از هیومنیست بودن ام (سکولار هیومنیسم، از دست این مذهبی ها! دی: مدل مذهبی همه چیز را تولید کرده اند آدم مجبور است مرتب تصریح کند که اصل جنس است دی:) بگویم. در فرصتی دیگر شاید نوشتم که چرا به دلیل هیومنیست بودن ، موضع ضدمذهبی دارم.

    کمی به پاراگراف قبلی ارتباط پیدا می کند ولی برای روشن بود، شما نوشته اید که قرائت های متنوعی از دین یا هر مذهب ش وجود دارد. من همیشه با این ایده که دین دارای ماهیتی سوای از آنچه مردمان هر زمان با آن خود را می شناسانند است کشتی گرفته ام. از دید من اسلام، یا هر مذهبی دیگر، وجودی سوای از مجموع آنچه مسلمین می اندیشند و عمل می کنند ندارد. تنها با این پیش فرض است که می توان تغییرات شگرفی که هر دینی در طول عمرش به آن دچار می شود را توضیح داد. از این منظر، هضم این موضوع که قرائت های متنوع، صحبت از اسلام های متفاوتی می کنند ، کمی برایم دشوار است. معدل گیری را روشی بهتر برای قضاوت می دانم تا رتبه بندی. دلیل ام هم این ست که رتبه بندی نیازمند قضاوتی ملاک و معیار دار است. از دید عده ای،‌مسلمان خوب،‌ استشهادی ست و از دید عده ای دیگر،‌مسلمان خوب مسلمان مرده است. میانگین گرفتن اما غیرمستقیم این معضل را حل می کند.

    حیف ام آمد ننویسم که کامنت ناشناس هم سنخ نمای غلو کنندگان مذهبی ست. به همین دلیل است که اغلب وقتی مذهب،‌به خصوص از نوع اسلام ش وارد بحث می شود، عقلانیت معمولا از در دیگر بیرون می زند. معیار بزرگی دانشگاه های آمریکا چیست؟ چون آمریکاست پس بهتر از مثلا قم است؟ فلاسفه اسلام؟ حرف ناشناس را درباره اقرار خود آیت اله به اسلام آوردن ۴هزار نفر تایید می کنید؟ اگر چنین حرفی از زبان ایشان خارج شده باشد فکر می کنم ایشان را هم می بایست بایگانی کرد.

    شاد باشید

    پاسخحذف
  7. تشکر نیکوماخوس

    عبارت نوشته شده ، حرف من نیست، ترجمه تقریبا دقیق است از حرف کریستوفر هیچنز. متاسفانه هوشمند ترین صداهای مذهبی ها هم تلاش می کنند که بی خدایی را به تبعیض مذهبی نسبت بدهند. اینکه بی خدایان خواهان مالیات دادن بنیاد های مذهبی هستند، هم دلایل آشکار دارد و هم مزایای اثبات شده، اما چون با منافع دکان داری دینی نمی خواند، به قول انگلیسی کثیف می جنگند. در حالیکه به خوبی می دانند که آزادی مذهبی (نه فقط برای اکثریت، بلکه برای همه اقلیت های دیگر هم) تنها به این دلیل در کشورهای غربی وجود دارد که دولت جانب داری از مذهبی خاص نمی کند. اینکه خطاکارانی که لباس دین دارند، همچون کشیشان متجاوز مسیحی، در مقابل قانون به مانند تمامی اعضای جامعه قابل محاکمه باشند، نه درخواستی غیرمنطقی ست و نه غیرمدنی. گرفتن حق ویژه، رسالت تاریخی ارباب دین بوده است و از این نظر،‌به نظرم دموکراسی های غربی هم حتی عقب مانده اند. روزی می شود یک دموکراسی لیبرال را جشن گرفت که خیریه های مذهبی که پول شان را به جای خرج کردن برای فقرا، صرف خرید انجیل و آموزش کشیش می کنند هم مالیات پرداخت کنند.

    در باب حساسیت شما به بی خدایان، لااقل در جامعه ایرانی، فکر می کنم کاملا به جاست. کسی را بابت برچسبی که بر خود می زند نمی توان آنالیز کرد. به خصوص وقتی این برچسب، تنها یک دیدگاه را درباره یک سئوال کیهان شناسانه توضیح می دهد. شما می توانید یک آتیست باشید و در عین حال مستبد باشید (یوزف استالین) یا می توانید آتئیست باشید و فاشیست باشید ( آنارشیست های دهه شصت و هفتاد اروپا، نه هیتلر، او را مذهبی های مسیحی سعی می کنند سنخ نمای بی خدایان کنند در حالی که در نبرد من،بارها می گوید که از سوی مسیح نصریه ماموریت دارد). آتئیست بودن به خودی خود چیزی را توضیح نمی دهد به جز این موضوع که برای خدایانی که به عنوان خالقین کائنات پیشنهاد شده اند، هیچ سند و مدرک محکمه پسندی در دسترس نیست. با دیدی شخصی گرایانه تر، افراد زیاد ضدمذهبی (و نه لزوما آتئیست) ایرانی دیده ام که شرح استبداد و زن ستیزی و مردسالاری و ضدحقوق بشری شان دیده پر آب می کند. فرهنگی که بخش اعظم خروجی مذهبی و عرفی ش زن ستیزی و مردسالاری و استبداد است، چنین محصولات می پروراند و به همین دلیل حق دارید که به هر کدام از اعضایش (ونه صرفا ضدمذهبی هایش) بیمناک باشید. شخصا فکر می کنم برای توصیف دیدگاه فکری ام ، می بایست از هیومنیست بودن ام (سکولار هیومنیسم، از دست این مذهبی ها! دی: مدل مذهبی همه چیز را تولید کرده اند آدم مجبور است مرتب تصریح کند که اصل جنس است دی:) بگویم. در فرصتی دیگر شاید نوشتم که چرا به دلیل هیومنیست بودن ، موضع ضدمذهبی دارم.

    کمی به پاراگراف قبلی ارتباط پیدا می کند ولی برای روشن بود، شما نوشته اید که قرائت های متنوعی از دین یا هر مذهب ش وجود دارد. من همیشه با این ایده که دین دارای ماهیتی سوای از آنچه مردمان هر زمان با آن خود را می شناسانند است کشتی گرفته ام. از دید من اسلام، یا هر مذهبی دیگر، وجودی سوای از مجموع آنچه مسلمین می اندیشند و عمل می کنند ندارد. تنها با این پیش فرض است که می توان تغییرات شگرفی که هر دینی در طول عمرش به آن دچار می شود را توضیح داد. از این منظر، هضم این موضوع که قرائت های متنوع، صحبت از اسلام های متفاوتی می کنند ، کمی برایم دشوار است. معدل گیری را روشی بهتر برای قضاوت می دانم تا رتبه بندی. دلیل ام هم این ست که رتبه بندی نیازمند قضاوتی ملاک و معیار دار است. از دید عده ای،‌مسلمان خوب،‌ استشهادی ست و از دید عده ای دیگر،‌مسلمان خوب مسلمان مرده است. میانگین گرفتن اما غیرمستقیم این معضل را حل می کند.

    حیف ام آمد ننویسم که کامنت ناشناس هم سنخ نمای غلو کنندگان مذهبی ست. به همین دلیل است که اغلب وقتی مذهب،‌به خصوص از نوع اسلام ش وارد بحث می شود، عقلانیت معمولا از در دیگر بیرون می زند. معیار بزرگی دانشگاه های آمریکا چیست؟ چون آمریکاست پس بهتر از مثلا قم است؟ فلاسفه اسلام؟ حرف ناشناس را درباره اقرار خود آیت اله به اسلام آوردن ۴هزار نفر تایید می کنید؟ اگر چنین حرفی از زبان ایشان خارج شده باشد فکر می کنم ایشان را هم می بایست بایگانی کرد.

    شاد باشید

    پاسخحذف
  8. دانیال،

    ممنون بابت کامنت. من هم مانند تو معتقدم بزرگترین چالشی که در برابر دینداران در مسئله لیبرالیسم وجود دارد همین قبول برابری و آزادی مذهب است و البته این چالش بسی جدی است. برابری خط قرمز لیبرالیسم است و در این مسئله نمی توان تعارف کرد.

    من خود در یکی از یادداشت های بعدی در مورد برابری حقوق خداناباوران و حقوق خداباوران خواهم نوشت. این مسئله در جامعه ما که قرن ها است فرهنگ ارتداد و تحقیر و تخفیف و مجازات دگرباشان درش رایج بوده باید جدی گرفته شود و در موردش صحبت شود. مثلا دینداران باید بدانند براهین اثبات خدا اصلا آنقدر که گمان می کنند در دسترس و اثیات شده نیستند و نبرد سهمگینی امروزه وجود دارد که آیا براهین اثبات وجود خداوند ما را به وجود خالقی در عالم رهنون می شوند و یا اینکه ایمان در نهایت امری غیرعقلانی و قلبی و ذوقی است؟

    اما موافقم ناشناس قبلی اغراق کرده اند و 4000 نفر مسلمان شدن در پای یک سخنرانی، با تمام احترام به گوینده، سخنی ساده اندیشانه است. اصلا بر اساس "سنگینی قضاوت" به قول راولز اختلاف بین انسان ها امری کاملا طبیعی است و انسان ها ماشین نیستند که پای یک سخنرانی ولو عالمانه بنشینند و یکهو نظرشان عوض شود. اغراق هائی از این قبیل با روح فلسفه حائری که دعوت به عقلانیت و تفکر بجای تقلید است نمی خواند و 4000 نفر بر اثر یک سخنرانی تنها در صورتی ممکن است همزمان شیعه شوند که همگی مقلد باشند. انسان اهل تفکر با یک سخنرانی تصمیم به امر بسیار مهمی در زندگی مانند تغییر دین نمی گیرد.

    در مورد اینکه مذهب سوای آنچه مسلمانان فکر می کنند و عمل می کنند هم نظریه قرائت های مختف از اسلام شبستری و سروش مشکلی ندارد. مثلا سروش در قبض و بسط و شبستری در کتاب هرمنوتیک از "واقعیت" وجود تکثر در فهم دین از جانب مسلمانان در طول تاریخ یک نتیجه گیری نظری می گیرند و آن اینکه متون دینی را می توان بر اساس پیش فرض های مختلف متفاوت خواند. اگر کسی مانند حائری هم مسلمان خودش را بداند و هم اصول دموکراسی را قبوا داشته باشد همین نشان می دهد اسلام را می توان طوری فهمید که با دکوراسی سازگار باشد. همین طور اینکه مصباح یزدی یا طالبان داریم نشان می دهد اسلام را می توان طوری خواند که دشمن لیبرالیسم و حقوق بشر باشد.

    با مهر

    پاسخحذف
  9. خوشحال می شوم که درباره حقوق بی خدایان بیشتر بنویسی.
    درباره پاراگراف آخر، به نظر می آید که من در توضیح ام ناموفق بوده ام. تکثر دیدگاه در اسلام، نافی تئوری من درباره دین نیست : می توان دینی را تصور کرد که در ذهن تکاتک مومنین ش متفاوت متجلی می شود (در عالم واقع هم چنین است، هیچ دو نفری دینی دقیقا مثل هم ندارند)، ولی هنوز هم بر این حرف پای فشرد که دین یک امر ذهنی ست و واقعیتی را در بر نمی گیرد. دین جسمانیت ندارد ، بلکه تنها از طریق سلطه بر ذهن آدمی بر اجسامی فیزیکی تاثیر می گذارد. از این لحاظ، اینکه سروش یا شبستری چطور دین اسلام را تفسیر می کنند ، اگرچه شخصا برایم جالب بوده و مدتی را صرف خواندن آرایشان کرده ام، ولی برای دنیای واقعی کم اثرند، اگر نگوییم بی اثرند. کمی زیاده روی خواهد بود اگر بگویم تغییرات فکری امثال سروش، معلول تغییرات اجتماعی زیستگاه ش (ایران زمین) بوده و نه علت اش؟ اگر پاسخ منفی ست، این هم یک دلیل دیگر است که دین امری ذهنی ست.
    با احترام

    پاسخحذف
  10. دانیال: می بخشید که پاسخ دیر شد. لیبرالیسم سیاسی راولز اتفاقا یکی از مبانی اش تساوی میان با خدایان و بی خدایان در اداره جامعه است. یعنی حق برابر داشتن بی خدایان به راحتی از نظریه لیبرالیسم سیاسی قابل استخراج است. یک پشت بعدا در موردش خواهم نوشت.

    اما در مورد نظرت در مورد ذهنی بودن دین. خوب ربط دقیقش را به نقد مجتهد شبستری یا سروش نمی فهمم. این دو می گویند پیش فرض ها ذهنی ما در فهم ما از متون مقدس موثرند عمیقا. خوب این نظریه را می توان نوعی بسط پروژه کانتی معرف شناسی به خوانش متون مقدس دانست. کانت می گفت اگر کسی بگوید من دنیا را آنطور که هست می شناسنم حرف بی معنائی زده. همه چیز از فیلتر ذهم ما می گذرد.

    نظر سروش و مجتهد شبستری در مورد متکثر الفهم بودن متون مقدس را می توانند بی خدایان هم بپذیرند. یعین اگر استدلال درست صورت بندی شود می توان نشان داد اتکائی به مبانی دینی ندارد و نوعی نقد ذات گرائی است.

    درود بر تو:)

    پاسخحذف