۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

ملاصدرا ، فقه و اجماع همپوشان راولز


مقاله محمد فاضل با عنوان "حقیقی، خیر و معقول: ریشه های کلامی و اخلاقی خرد عمومی در حقوق اسلامی" (The True, the Good and the Reasonable: The Theological and Ethical Roots of Public Reason in Islamic Law)
را تا انتها که می خوانی لذت می بری. استفاده ای که او از اندیشه های متکلمان مسلمان و برخی مبانی فقهی برای آشتی دادن اسلام و لیبرالیسم سیاسی کرده است برایم واقعاآموزنده است. توصیه می کنم مقاله را اگر فرصتش بود بخوانید. به نظرم کاری که فاضل با متکلمان اشعری و معتزلی کرده را یک نفر می تواند با حکمت متعالیه ملاصدرا بکند.در این یادداشت فقط اشاره وار استدلال می کنم.

رفتم و تورقی اینترنتی (بر اساس کتابهائی از ملاصدرا که از اینترنت دانلود کرده بودمشان) در ملاصدرا کردم. نتیجه جالب بود. دارم به این سمت گرایش پیدا می کنم که می تواند نوعی نقد فقه رسمی، و شاید حتی ولایت فقیه، را بتوان بر اساس اندیشه های او بنا کرد. روی این مسئله باید با دقت و حوصله کار شود ولی همین قدر بگویم که مهدی حائری یزدی در یکی از فصل های پایانی کتاب به یاد ماندنی "حکمت و حکومت" که در آن ولایت فقیه را نقد می کند از قول ملاصدرا و او هم از قول غزالی آورده است که فقه علمی دنیوی است که با فقه حقیقی که از دید غزالی و ملاصدرا و حائری شناخت باطنی و قلبی خداوند است، فاصله دارد. اتفاقا محمد فاضل در مقاله اش بسیار بر اندیشه های غزالی استناد کرده است.

اسفار ملاصدرا اثری صوفیانه با لسانی فلسفی ادبی است که در آن نویسنده اش خواسته فلسفه اسلامی و تصوف را آشتی دهد. چندان اثری از فقه در اسفار که کتاب اصلی ملاصدرا است، لااقل تا جائی که اطلاعات محدود بنده اجازه می دهد، وجود ندارد. ملاصدرا طرفدار ریاضت است، ولی این ریاضت خواهی را بر اساس تصوف و فلسفه تبیین می کند و نه فقه که آنرا علمی ظاهری می داند. این عبارات از رساله سه اصل،که به نظرم در نقد فقهای رسمی نوشته شده اند، محتملا چنین تفسیری از ملاصدرا را تائید می کنند:

"انی عشقت و ما فی العشق من باس
ما اطیب العشق لولا شنعه الناس
ما لی و للناس لم یوذوننی سفها
دینی لنفسی و دین الناس للناس
بعضی دانشمندنمایان پر شر و فساد و متکلمان خارج از منطق صواب و حساب و بیرون از دایره سداد و رشاد و متشرعان بری از شرع بندگی و انقیاد منحرف از مسلک اعتقاد بمبدا و معاد افسار تقلید در سر افکنده نفی درویشان شعار خود کرده اند و دایما در نفی مذهب حکمت و توحید و علم راه خدا و تجرید که مسلک انبیا و اولیاست می کوشند....

علمای رسمی....از اکثر عقائد ایمانی و ارکان دینی به اسمی و رسمی قناعت کرده اند و با وجود آن دیگران را هدف تیر طعن می نمایند و زهر قهر بر جراحت سینه مجروهان می پاشند و در رد و انکار و سرزنش و اصرار هر دم مصرتر می باشند.

ای عزیز دانشمند و ای متکلم خودپسند تاکی و چند خال وحشت بر رخسار الفت نهی و خاک کدورت بر دیدار وفا از سر کلفت پاشی و در مقام رد و سرزنش و جفا با اهل صفا و اصحاب وفا باشی و لباس تلبیس و ریا و قبای حیله و دغا در پوشی و جام غرور از دست دیو رعنا بنوشی و در ابطال حق و ترویج باطل و تقبیح دانا و تحسین جاهل بکوشی و با کسی که خواهد قدمی چند از جاده هوا پرستی دورتر نهد و یا قدری در تلافی تضییع عمر بباد رفته سعی نماید...،کمر عداوت دربندی و راه عناد و لداد پیش گیری....

اکثر عالمان بی علم و ناسکان بی معنی، آخرت ره به عینه دنیا تصور کرده و به طمع فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین اعمال بدنی و عبادات بی معنی به جا آورده، فی الحقیقه چون غافل و عاطل از یاد خدااند، عبادت نفس و هوا می کنندو ترک معرفت مبدا و معاد نموده بمطالب خسیسه و ماره حسیه پرداخته اند...و از علوم الهیه که عبارت از معرفت خدا و ملائکه مقربین و معرفت وحی و رسالت و نبوت و ولایت است و سر معاد اصلا چیزی یاد نگرفته اعراض از آن نموده اند و بغیر از صورت پرستی کار دیگری پیش نگرفته اند.

چنان بعالم صورت دلش برآشفته است/ که چون به عالم معنی رسد صور یابد."
(رساله سه اصل، صص.9-4)

قبلا به قسمت هائی از عبارات فوق در یادداشتی با عنوان "ملاصدرا و جام نوشان از دست دیو رعنا" اشاره کرده بودم که اگر تمایل داشتید می توانید نگاهی به آن نوشته هم بیندازید. وقتی اسفار را تورق می کنیم متوجه می شویم مشابه عبارات فوق از نظر مضمونی آنجا هم زیاد است.

اگر بخواهم سخنان ملاصدرا در نقد فقه را به مقاله محمد فاضل ربط دهم، باید بگویم احتمالا ملاصدرا می تواند به ما کمک کند تا تشیع را طوری تفسیر کنیم که به اصطلاح راولز در لیبرالیسم سیاسی در زمره "آموزه های جامع معقول" (reasonable comprehensive doctrines)قرار گیرد. از دید راولز "اجماع همپوشان" ، یعنی مبنای قرارداد اجتماعی بر سر اصول لیبرال، فقط میان آموزه های معقول ممکن است. آموزه های جامع سنت های فکری هر جامعه ای را تشکیل می دهند. آشتی دادن سنت های فکری ستبر با اصول لیبرالیسم سیاسی، یا به عبارت دیگر تفسیری معقول از نظریه های جامع ارائه دادن، می تواند به تحقق "اجماع همپوشان" (overlapping consensus) که زیربنای لیبرالیسم سیاسی از دید راولز است، در جامعه مورد بحث کمک کند.

این مختصر سخن، تفصیلش بماند برای بعد.

پی نوشت:

1- من وقتی رساله سه اصل ملاصدرا را می خوانم، با خود می گویم کاش ملاصدرا اسفار را هم به فارسی نوشته بود. می دانید اسفار به عربی نوشته شده و البته امروز به همت بلند آقای خواجوی ترجمه فارسی اش موجود است. ولی ترجمه کجا و اصل قلم ملاصدرا کجا. اصلا اشکال مترجم گرانقدر نیست و هرکسی دیگری ترجمه کند اسفار را خیلی سخت بتواند زیبائی نثرش را خوب انتقال دهد. اگر ملاصدرا اسفار را به فارسی می نوشت امروز یک متن زیبای فلسفی کلاسیک بیشتر داشتیم. چون به عربی است، ما حظ زیبائی شناختی را از خواندنش به قدر کافی نمی بریم.

2- مهدی کروبی در یادنامه 65 سالگی سروش نوشت: "ملاصدرا كه امروز ظاهرا به متفكري مقبول برخي روحانيون حاكم تبديل شده است، در روزگار خود از اتهام كفر، آزار و تبعيد رنج مي برد." یعنی ملاصدرا هم اگر زنده بود سرنوشتش مانند عبدالکریم سروش یا مهدی حائری یزدی (اضافه خودم) و یا خیلی کسان دیگری که به عنایات حکومت کریمه دچارند، می شد. سخن کروبی با سمت و سوی کنونی در مورد علوم انسانی و پروژه اسلامی شدنشان ربط دارد. ظاهرا بعضی ها وسوسه شده اند با انقلاب فرهنگی دوم "کهک" را با "کهریزک" یکی کنند. این لینک را ببینید. من از همین الان به اداره کنندگان سایت ضاله گیگاپدیا که پر از کتاب های علوم انسانی است از قول سردار نقدی هشدار می دهم. البته سخن نقدی را می توان بصورت شدیدا امیدبخش هم خواند. خودتان آنطور بخوانیدش.

۴ نظر:

  1. منتظریم آقا منتظریم تا بنویسد و ببنیم ملاصدرا با مدلی که راولز ارئه می کنه چه ربطی داره.

    پاسخحذف
  2. حمزه: آقا خیلی مخلصیم. خوشحالم که این طرف ها سر زدید. راولز و ملاصدرا قسمتی از پروژه بزرگ تر راولز و اسلام است. به تدریج خرد خرد پیش می برمش.

    پاسخحذف
  3. ملاصدرا در کتاب رساله سه اصل (صص. 81-84) و در رساله کسرالاصنام به نقدی بنیادین از فقه و نگرش فقهی دست زده است. اما از جهات دیگر، واز منظر تاریخ اندیشه سیاسی وی در تکوین نگرشی که بعدها به تدوین نظری ولایت مطلقه فقیه انجامید نقشی غیرمستقیم داشته است. از جمله تاکید بر حکومت سیاسی انسان کامل (که از سرچشمه های نظری ولایت مطلقه به ویژه در روایت ایت الله خمینی بوده است.) درضمن اشعار فارسی ملاصدرا(درقالب مثنوی) که درکنار سه اصل تنها نوشته های فارسی او هستند هم درک صدرا از سیاست را تاحدی مینمایاند.

    پاسخحذف
  4. سلام بر دکتر بستانی. خوشحالم که به ما سر زدید. من هنوز سراغ کسرالاصنام نرفته ام، ولی خیلی ممنون که یادآوری دقیقی کردید.

    موافقم ایده عرفانی انسان کامل در تکویل ایده ولایت فقیه نقش غیر مستقیم داشته است. دقیقا به خاطر اینکه افرادی از آن طرف می خواهند ایدئولوژی سازی از ملاصدرا کنند، می خواهم نشان دهم ملاصدرا را می توان گونه ای دیگری هم خواند که تعارضی با لیبرالیسم (سیاسی راولزی) نداشته باشد.

    ملاصدرا فیلسوف سیاسی نبوده ولی رجوع به مبادی اندیشه هایش می تواند الهام بخش باشد.

    انشااله تبادل نظر را ادامه می دهیم.

    پاسخحذف