لئو اشتراوس چنانکه پیشتردر یادداشت با عنوان «لئو اشتراوس و فلسفه سیاسی تحلیلی» نوشته ام فیلسوف بسیار خلاقی است و ازو و حلقه شاگردانش که وسواس آکادمیک بالا دارند و خوب متنخوانی میکنند و شایستگیهای متعددی دارند، بسیار میشود و باید آموخت. منتهی چند ملاحظهی جدید:
اشتراوس برغم شهرتش به نظر من فیلسوف سیاسی نیست، بيشتر فیلسوف است. یعنی آثارش ربطی به سیاست روزمره یا مبانی لیبرال دموکراسی ندارند، حتی اشتراوسیها بنوعی سیاست روزمره/مدرن را به نفع فعالیت فلسفی تحقیر میکنند.
تعریف فلسفه در نزد اشتراوس البته با تعریف رایج در فلسفه تحلیلی هم فرق دارد. کمتر انتقادی است و مبتنی بر علم منطق. فوکویی و در آن معنا پستمدرن هم نیست. از جهت عمدتا غیرسیاسی بودن و نفی مبانی روشنگری و مدرنیته نوعی شباهت میان اشتراوسیها و سنتگرایان (traditionalists) هست. منتهی سنتگرایان در نفی مدرنیته صریحتر هستند، و به علاوه کعبه آمال سنتگرایان ادیان ابراهیمی و عرفانی است، کعبه آمال اشتراوسیها (تفسیر اشتراوسی از) فلسفه یونان باستان که در نظر ایشان در تقابل با ادیان است. ازوتریسم یا نهانروشی که اشتراوس به فارابی و بسیاری فیلسوفان اسلامی و غیراسلامی هم نسبت میدهد، مانع از آن میشود ادیان ابراهیمی را صریح نقد کند. اشتراوس از خانوادهای یهودی بود، ولی بعید میدانم شخصا اعتقادی به یهودیت داشت، چنانکه شاگردانش به مسیحیت.. آثار خود اشتراوس و شاگردانش را باید با پیشفرض باور ایشان به ازوتریسم خواند، یعنی در کنار متن لابلای سطور را هم کاوید. اشتراوس در این معنا فیلسوف دشواری است.
البته اینکه اشتراوس خداباور نبوده، دلیل بر آن نیست که او کارکرد اجتماعی هم برای دین قائل نبوده. در نظر اشتراوس (و در تفسیر او فارابی) دین کارکردی در حفظ نظم ساختار اجتماع دارد. ولی این هم میشود فلسفهي اجتماعی تا فلسفهی سیاسی در معنای مدرن کلمه. آخر آنکه اشتراوسیها منتقد گفتمان چپ هستند. نگاه اشتراوس به کارکرد اجتماعی دین همچنین ایشان را از نظر سیاسی در زمرهي فیلسوفان محافظهکار قرار میدهد.
در مورد اشتراوس و دین مثلا بنگرید به:
“Religion and the Commonweal in the Tradition of Political Philosophy”: An Unpublished Lecture by Leo Strauss
پینوشت: مقالهي دیمیتری گوتاس در مورد رویکردهای مختلف به خوانش فلسفه اسلامی در
قرن بیستم اینجا قابل دانلود است. آثار گوتاس به زبانهای
عربی، فارسی و ترکی هم ترجمه شده است و او استاد دانشگاه ییل بود تا
پیش از بازنشستگی. گوتاس در این مقاله رویکردهای شرقشناسانه
(orientalist)، اشراقی (illuminationist)، و نیز «سیاسی» (منظورش رویکرد
لئو اشتراوسی و شاگردانش) به خوانش فلسفهي اسلامی را نقد میکند و موجب
بدفهمی میداند. یک سئوال که کوشیده پاسخ دهد آنست که چرا فلسفهي اسلامی
در دروس تاریخ فلسفه غربی تدریس نمیشود. یکی از مبانی نقد گوتاس در بحث اشتراوس، یافتن ریشههای
«شرقشناسانه» اشتراوس و شاگردانش در خوانش ایشان از «فلسفهي اسلامی» است؛
امری که اشتراوسیها البته هرگز قبول ندارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر