۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

تقدم مرام بر شخصیت یا شخصیت بر مرام؟

یک سئوال مهم این است که آیا لیبرال بودن، چپ بودن، فمینیست بودن، اصلاح طلب و یا محافظه کار بودن، مذهبی یا سکولار بودن، افراد را خوب یا بد (خوب و بد در معنای انسانی کلمه) می کند، یا کسی اگر خوب باشد لیبرال خوب، چپ خوب، فمینیست خوب، اصلاح طلب یا محافظه کار خوب، و مذهبی یا سکولاری خوب و دلنشین خواهد بود و اگر شخصیت معیوبی داشته باشد، یک لیبرال بد، چپ بد...الی آخر خواهد بود. 


من شاید زمانی به گزینه اول گرایشم داشتم (بگذارید آنرا تقدم مرام بر شخصیت بنامیم)، ولی هرچه می گذرد و تجربه زندگی ام افزایش پیدا می کند، بیشتر به گزینه دوم گرایش پیدا می کنم (تقدم شخصیت بر مرام). تو گویی داشتن یا نداشتن گوهر انسانی ورای عقیده و مرام است. چنین بادا!

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

گفتگو در بنیاد علم و هنر استانبول در مورد فلسفه در ایران

دیروز در محل بنیاد علم و هنر (Bilim ve Sanat Vakfi) در استانبول یک سخنرانی داشتم با عنوان "رابطه فلسفه و سیاست در گفتمان روشنفکرانی ایرانی پس از انقلاب 1357". در مورد وضعیت هایدگر و پوپر و هابرماس در ایران صحبت کردم. فکر نمی کردم اینقدر شرکت کننده بیاید، چون فاصله میان مراسم و اعلان تقریبا یک هفته بود. سالن کوچکِ سمینار پر شده بود. اکثریت قریب به اتفاق جوانها بودند؛ یا دانشجوی علوم انسانی، یا استاد. سطح بحثهایی که درگرفت بالا بود و جالب بود که چقدر آرا اندیشمندان ایرانی چون شریعتی و سروش و نصر و شایگان در ترکیه دنبال شده است. کتاب اخیر داریوش شایگان که گویا در مورد انقلابهای عربی نوشته و اگر اشتباه نکنم هنوز به فارسی ترجمه نشده به ترکی توسط یک انتشارات معروف (Metis) ترجمه شده با عنوان Melez Biliniç. مشاهدات من می گوید علاقه به دانستن وضعیت یکدیگر میان ایرانی ها و ترکیه ای ها در سالهای اخیر افزایش یافته است. کاش ما اهمیت بیشتری به ترجمه و معرفی آثار متفکران ترکیه ای بدهیم. 
بعد از مراسم به من گفتند به انتخاب خودت سه تا از کتابهای انتشارات را ما را به عنوان هدیه انتخاب کن. من یکی متن دو زبانه ترکی-عربی تهافت الفلاسفه غزالی را برداشتم، یکی کتاب در مورد داروینیسم اجتماعی در میان روشنفکران عثمانی در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، و دیگری کتابی از ابراهیم کالین که مشاور اردوغان است و تز دکترایش را در آمریکا با سید حسن نصر در مورد ملاصدرا نوشته.

هنگام بازگشت از محل بنیاد باید از قسمت اروپایی استانبول به قسمت آسیایی می رفتیم. سوار متروی مارمارای (Marmaray) که جدیدا از زیر دریا ساخته شده، و حین ساخته شدنش کلی آثار باستانی بیرون آمده، شدیم. طلحا و خلیل ابراهیم، دو استاد جوان و باسوادی که هردو از آمریکا فارغ التحصیل شده و به ترکیه برگشته اند همراه من بودند. قبلش سر میز شام بحث این بود که اردوغان نوعی کودتای نرم کرده درترکیه و همه چیز را در کنترل خودش درآورده. یکی شان رندانه به مارمارای اشاره کرد و گفت اردوغان همین کارها را می کند که رای می آورد. من گفتم حاکمان ما همه چیز را کنترل می کنند، همین کارها را هم نمی کنند. خندیدند.

۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

مراسم عاشورا و روشنفکران

من بر اساس تجربه زیستن خارج از کشور و با مقایسه عاشورا با فستیوالهای مذهبی در کشورهای غربی یا ترکیه این مطلب را می نویسم:

مراسم عاشورا به نظر من یک فستیوال جمعی مذهبی است که باید نگاه مناسکی و جامعه شناسانه بهش داشت. نوعی ریتووال (ritual) و آئین است. لازم نیست من روشنفکر کمر به نابودی یا ضدیت با تمام این پدیده به نام غیرعقلانی بودن یا خرافی بودن ببندم. مگر بازی فوتبال، با شرکت در کنسرت فلان خواننده معروف پاپ همراه با رقص گروهی، یا دهها آئین دیگر در کشورهای غربی و غیرغربی در معنای فلسفی کلمه عقلانی هستند؟ ضدیت من روشنفکر با کل مراسم عاشورا تنها خاصیتی که خواهد داشت جدا کردن میان قشر نخبه و جامعه است. 


با این حال باید عاشورا را از دست سیاسیون گرفت. به نظر من بزرگترین ضربه را به عاشورا، به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای دین سنتی، تشیع سیاسی بعد از انقلاب زده است. سیاسی کردن عاشورا و کوشش برای یافتن مصادیق برای شخصیت های خیر و شر آن در عالم سیاست مدرن، چه عرصه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی، بدترین ضربه ای است که اسلام سیاسی که از قضا پدیده ای جدید است، به عاشورا زده است. 


بر این اساس من با سیاسی کردن عاشورا حتی توسط شریعتی نیز زیاد موافق نیستم. عاشورای سیاسی بسیار تفسیرپذیر است. در مورد شریعتی دیدیم که چگونه روحانیون انقلابی عاشورای سیاسی شده شریعتی را گرفتند و احتمالا خلاف میل او ربطش دادند به ولایت فقیه. یعنی یکی از مشکلات سیاسی کردن مراسمی چون عاشورا آن است که هر کسی از ظن خود می تواند خیر و شر مطلق سیاسی مورد نظر خود را به عاشورا نسبت دهد. بگذریم از اینکه در سیاست مدرن مطلق اندیشی در سیاست اکثراً بسیار گمراه کننده است.

البته این به معنای آن نیست که اجرای سنتی عاشورا عیبی نداشته. این پیشنهادات برای اصلاح مراسم سنتی عاشورا به ذهن من می رسد:

اولاً اجرای این مراسم باید برابری طلبانه شود، یعنی اجرای مراسم از انحصار قشر خاصی از مداحان یا روحانیون درآید. ثانیاً در همان شکل سنتی عاشورا هم باید جلوی بخشهایی که به نوعی موجب آسیب جدی بدنی افراد به خود یا دیگران می شود (بطور مشخص مراسم قمه زنی) را گرفت. ثالثاً باید اجازه داد موسیقی در صورت تمایل وارد نوحه ها و مراسم شود. چهارم آنکه جداسازی جنسیتی میان زن و مرد را در برگزاری مراسم به حداقل رساند. چه اشکالی دارد زن و مرد در کنار هم عزاداری کنند یا نوحه خوانی همراه موسیقی باشد؟


۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه

در نفیِ غفلت از خودشناسی

خودشناسی، علمی خیلی مهم و کاربردی است، گرچه کمتر بدان توجه می شود. قدری که من می فهمم اخلاقی و سالم زیستن بدون خودشناسی ممکن نیست. به نظرم آموختن علمی آن را حتی باید وارد برنامه درسی مدارس کرد تا افراد بیاموزند چگونه بدون کمک دیگران مسائل روانی خود را تحلیل و تا حد امکان حل کنند.


خود من در خودشناسی معتقد به روشی تلفیقی هستم: تلفیقی از روشهای خودشناسی برآمده از روانشناسی جدید، مثلا فروید و شاگردانش در مکتب روانکاوی، حتی آموزه های داروین، رفتاردرمانی...، و نیز روشهای کهن خودشناسی و مراقبه ،خصوصا برآمده از مکاتب هندی، ذن و بودیسم، و نیز تصوف خودمان. در روشنفکران معاصر ایرانی جدی ترین توجه ها به خودشناسی را مصطفی ملکیان کرده است. خودشناسی جزئی اساسی از پروژه عقلانیت و معنویت او است.

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

حسن روحانی و تورگوت اوزال

برخی رسانه ها در ترکیه روحانی را پس از انتخابش با تورگوت اوزال مقایسه کردند. به نظرم اگر روحانی حتی بتواند فقط تورگوت اوزال ایران باشد، کار بزرگی کرده است. 
از برخی جهات می توان کودتای نظامی 1980 در ترکیه را با کودتای انتخاباتی 1388 در ایران مقایسه کرد. در هر دو اتفاق فضای سیاسی دو کشور به شدت بسته شد و بسیاری احزاب از فعالیت منع شدند. اوزال سه سال بعد از کودتا، در سال 1983 به نخست وزیری برگزیده شد و روحانی 4 سال پس از کودتا در ایران، در سال 1392. مهم ترین اصلاحات اوزال در آن دوران اصلاحات اقتصادی و نوعی معقول از خصوصی سازی اقتصادی بود و به نظرم مهمترین کاری که روحانی باید به دنبال آن باشد برداشتن تحریمهای اقتصادی از سر کشور، و سروسامان دادن به اقتصاد بسیار آشفته کنونی ایران است. در کشوری که در فقر و گشنگی به سر می برد، تحقق فضایل شهروندی و برآوردن نیازهای متعالی فرهنگی بسیار دشوار است.

حکومت اوزال نقش مهمی در گذار ترکیه به دموکراسی داشت، گرچه ترکیه امروز هم با چالشهای مهمی در بحث دموکراسی روبروست. دولت روحانی باید زمینه را برای اصلاحات ساختاری بعدی در ایران فراهم کند. روحانی نه یک ایده آل، که یک دوره گذار است. او باید در حدود نفوذ خویش به اصلاحات قضایی در ایران هم نظر داشته باشد، چون بدون تردید یک قوه قضائیه مستقل از ارکان دموکراسی است.

۱۳۹۲ آبان ۱۳, دوشنبه

نگاه غزالی به تن

از یکی از سخنرانی های از عبدالکریم سروش شنیده بودم که غزالی معتقد است یا ازدواج نکنید یا اگر ازدواج می کنید با زشترویان ازدواج کنید که در غیر اینصورت خدا شما را در آن جهان از ماهرویان بهشتی محروم می کند (نقل به مضمون). بعدها در مقدمه کتاب "امتناع تفکر در اندیشه دینی" آرامش دوستدار هم دیدم غزالی در کیمیای سعادت زنان را از پوشیدن چادر و نقاب سفید نهی کرده است. غزالی می گوید گرچه چادر و نقاب سفید زنان از بی حجابی بهتر است، ولی چون باعث حرکت شهوت در مردان می شود "پس حرام است بر زنان به چادر سپید و روی بند پاکیزه" (کیمیای سعادت، 1333، به اهتمام احمد آرام،ص 470؛ به نقل از ص 49 کتاب دوستدار).


سروش نگاه همدلانه تری به غزالی دارد، ولی دوستدار معتقد است غزالی در پی آن است که مخاطبانش را به "ماشینی مذهبی" بدل کند. چه با نظر دوستدار موافق باشیم و چه با نگاه سروش به غزالی همدل باشیم، نگاه غزالی به تن واقعا مرا دچار حیرت می کند. به نظرم کسی اگر آموزه های غزالی در مورد تن را بکار بنندد (همانگونه که در تاریخ فرهنگ ما بسیاری کمابیش چنین کرده اند. همانگونه که امروز برخی مذهبی های ما کمابیش چنان می کنند)، آسیبهای روانی به خودش خواهد زد. بر اساس روانشانسی جدید به خوبی می توان نگاه غزالی به تن را تحلیل انتقادی کرد. با این حال حسن غزالی آنست که از کسانی است که در تاریخ اندیشه ما در مورد تن سکوت نکرده است و دیدگاهش را با صراحت یا حتی تفصیل بیان کرده است. به نظرم جای یک تحقیق عمیق در مورد مفهوم تن در آثار غزالی، مشخصا به گمانم احیا علوم الدین و کیمیای سعادت، است. چنان موضوعی شایستگی آن را دارد که به عنوان یک تز دکتری موضوع پژوهش قرار گیرد.

۱۳۹۲ آبان ۱۱, شنبه

در چرایی علاقه به فلسفه در ایرانِ پس از انقلاب

آیا توجه جدی به فلسفه در میان ایرانیان پس از انقلاب پدیده ای میمون است، یا اتفاقی سرسری و فاقد اهمیت و فقط از روی مد، و یا حتی گمراه کننده ما از توجه به مشکلات واقعی؟ 
به نظر من توجه جدی به فلسفه در دوران بعد از انقلاب پدیده ای مبارک است و از التفات بخشی از نخبگان به این نکته ناشی می شود که چون جامعه ایران در سال 57 از نظر فرهنگی و از نظر غنای فکری به قدر کافی رشد یافته نبود، حاصل انقلاب بجای بهبود اوضاع قدرت یافتن یک استبداد دینی شد. انقلاب 57 خیلی ها را تکان داد. گویا ما بعد از انقلاب به این التفات جمعی رسیدیم که مدرنیزاسیون بدون فلسفه و علوم انسانی و از بالا می شود چیزی شبیه مدرنیزاسیون شاه که پایه هایش لرزان است (تجربه انقلاب)، ولی مدرنیته از پایین است که استوار است (همچون تجربه اروپای بعد از رنسانس). در مدرنیته از پایین برعکس مدرنیته از بالا فلسفه و کلا علوم انسانی نقش مهمی دارند. البته که تجدد از پائین بطئی تر رخ می دهد و باید صبر بیشتری برایش داشت.