در چرایی علاقه به فلسفه در ایرانِ پس از انقلاب
آیا
توجه جدی به فلسفه در میان ایرانیان پس از انقلاب پدیده ای میمون است، یا
اتفاقی سرسری و فاقد اهمیت و فقط از روی مد، و یا حتی گمراه کننده ما از
توجه به مشکلات واقعی؟
به نظر من توجه جدی به فلسفه در دوران بعد از انقلاب
پدیده ای مبارک است و از التفات بخشی از نخبگان به این نکته ناشی می شود
که چون جامعه ایران در سال 57 از نظر فرهنگی و از نظر غنای فکری به قدر
کافی رشد یافته نبود، حاصل انقلاب بجای بهبود اوضاع قدرت یافتن یک استبداد
دینی شد. انقلاب 57 خیلی ها را تکان داد. گویا ما بعد از انقلاب به این
التفات جمعی رسیدیم که مدرنیزاسیون بدون فلسفه و علوم انسانی و از بالا می
شود چیزی شبیه مدرنیزاسیون شاه که پایه هایش لرزان است (تجربه انقلاب)، ولی
مدرنیته از پایین است که استوار است (همچون تجربه اروپای بعد از رنسانس).
در مدرنیته از پایین برعکس مدرنیته از بالا فلسفه و کلا علوم انسانی نقش
مهمی دارند. البته که تجدد از پائین بطئی تر رخ می دهد و باید صبر بیشتری
برایش داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر