این روزها در حال خواندن کتاب "پان تورانیسم آذربایجان را هدف قرار داده است" اثر دکتر کاوه فرخ استاد تاریخ بریتیش کلمبیا (کانادا) هستم. کتابی کاملا وزین و علمی است، ولو اینکه بر قسمت هائی از آن نقدهائی وارد است. اگر تقریری که این کتاب از پان تورانیسم و فعالیت آن داده درست باشد، که به نظرم تا اندازه زیادی درست است، باید واقعا تاسف خورد که عده ای از دوستان ما در آذربایجان (یا آزربایجان) به جای تئوری های بسیار پیشرفته ای از قبیل چند فرهنگ گرائی لیبرال سراغ نظریه به موزه تاریخ سپرده شده و ارتجاعی پان تورانیسم رفته اند.
امروز در دنیا نظریه های فوق العاده مدرن و جدید و جذابی از قبیل چندفرهنگی گرائی لیبرال ویل کیملیکا یا ملی گرائی لیبرال دیوید میلر برای دفاع از حقوق قومیت ها، یا ملت ها، وجود دارند. ویل کیملیکا و بسیاری فیلسوفان لیبرال از نوعی فدارالیسم در چارچوب لیبرال دفاع می کند. یعنی لازمه عدالت در مورد قومیت ها را نوعی فدرالیسم می دانند.
ولی میان پان تورانیسم، یا ملی گرائی افراطی تورک، که متاسفانه گویا امروز جاهائی در میان ملت برادر ما جمهوری آذربایجان رواج یافته، و ملی گرائی لیبرال کیملیکا و میلر زمین تا آسمان فرق است. پان تورانیسم یک ایدئولوژی است که مانند تمام ایدئولوژی ها راه را بر تفکر می بندند و سر در جزمیت دارد. یک طرفدار پان تورانیسم، مانند یک معتقد به ایدئولوژی استالین یا لنین، یا حزب اللهی معتقد به ولایت فقیه، در پاسخ استدلالاتی که در نقد عقیده اش وارد می شود، بجای آنکه استدلال فلسفی کند، اصول ثابتی را صرفا تکرار می کند.
همانطور که کاوه فرخ به خوبی در کتابش نشان داده است (باز تاکید کنم این بدان معنا نیست که نقدهائی بر کتاب، مثلا در روایت ناقص اش از دستاوردهای امپراطوری عثمانی نداشته باشیم) روایت پان تورانی از تاریخ بر دروغ ها و ناراستی های واضحی بنا شده است. پان تورانیست ها متاسفانه خیلی لغت سازی می کنند. ولی بعضی فعالین ما در آذربایجان، به خاطر ظلمی که در حق حقوق زبانی آنها از سوی حکومت های مرکز گرا در ایران وارد شده، بعضا آن ناراستی ها را به عنوان حقیقت می پذیرند. بر این اساس مثلا احمد کسروی، بزرگ مردی که جانش را در راه آزادی گذاشت، گرچه نقدهائی بر او وارد باشد، می شود دشمن، و کلا هرکسی بگوید زمانی، مثلا 1200 سال قبل، در آذربایجان تورکی زبان غالب نبوده، می شود شوونیست فارس. یکی نیست بگوید این دیگر چه مدل دفاعی از حقوق طبیعی و زبانی تورک هاست؟ مگر ما برای دفاع از یک حق، یعنی حق زبانی که به نظر کیملیکا می توان در زمره حقوق بشر قلمدادش کنیم، لازم است بگوئیم از زمان طلوع تمدنی بشری قومی در سرزمینی ساکن بوده اند تا اگر گفته شود 1300-1400 سال قبل در آذربایجان/آزربایجان و آران اکثریت با تورکان نبوده است حقوق زبانی تورکان و آذری های امروز را بشود نادیده گرفت؟ چرا برای احقاق حقوق زبانی و مشروع مان لازم باشد نسبت به برادران و خواهران و دوستان فارس و ارمنی مان نفرت پراکنی کنیم؟ ما برای احقاق حقوق زبانی مان احتیاج داریم بگوئیم اصل مردم منطقه و جهان از چین تا بالکان تورکی بوده است؟
در تورکیه امروزپان تورکیسم و پان تورانیسم به خصوص در میان نسل جوان طرفدار و محبوبیتی ندارد. نسل جوان تورکیه رو به جهان باز می اندیشد و دیگر در چارچوب قالب های تنگ پان تورانیسم 100 سال قبل، یعنی زمانی که تئوری های نژادی در اروپا و جهان رواج داشت و دو جنگ جهانی خونین به دنبال همان تئوری های نژادی شکل گرفت و پان تورانیسم، مانند آریائی گرائی تنها یک نمونه از آن تئوری ها بود، فکر نمی کند. رای و محبوبیت توران گرایان در تورکیه اندازه رای حزب م.ه.پ یعنی حزب حرکت ملی است، یعنی 13 درصد بر اساس انتخابات گذشته (عدالت و توسعه اردوغان و حزب جمهوری هریک به ترتیب 49 و 26 درصد آرا را کسب کردند.) م.ه.پ اگر فقط سه درصد رایش کمتر می شد، به خاطر قانون حداقل 10 درصد در انتخابات تورکیه، حتی نمی توانست نماینده ای به مجلس بفرستد که البته بخت یارش شد و این اتفاق نیفتاد.
اصولا علامت گرگ خاکستری (بوزکورت) هم که بعضی فعالان آذری/آزری ما تصور می کنند متعلق به تمام تورکان است، در تورکیه بیشتر متعلق به م.ه.پ است و حتی گاهی به پرونده های قضائی و خلافکاری هائی از قبیل جریان دادگاه ارگنکون گره خورده است. در تورکیه جوانان اکثرا روحیه چپ و لیبرال دارند و نزد اکثر جوانان علامت بوزکورت یک علامت منفی محسوب می شود که خاطره سرکوب و ترور چپ ها توسط فاشیست ها در دهه هفتاد و هشتاد را تداعی می کند. به علاوه با ظهور حزب عدالت و توسعه و در قدرت بودن این حزب برای سومین دوره متوالی (همین امروز در تورکیه نمایندگان این حزب و سایر احزاب دارند سوگند یاد کردند)، کلا گفتمان ملی گرائی تورکیه عوض شده است. ظهور حزب عدالت و توسعه با 50 درصد آرا و موفقیت های اقتصادی بزرگ آن یکی دیگر از عوامل بی رونقی و کساد بازار و عدم جذابیت بوزکورت ها در تورکیه است.
(آلپ ارسلان تورکش بنیانگذار حزب دست راستی م.ه.پ با علامت دست بوزکورت. سه هلال در این تصویر و تصویر قبلی نشان م.ه.پ است و آنرا نباید با تک هلال پرچم تورکیه اشتباه کرد. پس زمینه تصویر بعدی در پائین هم متعلق به تورکش است)
ضد کوردترین حزب در تورکیه همین م.ه.پ است (همان که کوردها را تا همین مدتی پیش تورک کوهی و وحشی می خواند). آیا فعالین آذری ما واقعا مدینه فاضله شان اندیشه های آلپ ارسلان تورکش (بنیانگذار حرکت ملی/م.ه.پ) و ضیا گوقلب (از روشنفکران نژادگرای دوران جنگ جهانی اول که افکارش الهام بخش بنیانگزار م.ه.پ بود) است؟
آتاتورک هم توران گرا نبود و به توران گراها میدان نمی داد و حساب خودش و حزبش و اصلاحاتش را از آنها جدا کرد. در همین تورکیه یکی از دوستانی (از نسل هم سن پدر من) که منتقد شدید حزب عدالت و توسعه اردوغان بود و عضو و فعال حزب آتاتورک (جمهوری مردم، ج.ه.پ) می گفت مردم ما در تورکیه به خطرات م.ه.پ پی برده اند و می دانند اگر زمانی این ها در تورکیه قدرت را به دست بگیرند، با تخیلات توران گرایانه شان، در پی آن خواهند بود که یک امپراطوری فاشیستی مانند هیتلر و موسولینی بنا کنند. برای این هم رای م.ه.پ هیچ وقت از 15 درصد بالاتر نمی رود. او می گفت دیگر دوران م.ه.پ و افکار آن گونه گذشته است و دیگر تورک ها توران گرائی را جدی نمی گیرند. اگر آتاتورک هم توران گرا بود امروز بجای دو حزب جمهوری (ج.ه.پ که آتاتورک بنیان گذاشت) و م.ه.پ (بوزکورت ها) یک حزب ادغام شده داشتیم. ولی این اتفاق هرگز نیفتاد و نمی تواند بیفتد، اگر چه بعضی م.ه.پ ها در تورکیه مانند بوزکورت های ایران دوست دارند با تظاهر و به غلط خودشان را به آتاتورک که اندیشه هایش بسی مترقی تر از آنها بود بچسبانند. با یکی دیگر از شهروندان جمهوری تورکیه که مهندس صنایع بود صحبت می کردم، او هم در نقد توران گرائی می گفت امروز گردش پول و سرمایه در عالم مرزها را برداشته است و با جهانی شدن اقتصاد دیگر کسی، خصوصا نسل جدید، وقت خودش را صرف قوم گرائی توران گرایانه نمی کند. با اشاره دستش به نوجوانانی که نزدیک ما نشسته بودند (حوالی 18-19 سال مثلا) اشاره کرد و گفت مثلا به اینها اگر بگوئی توران گرائی، اصلا به گوششان هم نخورده است.
در تورکیه تورک ها به زبان فارسی بسیار احترام می گذارند و حتی دوست دارند این زبان را بدانند.(لااقل به تجربه من) من تابحال حتی یک نفر را در تورکیه ندیده ام به زبان فارسی توهین کند. از ایران در تورکیه به عنوان تمدنی بزرگ و شایسته احترام یاد می شود و حتی اندک تصور منفی که در تورکیه بعضا در مورد اعراب ممکن است وجود داشته باشد، در مورد ایرانی ها و زبان فارسی وجود ندارد.
به نظرم واقعا کوته بینانه است اگر ما الگوی دموکراسی مان جمهوری آذربایجان باشد. آذربایجان فعلی متاسفانه کشوری دموکراتیک نیست و آن را می توان با ایران دوره شاه مقایسه کرد که درش آزادی اجتماعی وجود دارد، مثلا حجاب اجباری نیست، ولی آزادی سیاسی وجود ندارد. مثالش هم آن که از زمانی که آذربایجان از شوروی رها شد، تا زمانی که حیدر علی اف زنده بود، او رئیس جمهور بود و سپس زمانی که او فوت کرد ریاست جمهوری به فرزندش الهام علی اف به "ارث" رسید. یعنی خانواده علی اف ها در آذربایجان جایگاهی شبیه خانواده خامنه ای در ایران یا مبارک در مصر (قبل از انقلاب ژوئیه) دارند. جمهوری آذربایجان هنوز واقعا "جمهوری" نشده است. به علاوه همانطور که دکتر فرخ کاوه به خوبی در مقاله اش نشان می دهد، آذربایجان/آران هنوز نتوانسته است از حال و هوای تاریخ نگاری دوران شوروی سابق خودش را رها کند. بر این اساس ما اگر قرار باشد از کشوری در منطقه الگو برداری کنیم، آن کشور نمی تواند حکومت نیمه دیکتاتوری و نوپای آذربایجان باشد، اگرچه می تواند دموکراسی پخته تورکیه باشد.