تو گویی روشنفکران قبل از انقلاب به مقوله برابری اهمیت می دادند، ولی به اهمیت بالای آزادی توجه نداشتند. از طرف دیگر گویا روشنفکران بعد از انقلاب، که بخش مهمی از ایشان روشنفکران دینی بوده اند، دغدغه شان بیش از همه آزادی بوده است و به مقوله برابری توجه نظری لازم را ابراز نداشته اند.
نکته ای که این روزها فکرم را مشغول کرده تاثیر پوپر در این مقوله است، یعنی تاثیر غالب بودن اندیشه های پوپر در میان اصلاح طلبان در بی توجهی ایشان به مقوله عدالت اجتماعی. پوپر از زمانی که در اوایل انقلاب در ایران از سوی دکتر عبدالکریم سروش در برابر غلبه اندیشه های چپ (چه لائیک و چه اسلامی) معرفی شد، توفیق بسیاری در رواج و عمق مفهوم آزادی و فرهنگ لیبرال در فرهنگ سیاسی ایران (در برابر اندیشه های فردید) داشت و از این جهت تاثیرش به نظرم بسیار با برکت و مفید بوده است. منتها تو گویی به واسطه همین پوپر (و در کنار او احتمالاً هایک) نوعی بی توجهی به مقوله عدالت اجتماعی سکه غالب روشنفکران دینی نزدیک به جریان اصلاحات شده است و چه بسا همین خلا بود که به نوعی فضا را برای فردی چون احمدی نژاد که میدان را خالی دید فراهم کرد تا با دادن شعار عدالت اجتماعی، از سال 84 تا امروزو شاید آینده، مقدار زیادی از رای طبقه مستعضف و فرودست جامعه را از آن خود کند.
این اندیشه من البته هنوز خام است و احتیاج به دقیق تر شدن و صیقل خوردن دارد، و برای اینکار باید بیشتر در مورد پوپر و هایک و سروش در بحث عدالت اجتماعی بخوانم.
علی الحساب دارم به سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش با عنوان "عقلگرایی انتقادی و اصلاح دینی و سیاسی در ایران" که در سال 2012 به عنوان سخنرانی سال LSE در یادبود پوپر در آن دانشگاه ایراد شده است را گوش می دهم، شاید در این زمینه سرنخهایی بدهد. این سخنرانی گزارش بسیار خوبی از تاثیر پوپر در ایران پس از انقلاب می دهد. (سخنرانی اگر آنلاین باز نشد ازهمان لینک می توانید دانلودش کنید)
پی نوشت بعدالتحریر- سخنرانی دکتر سروش در LSE را تا انتها گوش دادم. لذت بخش بود و بعضا در آن نکات بسیاری جالبی مطرح شده بود. در انتهای سخنرانی فردی که اگر اشتباه نکنم پسر کوچکتر دکتر سروش (حسین دباغ) است (حسین دانشجوی دکترای فلسفه اخلاق در انگلیس است) می پرسد در کتاب "اخلاق خدایان" شما قرائتی پوپری/هایکی از آزادی ارائه می دهید، ولی چند سال بعد [این اواخر] شما به سمت نوعی لیبرالیسم که بیشتر کانتی-رالزی است گرایش یافته اید، آیا به نظر شما لیبرالیسم پوپری دیگر جواب نمی دهد؟"
پاسخ عبدالکریم سروش به پرسش فوق هم نکته ای جالب و امیدوارکننده ای از منظر توجه به عدالت توزیعی (آنگاه که او بر آزادی مثبت تاکید می ورزد) در خود دارد، و هم به نظرم متناقض است و نشان می دهد هنوز دکتر سروش احتمالاً به درستی تکلیف خویش را با عدالت توزیعی دقیق مشخص نکرده. او پاسخ می دهد: "لیبرالیسم پوپری لیبرالیسمی پیچیده نیست، بلکه لیبرالیسمی بسیط است. برای بدست دادن قرائتی پیچیده و مبسوط از لیبرالیسم پوپری شما احتیاج دارید یا به هایک مراجعه کنید، یا به رالز. اگر بخواهم به بیان آیزیا برلین سخن بگویم در توصیف تحولات اخیر در اندیشه ام، باید بگویم من در حال حرکت از سمت اهمیت دادن به آزادی منفی به سمت اهمیت دادن به آزادی مثبت هستم، وبرای اینکار، یعنی داشتن نظریه ای در مورد آزادی مثبت ما به هایک یا رالز احتیاج داریم."
در اندیشه رالز، بنا بر توضیحاتی که اینجا جایش نیست،عدالت توزیعی و آزادی مثبت با هم نسبتی دارند و این جهت سروش به رالز نزدیک شده. منتهی مشکل کار آنجاست که او هایک و رالز را یکجا می نشاند. قدری که من می فهمم، رویکرد هایک و رالز در بحث عدالت اجتماعی بسیار با هم متفاوت است و دکتر سروش به این نکته توجه ندارند. به نظر هایک از نوعی لیبرتاریانیسم دفاع می کند، حال آنکه رالز به صراحت منتقد لیبرتاریانیسم (به عنوان نظریه ای غیرمعقول) است و این نظریه را اصولا نظریه ای لیبرال نمی داند (رجوع کنید به عنوان مثال به اشاره ای در این زمینه در کتاب قانون مردمان، ص. 49)
نکته ای که این روزها فکرم را مشغول کرده تاثیر پوپر در این مقوله است، یعنی تاثیر غالب بودن اندیشه های پوپر در میان اصلاح طلبان در بی توجهی ایشان به مقوله عدالت اجتماعی. پوپر از زمانی که در اوایل انقلاب در ایران از سوی دکتر عبدالکریم سروش در برابر غلبه اندیشه های چپ (چه لائیک و چه اسلامی) معرفی شد، توفیق بسیاری در رواج و عمق مفهوم آزادی و فرهنگ لیبرال در فرهنگ سیاسی ایران (در برابر اندیشه های فردید) داشت و از این جهت تاثیرش به نظرم بسیار با برکت و مفید بوده است. منتها تو گویی به واسطه همین پوپر (و در کنار او احتمالاً هایک) نوعی بی توجهی به مقوله عدالت اجتماعی سکه غالب روشنفکران دینی نزدیک به جریان اصلاحات شده است و چه بسا همین خلا بود که به نوعی فضا را برای فردی چون احمدی نژاد که میدان را خالی دید فراهم کرد تا با دادن شعار عدالت اجتماعی، از سال 84 تا امروزو شاید آینده، مقدار زیادی از رای طبقه مستعضف و فرودست جامعه را از آن خود کند.
این اندیشه من البته هنوز خام است و احتیاج به دقیق تر شدن و صیقل خوردن دارد، و برای اینکار باید بیشتر در مورد پوپر و هایک و سروش در بحث عدالت اجتماعی بخوانم.
علی الحساب دارم به سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش با عنوان "عقلگرایی انتقادی و اصلاح دینی و سیاسی در ایران" که در سال 2012 به عنوان سخنرانی سال LSE در یادبود پوپر در آن دانشگاه ایراد شده است را گوش می دهم، شاید در این زمینه سرنخهایی بدهد. این سخنرانی گزارش بسیار خوبی از تاثیر پوپر در ایران پس از انقلاب می دهد. (سخنرانی اگر آنلاین باز نشد ازهمان لینک می توانید دانلودش کنید)
پی نوشت بعدالتحریر- سخنرانی دکتر سروش در LSE را تا انتها گوش دادم. لذت بخش بود و بعضا در آن نکات بسیاری جالبی مطرح شده بود. در انتهای سخنرانی فردی که اگر اشتباه نکنم پسر کوچکتر دکتر سروش (حسین دباغ) است (حسین دانشجوی دکترای فلسفه اخلاق در انگلیس است) می پرسد در کتاب "اخلاق خدایان" شما قرائتی پوپری/هایکی از آزادی ارائه می دهید، ولی چند سال بعد [این اواخر] شما به سمت نوعی لیبرالیسم که بیشتر کانتی-رالزی است گرایش یافته اید، آیا به نظر شما لیبرالیسم پوپری دیگر جواب نمی دهد؟"
پاسخ عبدالکریم سروش به پرسش فوق هم نکته ای جالب و امیدوارکننده ای از منظر توجه به عدالت توزیعی (آنگاه که او بر آزادی مثبت تاکید می ورزد) در خود دارد، و هم به نظرم متناقض است و نشان می دهد هنوز دکتر سروش احتمالاً به درستی تکلیف خویش را با عدالت توزیعی دقیق مشخص نکرده. او پاسخ می دهد: "لیبرالیسم پوپری لیبرالیسمی پیچیده نیست، بلکه لیبرالیسمی بسیط است. برای بدست دادن قرائتی پیچیده و مبسوط از لیبرالیسم پوپری شما احتیاج دارید یا به هایک مراجعه کنید، یا به رالز. اگر بخواهم به بیان آیزیا برلین سخن بگویم در توصیف تحولات اخیر در اندیشه ام، باید بگویم من در حال حرکت از سمت اهمیت دادن به آزادی منفی به سمت اهمیت دادن به آزادی مثبت هستم، وبرای اینکار، یعنی داشتن نظریه ای در مورد آزادی مثبت ما به هایک یا رالز احتیاج داریم."
در اندیشه رالز، بنا بر توضیحاتی که اینجا جایش نیست،عدالت توزیعی و آزادی مثبت با هم نسبتی دارند و این جهت سروش به رالز نزدیک شده. منتهی مشکل کار آنجاست که او هایک و رالز را یکجا می نشاند. قدری که من می فهمم، رویکرد هایک و رالز در بحث عدالت اجتماعی بسیار با هم متفاوت است و دکتر سروش به این نکته توجه ندارند. به نظر هایک از نوعی لیبرتاریانیسم دفاع می کند، حال آنکه رالز به صراحت منتقد لیبرتاریانیسم (به عنوان نظریه ای غیرمعقول) است و این نظریه را اصولا نظریه ای لیبرال نمی داند (رجوع کنید به عنوان مثال به اشاره ای در این زمینه در کتاب قانون مردمان، ص. 49)
سلام. سال نو مبارک باد.
پاسخحذفظاهرا تارنوشتم باز مورد عنایت برادران واقع شده [:S035:] و ناچار از تغییر نشانیم شدم:
http://salmanmohammadi3.blogsky.com
تداوم همراهی تان را آرزو میکنم [:S003:].
س. م
حتما سر می زنم. ممنون که اطلاع دادی سلمان عزیز.
حذف