۱۳۹۱ اسفند ۲۵, جمعه

گزارش سفر اروگوئه: سنت چپ در آمریکای لاتین

در پست قبلی قسمت اول گزارش را آورم و اینک قسمت دوم را می آورم ودر آن بر موضوع چپ متمرکز می شوم.

در آمریکای جنوبی سنت عدالت اجتماعی بسیار قوی است. بعد از سفر به آمریکای جنوبی (اروگوئه) در دو هفته پبش، با خودم همواره فکر می کنم به نظرم آنچه ما در ایران امروز بدان احتیاج جدی داریم، یک جنبش سوسیال دموکراسی قدرتمند است. ما در ایران از مشروطه به بعد یک سنت سوسیال-دموکراسی قوی داریم، ولی پس از انقلاب 57 چپ در ایران دچار بحران است و برخی با ساختن نوستالژی از دوران حکومت پهلوی بر این باور شده اند که برای مقابله با جمهوری اسلامی باید راست شد. مهمترین اشتباه شاه این بود که بجای آنکه خطر روحانیون را جدی بگیرد، با تبعیت کورکورانه از سیاستهای آمریکا در جنگ سرد، ذهن و فکر و انرژی خود را متمرکز کرد بر سرکوب چپ، چه چپ لائیک و مارکسیست (چریکهای فدایی خلق)، و چه چپ اسلامی (مجاهدین)، و از تعمیق دموکراسی در فرهنگ سیاسی غفلت هولناک کرد. نتیجه آن این شد که در ایران انقلابی رخ داد که هم درش سلطنت به کلی نابود شد، و هم در آن با چپ مقابله جدی شد.


در اروگوئه از سال 2004 جبهه وسیع (Frente Amplio یا همان اتحاد احزاب مختلف چپ) بر سر کار است. این جبهه در سال 1971 (هشت سال قبل از انقلاب ایران) تاسیس شده است. رئیس جمهوری کنونی این کشور که فرانته آمپلیو است،خوزه موهیکا (Jose Mujica) پیرمردی است که از سال 2005 قدرت را در دست دارد، بسیار ساده زیست است و به فقیرترین رئیس جمهور جهان بودن در میان رسانه ها معروف است. موهیکا در جوانی فردی انقلابی، و یکی از رهبران چریکهای چپ اروگوئه، توپاماروس، (Tupamaros) بوده است. توپاماروس با الهام از حرکت چه گوارا و فیدل کاسترو در کوبا شکل گرفته بود. 



در سال 1973 در اروگوئه به خاطر ترس از غلبه چپ و انقلاب کمونیستی  کودتایی از سوی نظامیان رخ می دهد، که در آن نه تنها چپها، که که قسمت عمده احزاب و نهادهای دموکراتیک ریشه دار اروگوئه سرکوب می شوند و من جمله رئیس آزادیخواه معروف حزب بلانکو، ویلسون فرارا (در سفر اروگوئه ما افتخار مشایعت با پسر او خوان رائول فرارا که یکی از اعضای دادگاه حقوق بشر اروگوئه است را داشتیم) برای سالها از بیم جانش و برای مبارزه مجبور به جلای وطن می شود. حکومت دیکتاتوری در اروگوئه از 1973 تا 1984 طول می کشد. رهبران چپ و چریک (من جمله موهیکا) در این سالها در "ته چاه" و زیر شکنجه زندانی بوده اند.

با این حال در طول چهل سالی که از تاسیس فرانته آمپلیو (اتحاد چپ) در اروگوئه می گذرد، چپ اروگوئه بسیار پخته تر و واقع گرا تر شده است. سالهاست که ایشان مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته اند، و امروز اکثرشان دستیابی به سوسیالیسم را از راه آموزش و تعمیق نهادهای عدالت اجتماعی در جامعه، بدون هرگز از بین بردن نهادهایی که اصل و اساس دموکراسی در اروگوئه اند، میسر می دانند. چپهای اروگوئه بجای انقلاب کمونیستی به دنبال برقراری سوسیال دموکراسی در این کشور هستند.



در سفر آمریکای جنوبی (اروگوئه) دید من در مورد چاوز هم عوض شد. چاوز چیزی میان فرشته و شیطان بود. او نه آن فرشته است که طرفدارانش (من جمله احمدی نژاد) از او ترسیم می کنند، و نه آن شیطانی است که در ایران به عنوان اپوزوسیون جمهوری اسلامی در ذهن داریم. چاوز به خوبی در گسترش تصور نوعی هویت مستقل برای آمریکای جنوبی، مستقل از آمریکا و اروپا، تاثیر داشته است، گرچه در برخورد با مخالفانش همیشه با موازین دموکراتیک عمل نکرده است.


اگر بخواهم نقبی هم بزنم به وقایع مربوط به انتخاب پاپ جدید باید بگویم تفکر چپ در معنای گسترش عدالت اجتماعی آنقدر در آمریکای جنوبی ریشه دار است، که حتی کلیسای کاتولیک آمریکای جنوبی با کلیسای کاتولیک اروپا و آمریکا از این منظر فرق دارد: پاپ آرژانتینی جدید (فرانسیس اول،  ماریو برگولیو) که همانطور که از نامش پیدا است، دغدغه عدالت اجتماعی دارد.

چرا در ایران چپ دچار دگردیسی نشد؟ این نکته ای است که در یادداشی دیگر باید بدان بپردازم.


عکس نوشت- از دو عکسی که از خودم است، درعکس اول من در کنار چند نفر از چپهای اروگوئه در یکی از کمیته ها یا دفاتر فرانته آمپلیو در شهر مونت ویدئو (پایتخت اروگوئه) هستم. در عکس دوم که هنگام بازدید (به عنوان بخشی از ورکشاپ) از ساختمان قدیمی وزارت امور خارجه اروگوئه (کاخ سانتوس) گرفته شد، من در کنار عکس رسمی موهیکا دیده می شوم.

۴ نظر:

  1. سلام. گزارش تان علی رغم کوتاهی جالب بود. اما "تحول نیافتن چپ ایران" که در پایان آوردید، گمان کنم افسانه ای بیش نباشد. فداییان اکثریت - که هم اکثریت جنبش فدایی را نمایندگی می کنند و هم اکثریت چپ کنونی ایران را - تحول و بل استحالة وسیعی پیداکرده اند. اشرف دهقان و اقلیت هم البته هستند، ولی خب از این گونه چپِ گیرکرده در خیال دیکتاتوری پرولتاریا همه جا هنوز هم تک و توک پیدا میشود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خیلی ممنون سلمان عزیز از دقتت. فرصت کنم نظرم را در این زمینه مبسوط تر و دقیق تر آورم. علی الحساب بگویم با نظرت در مورد فدائیان موافقم، منتها مجاهدین را هم در نظر بیاوریم مسئله پیچیده می شود.

      حذف
    2. سلام. بله. مجاهدین ماجرا را پیچیده میکنند. از اول هم پیچیده میکردند. اما اولا برای مطالعة سیر تحول مجاهدین، نباید آنها را در فرقة رجوی خلاصه کرد. لطف الله میثمی، محمدی گرگانی، رضا رئیس طوسی، و حسین رفیعی که همه قبل از 57 جدا شدند، و نیز سعید شاهسوند که تازه تر جدا شد، الان تحولی مشابه فداییان پیدا کرده اند. اما ثانیاً یک تفاوت مهم بین مجاهدین و فداییان را هم در همین جا میتوان دید: تحول در فداییان، قاعده و در مجاهدین، استثنا بوده است.
      راستی چرا؟

      حذف
    3. ممنون سلمان. همینها نکات مهمی است که در مورد باید مطالعه کرد و اندیشید. شاید به ساختار بسته سازمان مجاهدین خلق بر می گردد.راستی در مورد تاریخ و تحولات و اندیشه های تفکر چپ در ایران، چه چپ مذهبی (مجاهدین..) و چه لائیک (فدائیان..)، از مشروطه تا انقلاب اسلامی تا زمان حال، به نظرت بهترین آثاری که نگاشته شده اند کدامند؟ قدری که من می دانم کتابهای اروند آبراهامیان در این زمینه جزو بهترینها هستند. تو از بقیه چه کسانی را معرفی می کنی؟ جایی یک کتابشناسی خوب (هم فارسی و هم انگلیسی) وجود دارد؟

      حذف