۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

روشنفکری دینی به چه معنا موجه است؟ یک توضیح در مورد پرگار

برخی از سئوالات من از شرکت کنندگان در پنل یک در میزگرد پرگار این طور برداشت کرده اند که نظر نهائی خودم را در مورد "روشنفکری دینی" در آن برنامه بیان داشته ام. باید بگویم در برنامه خوب پرگار با حضور عطا هودشتیان و سروش دباغ چون شرکت کننده در پنل دوم بودم و مشارکت پنل دومی ها در برنامه بسی محدودتر از پنل اولی ها است و این موضوع به شرکت کنندگان در برنامه هم از سوی کارگردان از قبل گوشزد می شود، طبیعتا موقعیتی وجود نداشت تا نظرات خودم را در مورد "روشنفکری دینی" بیان کنم. وظیفه پنل دوم بیشتر طرح سئوال برای شفاف تر شدن مواضع افراد پنل اول است تا ارائه نظر شخصی خود. بر این اساس از سئوالاتی که در برنامه پرسیدم نمی توان به موضع شخصی من در مورد روشنفکری دینی پی برد.


آنچه اینجا اشاره وار می نویسم در یک فصل ازپایان نامه دکتری در موضوع "یک فلسفه راولزی برای کشورهای با اکثریت مسلمان در حال گذار به دموکراسی" بطور مبسوط تر خواهد آمد.

من معتقد به بازسازی راولزی "نظریه روشنفکری دینی" دکتر عبدالکریم سروش هستم. حاصل این بازسازی میان بسیاری از نظرات سروش دباغ و عطا هودشتیان در برنامه پرگار در مورد لوازم رابطه روشنفکری و پژوهش در مورد دین سازش ایجاد می کند. اگر بخواهم سخنرانی دکتر سروش در آبان سال 1385 با عنوان "کارنامه روشنفکری دینی و آینده آن" را ملاک تعریف جامع ایشان از روشنفکری دینی قرار دهم، باید بگویم تمام ملاک هائی که ایشان برای روشنفکری دینی معرفی می کند از قبیل نقاد بودن، ارزیابی سنت از منظر مدرنیته، اجتهاد در اصول بجای فروع، عدم ارتزاق از دین و عدم وابستگی به قدرت وغیره را بسیارخلاقانه و کارآمد می یابم و معتقدم این ملاک ها پتانسیل آن را دارند که یک برنامه پژوهشی دراز مدت را روی آنها سوار کرد.

با این حال به نظرم نقد اساسی به نظردکتر عبدالکریم سروش در مورد عبارت "روشنفکری دینی" آن است که برای اجتناب از یک سری موانع که به پژوهشی بودن برنامه روشنفکری دینی لطمه می زند، کلمه "دینی" را نباید "منحصرا" به عنوان دین به عنوان "متعلق ایمان"، بلکه باید به عنوان دین به معنای "متعلق پژوهش همدلانه" در نظر گرفت. اگر بپذیریم هر آنچه که به پژوهشی بودن پروژه روشنفکری دینی لطمه می زند، به اساس این پروژه لطمه جدی می زند، آن وقت به نظر می رسد باید این نقد را جدی گرفت. (تعبیر روشنفکری دینی به مثابه یک برنامه پژوهشی را از مقاله محمد مهدی مجاهدی با عنوان "اخلاق روشنفکری دینی" وام گرفته ام.) بگذارید توضیح بدهم.

کاملا ممکن است کسی دیندار نباشد ولی به دین به عنوان موضوع پژوهشی "همدلانه" نگاه کند، یعنی برای سنت دینی مورد پژوهشش بسیار احترام قائل باشد و آنرا حاوی آموزه های اخلاقی مفیدی برای بشریت بداند. همین طورتمام ویژگی های یاد شده توسط دکتر سروش برای روشنفکری دینی به جز مومن بودن را داشته باشد. تحقیقات چنین فردی چرا مصداق روشنفکری دینی نباشد؟ چرا باید با گذاشتن مرز ایمان چنین فردی را از پروژه روشنفکری دینی بیرون بگذاریم؟ به نظر می رسد تعریفی از روشنفکری دینی قابل دفاع تر است که چنین افرادی را هم مشمول عبارت "روشنفکری دینی" کند. تحقیق آندرو مارچ پژوهشگر نظریه سیاسی در ییل در مورد رابطه اسلام و لیبرالیسم با عنوان "اسلام و شهروندی لیبرال: در جستجوی اجماع همپوشان" مصداق بارز چنین رویکردی است. به کسانی که کنجکاوند بدانند توصیه می کنم دو فصل اول کتاب مارچ را در مورد روش شناسی پژوهش اش بخوانند. کتاب نادر هاشمی اسلام، سکولاریسم و لیبرال دموکراسی: به سوی یک نظریه دموکراسی برای کشورهای اسلامی نمونه برجسته دیگری است. آثار محمد آرکون (که در همان سخنرانی دکتر سروش می گوید روشنفکر دینی نیست)،برخی کتاب های حمید دباشی (به عنوان مثال این اثر او در مورد شیعه را بنگرید) و احتمالا پژوهش های داریوش شایگان مصداق های دیگر چنین آثاری هستند. بسیاری دیگر از آثار که امروز در حوزه دین و لیبرالیسم از منظری همدلانه منتشر می شوند، توسط چنین پژوهشگرانی انجام می شود که با تعریف رایج بیرون از دایره روشنفکری دینی گذاشته می شوند. در میان پژوهشگران و روشنفکران ایرانی داخل و خارج کشور ما چنین افرادی کم نداریم. به نظرم احتیاج به باز تعریفی از روشنفکری دینی داریم که هم متدینان و هم غیر متدینان را، با رعایت یک سلسله اصول در مورد اخلاق پژوهش که مورد اشاره راولز در بحث رابطه دین و خرد عمومی با عنوان "استدلال حدسی" (conjectural reasoning) و "استدلال بیانی" (declarative reasoning) در مقاله "بازنگری ایده خرد عمومی (The Idea of Public Reason Revisited)" را شامل شود. مهم ترین شرطی راولز برای چنین برنامه پژوهشی در مورد دین بیان می کند صداقت و همدلی است. (باز ارجاع تان می دهم به دو فصل اول کتاب مارچ که قبلا اشاره شد) البته مومنانی که می کوشند سازگاری موضوع ایمانشان با دموکراسی را نشان دهند، مانند خود دکتر سروش یا محسن کدیور، همچنان قسمت بسیار مهمی از "روشنفکران دینی" در این تعریف هستند. تنها تفاوت آن است که دینداری "شرط لازم" روشنفکری دینی بودن شمرده نمی شود. بگذریم از اینکه روانشناسی و فلسفه باور به ما می گوید طریقه باورمند شدن یا نشدن یک فرد به یک نظام معرفت شناختی مشخص آن قدر پیچیده است که به راحتی نمی توان شخصی را دیندار یا غیر دیندار نامید. یکی از پیچیده ترین نمونه ها را ذکر می کنم: آیا نظریه عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان متاخر نظریه ای "دیندارانه" و خود او فردی "دینی" است؟ اتفاقا سروش دباغ هم در یکی از مقاله هایش که در سایت اش موجود است اشاره کرده بود که کلمه "دین" در روشنفکری دینی به معنای حوزه پژوهش این دسته از روشنفکران است و این با تحلیل فوق سازگار است.

مسئله مهم دیگری که در اینجا فرصت نیست بدان بپردازم آن است که روشنفکری دینی با تعریف بازسازی شده لیبرال به معنای تعریف شده در لیبرالیسم سیاسی راولز (که نباید با لیبرالیسم کلاسیک یکسان انگاشته شود) است. البته لیبرال به معنای غیراقتصادی و راولزی کلمه که تاحدی می توان آنرا معادل باورمند به دموکراسی به عنوان شکل ایده آل حکومت دانست. او صادقانه می کوشد، یا از منظری مومنانه نسبت به دین و یا از موضعی صرفا همدلانه، نشان دهد که دین مورد بحث او با عدالت چون انصاف (justice as fairness)، یا هرمفهوم عدالت دیگری که ویژگی های زیر را داشته باشد، سازگار است:

ویژگی اول: لیستی از آزادی های پایه، مانند آزادی های مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر (آزادی اقتصادی به معنای سرمایه داری در این لیست نیست)

ویژگی دوم: اصل تقدم آزادی، یعنی اینکه  آزادی ها را نمی توان به نام هیچ دین یا ارزش دیگری از قبیل عدالت اقتصادی یا ملیت یا قومیت و غیره سرکوب کرد.

سوم: اصل عدالت اقتصادی، بدین معنا که باید لوازمی از سوی حکومت فراهم شود تا افراد بتوانند از آزادی های خود بهره مند شوند و مفهوم خیر خود در زندگی را، چه خیر دینی یا خیر غیر دینی، دنبال کنند. این اصل بر این باور بنا شده که بدون وجود حداقلی از امکانات اولیه اقتصادی نمی توان از آزادی های ویژگی اول بهره جست. (نگاه کنید به راولز، "بازنگری در خرد عمومی"، 774)

تفسیر روشنفکری دینی از دین در این معنا یک تفسیر معقول (به معنای راولزی کلمه reasonable که نباید با عاقلانه rational اشتباه شود) از دین است. البته تعریف روشنفکری دینی بدین شیوه آشنا بودن با افکار راولز را پیش فرض ندارد. محتوای استدلال ها و سازگاری شان با اصول عدالت لیبرالی مهم است. مثلا راولز در ص. 782 مقاله "بازنگری در خرد عمومی" کتاب عبدالله النعیم اندیشمند مسلمان سودانی در مورد بازنگری در مفهوم شریعت را مصداق چنین تعریفی که من آنرا روشنفکری دینی بازسازی شده می نامم می خواند، حال آنکه النعیم در آنزمان احتمالا تنها نامی از راولز شنیده بود و تخصصی در فلسفه راولز نداشت و کتابش را برای آنکه با اصول عدالت راولزی منطبق باشد ننوشته بود.

به هر تقدیر نتیجه این تعریف از روشنفکری دینی آن است که مثلا تنها تفسیرهای دموکراتیک از افکار علی شریعتی و سید جمال الدین اسد آبادی داخل دایره روشنفکری دینی خواهند بود و تفسیرهای غیر دموکراتیک از این دو مصداق روشنفکری نیست. به علاوه روشنفکری دینی در این معنا برخی از کسانی را که در تعریف دکتر سروش به خاطر مومن نبودن به دین روشنفکر سکولار شمرده می شوند، ولی تحقیقاتشان در مورد دین همدلانه است، را هم در بر می گیرد. نمونه اش حمید دباشی که اشاره کردم. روشنفکرانی در این تعریف روشنفکری دینی نیستند که حوزه کاری شان ربطی به دین ندارد و یا اصولا قرائت دموکراتیک از دین را غیر ممکن می دانند. یعنی آرامش دوستدار و معتقدان به تئوری دین خوئی قطعا در چنین تعریفی از روشنفکری دینی نمی گنجند. با این حال ترکیب روشنفکر دینی سکولار اصلا ترکیب متناقض الاجزائی نخواهد بود که هیچ، احتمالا بتوان گفت اعتقاد به نوعی سکولاریسم سیاسی، یا به تعبیر دیگر التزام به خرد عمومی ( public reasonدر معنای راولزی آن) لازمه روشنفکر دینی محسوب شدن خواهد بود.

به علاوه دغدغه عدالت اجتماعی/عدالت توزیعی داشتن هم جزوی از وظایف روشنفکری دینی در این معنا است. (در این قسمت دوم اتفاقا کارنامه شریعتی پربارتر از کارنامه بسیاری از روشنفکران دینی بعد از انقلاب است اگر بتوان میان اندیشه های او وآزادی هم سازگاری برقرار کرد.)

روشنفکری دینی با این تعریف بازسازی شده به صورت شاخه ای آکادمیک از نظریه سیاسی و شاخه های مرتبط علوم انسانی در خواهد آمد. اصولا یکی از فواید معنی کردن دینی در عبارت "روشنفکری دینی" به معنای "موضوع پژوهش همدلانه" به جای "موضوع ایمان" همین تبدیل کردن روشنفکری دینی به رشته ای آکادمیک است. بگذارید منظورم را با یک آزمایش فکری توضیح دهم:

فرضی کنید می خواهیم رشته ای دانشگاهی تاسیس کرد که برنامه پژوهشی اش روشنفکری دینی و پژوهشگرانش روشنفکران دینی باشند. اعلام نیاز می کنیم و از "روشنفکران دینی" دعوت می کنیم در این پروژه شرکت کنند. فرد آ که بر اساس آثار منتشر شده اش می دانیم تحقیقاتی همدلانه زیادی در قرائت دموکراتیک از دین انجام داده (مانند آندرو مارچ استاد ییل) تقاضای عضویت می کند. فرض کنید ما  آ را (آندرو مارچ را) نمی شناسیم و نمی دانیم آ رسما مسلمان نیست. طبق تعریف بازسازی شده ای که من در این نوشته از آن دفاع کردم، آ کاملا واجد شرایط عضویت در این موسسه پژوهشی است. ولی اگر "دینی" را مطابق تعریف دکتر سروش از "روشنفکری دینی" به معنای موضوع ایمان در نظر گرفته باشیم، باید مکانیسمی هم بوجود بیاوریم که بواسطه آن "ایمان" فرد ثبت نام کننده در پروژه پژوهشی را برای احراز صلاحیت اش بسنجیم. تاسیس یک رشته پژوهشی با چنین رویکری ممکن نیست. این کار نه تنها از نظر عملی مشکلات بسیار دارد، دچار همان مشکلاتی است که دکتر سروش و کسانی چون ملکیان و مجتهد شبستری و کدیور در نقد قرائت رسمی دین بر رد آن تاکید بسیار کرده اند: یعنی آفت تظاهر. یعنی افرادی که به دین مومن نیستند (اگرچه طبق تعریف مانند مارچ با قرائت دموکراتیک از دین همدلی دارند و آنرا به خاطر غنای سنت اسلامی کاملا ممکن می دانند) باید تظاهر کنند که مومن اند تا بتوانند در این پروژه شرکت کنند. به نظرم واضح است که چنین کاری اخلاقی و ممکن نیست. یک رشته پژوهشی دانشگاهی را نمی توان بر اساس ایمان افراد به عنوان ملاک عضویت تاسیس کرد.

نکته آخر آنکه ایمان را جزو شرایط روشنفکری دینی دانستن با شرایط اجتماعی امروز ایران و تکثر شدیدی که میان اهل اندیشه، به خصوص جوان ترهائی که تحث تاثیر پروژه روشنفکری دینی دکتر سروش به سراغ پژوهش درعلوم انسانی رفته اند نیست. بسیاری از نسل جوان تر اگرچه با دین و دینداران بسیار همدلی دارند و قرائت دموکراتیک از دین را کاملا ممکن می دانند، دیندار در معنای استاندارد کلمه نیستند.

ممکن است کسی بگوید این که تو می گوئی روشنفکری دینی نیست و نام دیگری باید برایش انتخاب کرد. این نقد شاید وارد باشد. به همین خاطر این روزها به این فکر می کنم که بهترین کلمه برای توصیف آنچه در بالا وصف اش را گفتم، یعنی بازخوانی راولزی از تعریف سروش از روشنفکری دینی، چیست؟ روشنفکری دینی در تفسیر راولزی، نواندیشی دینی، فلسفه سیاسی اسلامی راولزی یا اساسا باید کلمه متفاوتی جعل کرد؟ این مسئله آنگاه مهم می شود که برخی افراد که داخل دایره این تعریف از روشنفکری دینی می گنجند مانند مصطفی ملکیان یا محمد مجتهد شبستری یا محمد آرکون احتمالا ترجیح داشته باشند اندیشه و آثار خودشان را با عبارتی به جز روشنفکری دینی (مثلا با "نو اندیشی دینی" یا هر عبارت دیگری) توصیف کنند. ولی از طرف دیگر روشنفکری دینی اصلاحی است که به واسطه دکتر سروش تا حدی جا افتاده است و استفاده از آن برای کسی چون من که خود را در تداوم نقادانه همان سنت می داند وجهی دارد.


پی نوشت - همینجا می خواهم از داریوش کریمی به خاطر زحماتش برای تهیه برنامه پرگار تشکر ویژه کنم. پرگار به نظر من یکی از بهترین و عمیق ترین برنامه های بی بی سی فارسی، و حتی تمام شبکه های فارسی زبان داخل و خارج کشور، است. پرگار مخاطبانش را به اندیشه وا می دارد. در مورد خود من پرگار بهانه ای شدن برای این نوشته و اندیشه بیشتر به بازخوانی روشنفکری دینی.
------------------

پی نوشت بعد التحریر-  تقریبا یکسال بعد از نوشتن این یادداشت من یک دوره فلسفه سیاسی به صورت آنلاین درس دادم که محور بحث رابطه دین، خصوصا اسلام، و خردعمومی بود. در آنجا مفصل در مورد لیبرالیسم سیاسی رالز صحبت کرده ام و به مفاهیم حدس و بیان رالز هم اشاره شده. علاقمندان می توانند هفت جلسه کلاسها را در اینجا مشاهده یا دانلود کنند.

۳ نظر:

  1. سپاس فراوان
    بسیار عالی نوشتی میثم جان. به خصوص تمرین ذهنی که تزویر رهبران پروژه روشنفکری دینی را برملا می کند، آنها هم چنان خواهان «گزینش» اند، همانطور که سی سال پیش بنیان گذارش بودند، و هم چنان در عطش «حذف» می سوزند، منتها خرما بر نخیل است. در وجه سیاسی هم استدلالی دارند برای دفاع از حضور دین در عرصه سیاسی که مرغ پخته را به خنده می اندازد:‌می گویند چون اکثریت مردم ایران مذهبی اند پس مذهبیون حق ورود به دستگاه حاکمه را دارند. یعنی چون مردم مذهبی اند، دولت هم مذهبی ست و چون دولت مذهبی ست لابد مردم هم باید مذهبی بشوند. استدلالی حلقوی. به گمانم نیاز نیست زیاد وقت صرف کرد تا پوچ بودن چنین ادعایی را ثابت کرد ولی نگاهی به تاریخ آموزاننده است: ایالات متحده با رهبری انسان هایی باورمند(اگرچه نه مسیحی) بر اساس اصول سکولار بنا شد، اصولا در هیچ کشوری اول مردم بی دین نشده اند که بعدش سکولاریسم همه گیر بشود.

    پاینده باشی

    پاسخحذف
  2. در این مورد انتقاد اکبر گنجی از سروش در مورد "روشنفکری دینی" در مقاله اخیرش "بی مروتی دینی" دینی جالب است.

    پاسخحذف
  3. نقد شما در آخر های مطلب به نظر جدی است. با تقریر شما متقدان اسلام هم روشنفکر دینی محسوب می شوند و ممیزه روشنفکران دینی و غیر دینی در معنایی سروشی یا نزدیک به آن از میان بر می خیزد. به نظر پژوهشگر دینی مطلب شما را منعکس کند. اما روشنفکر دینی به معنایی اجتماعی و عینی یعنی آنچه به این نام خوانده می شود، بیشتر با تعریف سروش سازگارتر است.

    پاسخحذف