هابرماس شناسی در ایران
مقاله نشان می دهد چگونه از اوایل انقلاب به تدریجی آشنائی با اندیشه های هابرماس در میان گروههائی از روشنفکران ایرانی مذهبی یا چپ رواج یافته است. نشان داده شده چگونه حسین بشیریه، یوسف اباذری، سعید حجاریان، جواد کاشی، مراد فرهادپور، هادی خانیکی، عبدالکریم سروش، حسینعلی نوذری، فرزاد پدرام، اکبر گنجی، جواد کاشی، حبیب الله پیمان، حمیدرضا جلائی پور، مراد ثقفی در معرفی و بومی کردن هابرماس در ایران سهم داشته اند. گویا بابک احمدی از قلم نویسندگان مقاله افتاده و در مورد شاهرخ حقیقی و محمد رضا نیکفر قول داده شده در مقاله جداگانه ای بحث شود که احتمالا با شرایط مراکز تحقیقاتی دولتی در دوران جدید چنان قولی محقق نخواهد شد.
مقاله به خوبی نشان می دهد همین قدر هابرماسی که ما امروز در ایران می شناسیم به برکت تلاش های این روشنفکران است. عباراتی برگرفته از فلسفه هابرماس از قبیل تفکیک حوزه عمومی-حوزه خصوصی و خرد جمعی که امروز جزو گفتمان سیاسی روزمره ایرانیان شده است، نتیجه بومی کردن هابرماس توسط این بزرگان است.
با این حال معایب را هم باید دید. تحقیق نامبرده نشان می دهد چقدر خوانش بسیاری از روشنفکران ایرانی از هابرماس گزینشی بوده است و همین خوانش گزینشی از هابرماس باعث شده تا او در سفر سال 2002 به تهران قرائت ایرانی از آثارش را "پراگماتیستی" بنامد که درش یک دنیا معنا نهفته است. خصوصا اگر خوانشی که در ایران از هابرماس در دوران اصلاحات رواج داده شد را در نظر آوریم این جمله بیشتر معنا می یابد. مقاله را که می خواندم یاد جمله ای در کتاب فیلسوف ها و شومن های محمد قوچانی افتادم که در آن از قول هابرماس در بازدیدش از تهران نوشته شده بود که هابرماس معتقد بوده در ایران ازاو (بواسطه همین خوانش گزینشی در تفسیر من) شومن ساخته شده است. چون سفر هابرماس به ایران در اواخر دوره اصلاحات بود، احتمالا نقد را هم بتوان متوجه قرائت گزینشی از او در همان دوره اصلاحات دانست. تعارض افکار و عملکرد سیاستمداران دوره مابعد اصلاحات با اندیشه های هابرماس که به نظرم احتیاج به تذکر ندارد.
یادداشت را با این پرسش به پایان می برم. ما در حال حاضر در ایران یا خارج کشور چند "هابرماس شناس" داریم؟
منظور من از هابرماس شناس کسی است که اکثر قریب به اتفاق آثار هابرماس را به زبان اصلی آلمانی یا یکی از زبانهائی که آثار هابرماس به آنها ترجمه دقیق شده مثل انگلیسی دقیق خوانده باشد، شرح های نوشته شده بر هابرماس و گفتگوهای درگرفته میان او و فیلسوفان دیگر (مثلا راولز ) را تا حد زیادی خوانده باشد و حداقل یک مقاله پژوهشی به زبانی جز فارسی در مورد هابرماس منتشر کرده باشد و بدین واسطه در گفتگوهائی که در نشریات معتبر فلسفی دنیا در مورد آرا اندیشمند آلمانی می شود مشارکت نموده باشد. چه تعداد افرادی با چنین مشخصاتی داریم؟
شما بگو راجع به کدام فیلسوف داریم که هابرماس دومی آن باشد؟
پاسخحذف