دوباره می خواهم برادران سپاهی را مورد خطاب قرار دهم. این بار خطابم را با استناد به نوشته به یاد ماندنی و سترگ یکی از فقهای بزرگ شیعه امامیه آغاز می کنم. لابد می دانید، فقیه عالیقدراو مشروطه طلب آیت الله میرزای نائینی، کتابی دارد با عنوان "تنبیه الامه و تنزیه المله". آنطور که نویسنده در مقدمه کتاب نقل می کند، هدف او از نوشتن کتاب تنبیه (متنبه ساختن) مخاطبان به "ضروریات شریعت" اسلام و تنزیه ملت از "زندقه و الحاد" استبداد است. آیت الله نائینی در این کتاب برداشت استبدادی از شریعت اسلام را مساوی الحاد و بی دینی (زندقه) می داند.
برادر سپاهی و پاسدار! شاید خودت بدانی که در این کتاب از دید نائینی دو نوع حکومت داریم.این دو نوع حکومت از نظر ماهیت صد در صد در برابر هم قراردارند.
نوع اول که حکومت استبدادی و دیکتاتوری است که مشخصاتش از قرار زیر است (چون نثر فارسی نائینی قدری دشوار و قدیمی است، عین جملات ایشان را عمدتا بازنویسی کردم): حاکم مستبد (سلطان جائر) با مملکت و مردمان آن مانند اموال شخصی خودش رفتار می کند. مملکت را ملک خویش می پندارد و اهل آنرا مانند بندگان و غلامان خود می داند و حتی بدتر هم مرتبه حیوانات و "احشام" برای بهره کشی قلمداد می کند. هرکس مخالف او بود او را از کشور تبعید می کند یا فراری اش می دهد، و یا "اعدام [می کند] و قطعه قطعه به خورد سگانش [می] دهد" و "گرگان خونخواره را به ریختن خونش تهریش [تحریک]" می کند و آن گرگ ها را وادار به غارت اموالش می کند. خودسر بودن و بولهوسی حکومت و سیستم امنیتی شاخصه اصلی حکومت استبدادی از دید نائینی است. حکومت استبدادی هر مالی را بخواهد بدون توجه به رضایت مالکش مصادره می کند. " هرحقی را خواهد احقاق و اگر خواهد پایمالش کند." یعنی معیار حق و ناحق حکومت می شود و نه قانون. حاکم مستبد مملکت را مانند مال الاجاره خود می پندارد و " اهتمامش در حفظ نظم و حفظ مملکت مثل سایر مالکین نسبت به مزارع و مستغلاتشان منوط به اراده و میل خودش باشد." یعنی مثلا اگر دستور بدهد در یک شب تعداد زیادی روزنامه و مجله بطور فله ای به دستور او بسته می شوند. چاپلوسان و متملقان اطرافش به پست های بالا می رسند (مثلا به زبان امروزی رئیس جمهور یا رئیس مجلس یا رئیس قوه قضا) می شوند و از همه بدتر آنکه این کارها را به نام دین انجام می دهد. ولی جائر" با قدسیت" که از صفات حضرت احدیت و خداوند متعال است، زشتی های خودش را می پوشاند و حتی "تقدیس" می شود. یعنی هاله ای از قداست و فرازمینی بودن دور اعمال خود می کشد تا خود را در ذهن دیگران مانند حق تعالی مستقل از پاسخ معرفی کند و مصداق"لایسئل عما یفعل و هم یسئلون" شمرده شود.
از دید آیت الله نائینی چنین نوعی از حکومت کاملا "دلبخواهانه" را "استبدادیه" ، "حاکم مطلق"، "مالک رقاب"، "ظالم"، "قهار" و امثال ذالک می نامند. مرحوم آیت الله نائینی می نویسد: "ملتی را که گرفتار چنین اسارت و مقهور به این ذلت باشند، اسراء و اذلا[خواران] و ارقا [بندگان] گویند." حال مردمی که در ذیل چنین استبدادی زندگی می کند مانند حال یتیمان و صغیرانی است که خبری از دارائی های غصب شده خود ندارند و حاکم مستبد آنها را به نفع خودش و برای خودش و یارانش چپاول کرده است. می توان زندگی چنین مردمانی را مقایسه با زندگی "نباتات" و گیاهان کرد. لابد اصطلاح زندگی نباتی را شنیده اید. وقتی کسی نیمه مرده است و فقط با دستگاه آب و غذا دریافت می کند می گوئیم زندگی نباتی دارد. ملت بیچاره ای که تحت استبداد می زیند، مانند کسی هستند که فقط زندگی نباتی دارد. حظ او" ازحیات و هستی خود از قبیل بهره و حظ نباتات است که فقط برای قضاء حاجت دیگران، مخلوق و حظ استقلالی از خود ندارند." از دید نائینی ملت مظلومی که جاهل به حقوق خود است چنین وضعی دارد.
نائینی می گوید درجه استبداد از حکمران جائری به حکمران جائر دیگر فرق می کند. آخرین درجه استبداد "ادعای الوهیت" است که در موردن فرعون ها صادق بود. نائینی می نویسد: "تمام ویرانی های ایران و شنایع مملکت ویرانه ساز و خانمان ملت براندازآن سامان که روزگار دین و دولت و ملت را چنین تباه نموده و بر هیچ حد هم واقف نیست، همه از این باب است [که حکومت دیکتاتوری دارند]، "ولا بیان بعد العیان و لا اثر بعد عین".
قسم دومی از حکومت که آیت الله نائینی معرفی می کند و ماهیت آنرا کاملا متباین و متمایز از حکومت استبدادی می خواند، حکومت مشروطه است. حکومت مشروطه حکومتی است که در ان شخص حاکم "مقام مالکیت و قاهریت" مطلق ندارد و قدرتش محدود و مشروط است. بر خلاف نوع اول حکومت استبدادی، در حکومت مشروطه شخص اول مملکت به اصطلاح قرآنی فاعل ما یشا و حاکم ما یرید نیست. یعنی نمی تواند هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد و قوه قضائیه اش هر حکمی نظر سلطان اقتضا می کند صادر کند. رهبر در این نوع از حکومت به معنای حقیقی کلمه مساوی با تمام مردم است و قدرت او کاملا "محدود" است و قانون قدرت او را کاملا مشروط به "عدم تجاوز" از قیود و شروط مشخصی کرده است. در حکومت مشروطه مردم از قید منحوس اسارت آزادند و کاملا حق دارند بر حاکم شان و ولی امرشان نظارت داشته باشند. در حکومت مشروطه در صورتی که ولی فقیه یا سلطان از رعایت حدود عدالت و انصاف سر باز زده باشد، مردم می توانند و حق دارند او را مورد مواخذه قرار دهند و از مقامش عزلش کنند. نائینی می نویسد حاکمیت در صدر اسلام حاکمیت مشروطه بود و مردم کاملا حق داشتند خلفای چهارگانه را در صورت تخطی از عدالت مورد عتاب و سرزنش قرار دهندو حتی نافرمانی کنند." (تنبیه الامه و تنزیه المله، رسائل مشروطیت، تصحیح غلامحسین زرگری نژاد، صص 423-415)
برادر پاسدارم! امروز باید گفت متاسفانه در جمهوری اسلامی به خاطر نظریه ولایت مطلقه فقیه حکومت مشروطه نداریم و استبداد مطلقه حاکم است. کسی جرات نقد و پرسش از ولی فقیه (عزل که بماند) را ندارد. دلها سوخته اند و لبها دوخته اند و خونها ريخته شده اند و دست ها بريده و دامانها دريده. حاکمیت جمهوری اسلامی، اگر نه به تمام خصلت هائی که آیت الله نائینی صد سال قبل در مورد استبداد سلاطین قجری به خوبی توصیف کرده بود، به اکثریت آنها دچار است. روحانی حکومتی و متملقی مانند پناهیان در یک سخنرانی که در ان بدترین توهین ها را به سبزها و رهبران سبز می کند و شاخ و نشان برای اعدام می کشد، می گوید مقام معظم رهبری عصمت اکتسابی دارند. یعنی ولی فقیه را در حد امامان معصوم می نشاند بدون هیچ واهمه ای. همین مانده که ادعای الوهیت ایشان را بکند. کهریزک و تجاوز و قتل هم که پس از انتخابات سال قبل فراوان داشته ایم. تقلب سازمان یافته در انتخابات و دزدی رای ملت را هم که خودت می دانی. برخی کسانی که مردم را در روز 25 بهمن و 1 اسفند و در وقایع پس از انتخابات سال 88 کتک می زدند و می زنند، در خشونت دست کمی از گرگ ها و سگ ها ندارند. همان درجه از صعبیت. ندا آقا سلطان به دست اراذل تیر می خورد، سهراب اعرابی کشته می شود، محمد مختاری، جوان کم سن و سالی که می توانست برادر هرکدام از ما باشد، عشقش به فوتبال را به گور می برد و صانع ژاله کرد دانشجوی هنرعلاقمند آیت منتظری منتقد حکومت، وقیحانه جاسوس حسین شریعت مداری بازجو معرفی می شود و برایش خلق الساعه کارت بسیج تقلبی صادر می شود.
برادر پاسدارم! تا کی دروغ و نیرنگ را تحمل می کنی؟ جوانان وطن هر روز دارند کشته و زندانی می شوند، بهشان کثیف ترین دروغ ها از سوی گروهی زورگو و ستمگر، گرچه قلیل، نسبت داده می شود و تو ساکتی و دم فروبسته ای. این بود غیرت تو؟ کجاست آن همت و باکری و علم الهدائی که وقتی دید سربازان بعثی چه بر سر زنان و مردان سوسنگردی و هویزه از تجاوز و کشتار آورده اند، طاقت نیاورد و خواب را بر چشم صدام، آن دیکتاتور ملعون و حقیر و خودفریفته، حرام کرد؟
برادرم پاسدارم! مصر آزاد شد و ما هر روز بیشتر حسرت می بریم که چطور ارتش مصر از مردمش در برابر اراذل و اوباش شتر سوار و چاقو کش محافظت کرد، ولی تودر برابر زنجیر کشانی که در روز روشن قداره می کشند و رجز می خوانند و مبارز به صحنه می طلبند ساکتی. "و [موسی] دست خود را به پهلويت ببر سپيد برمى آيد [اين] معجزهاى ديگر است (۲۲) تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم (۲۳)به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است (۲۴)"
مردمت را آزاد بخواه و نه برده، برادر. مگرما چه از مردم و تونس مصر کم داریم که لایق آزادی نباشیم؟
توضیح: این نوشته در جرس منتشر شده است.
http://www.theatlantic.com/international/archive/2011/02/laugh-o-revolution-humor-in-the-egyptian-uprising/71530/
پاسخحذفلینک جالبی در مورد مصر بود. ممنون:)
پاسخحذف