۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

راولز در باب دموکراسی های قانون اساسی و فرآیندی

بحث خیلی خوبی در کامنت های نوشته شده توسط دوستان بر پست قبلی در مورد لیبرالیسم و دموکراسی در گرفته است. تصمیم گرفتم برای پاسخ به کامنت ها در این پست نظر راولز در مورد تفاوت دموکراسی فرآیندی و دموکراسی اساسی را از کتاب "عدالت به مثابه انصاف" ترجمه کنم تا در پست بعدی این قطعه را به شرایط ایران ربط دهم تا بررسی کنیم ببینیم کدام یک از این دونوع دموکراسی بیشتر متناسب با شرایط ایران است. فعلا این قطعه را با دقت بخوانید و اگر خواستید در موردش در ذیل بحث های مربوط به کانت قبلی توسط سید عباس و علیرضا و دیگران نظر دهید. تمام قسمت هایش کاملاً به بحث ما ربط دارند.

یک نکته در مورد ترجمه: دانیال در یکی از کامنت ها یادم انداخت که "فرآیند" شاید ترجمه قشنگ تری از procedural به جای روند است و من هم به جای روند فرآیند ترجمه می کنم. ظاهراً تمایز میان دموکراسی فرآیندی و دموکراسی (قانون) اساسی در این قطعه بیشتر متعلق به خود راولز است.من حدس می زدم که راولز آنرا از کسان دیگری وام گرفته باشد ولی با اندک جستجو چیزی دستگیرم نشد. نمی دانم در ترجمه فارسی عرفان ثابتی این قطعه می شود کدام صفحات کتاب، چون ترجمه او همراهم نیست، ولی در کتاب انگلیسی Justice as Fairness می شود صفحات146-145. نکته دیگر آنکه من برای بهتر فهم شدن متن اضافه های در درون قلاب به متن افزوده ام:

" دموکراسی اساسی در برابر دموکراسی فرآیندی
 
1. لیبرال دموکراسی را معادل دموکراسی قانون اساسی دانسته اند نه معادل آن چیزی که می توانش دموکراسی فرآیندی نامید. یک نظام سیاسی [مبتنی بر دموکراسی] قانون اساسی نظامی است که در آن قوانین و مقررات با حقوق و آزادی های معینی، به عنوان مثال حقوق و آزادی های مصرح در اصل اول عدالت [به مثابه انصاف راولزی که دو اصل عدالت دارد] مطابقت داشته باشند. در واقع در چنین نظامی یک قانون اساسی (البته نه لزوما به شکل نوشته شده) وجود دارد که یک اعلامیه حقوق (bill of rights)در دل خود دارد [مانند قانون اساسی آمریکا] که  آزادی ها را به طور صریح مشخص می کند و این آزادی ها -بنا بر تفسیرشان توسط دادگاهها- خط قرمز قانون اساسی بر قانون گذاری است.

در عوض، یک دموکراسی فرآیندی دموکراسی است که در آن قانون اساسی هیچ خط قرمزی بر قوانینی که توسط اکثریت (مطلق یا نسبی) تصویب می شود نمی گذارد. فقط کافی است فرایند درست، یعنی مجموعه قواعدی که قانون مشخص شان می کند، پیروی شده باشد.  این قواعد فقط از ما می خواهند فرآیند دموکراتیک باشد و قیدی بر محتوای قانون نمی نهند. مثال بزنم: این قواعد قانونگذار را منع نمی کنند که حقوق سیاسی معینی را از پاره ای گروههای سیاسی [مخالف] دریغ کند، یا آزادی اندیشه و و آزادی بیان را محدود کند. [یعنی تنها نظر اکثریت بودن مهم است].  اگر هم استدلال شود  آزادی سیاسی جزو معنای دموکراسی است [یعنی دموکراسی حتی به شکل فرآیندی نمی تواند مخل آزادی های سیاسی باشد]، لااقل مانعی بر محدود کردن آزادی بیان و اندیشه غیر سیاسی، آزادی دین یا خیلی آزادی های دیگر مصرح در حاکمیت قانون نظیر حقوق فرد بازداشت شونده( writ of habeas corpus) وجود ندارد.

2. [حال سئوال مهمی این است:] آیا می توان استدلالی برای برتری دموکراسی قانون اساسی بر دموکراسی فرآیندی آورد؟ یا اینکه سئوال از برتری هریک از این دو نوع دموکراسی تنها مربوط به جامعه شناسی سیاسی [یک جامعه] است؟ یعنی باید دید با توجه به شرایط سیاسی یک جامعه و سنت های عمل و اندیشه سیاسی آن کدامیک از این دو نوع دموکراسی در یک تقنین و رفراندم عادلانه  نتیجه خواهند شد.

برخی استدلال کرده اند که اگر مردمی واقعاً در ذهن و ضمیرشان دموکرات باشند، یک قانون اساسی دارای اعلامیه حقوق غیر لازم است و اگر مردمی واقعاً دموکرات نباشند،  قانون اساسی هم نمی تواند آنها را دموکرات کند. ولی این نگاه به امکان اینکه یک مفهوم سیاسی [مانند مفهوم لیبرالی عدالت به مثابه انصاف] می تواند جامعه شناسی سیاسی نهادهای پایه ای را که معطوف به آنهاست به طور واقعی تحت تاثیر قرار دهد، توجه ندارد.  یعنی ما باید توجه داشته باشیم که چقدر یک مفهوم سیاسی از عدالت مانند عدالت به مثابه انصاف، با ایده های اساسی اش در مورد فرد و جامعه، می تواند نقش آموزشی داشته باشد و جامعه شناسی سیاسی را تحت تاثیر قرار دهد."

(John Rawls, Justice as Fairness, 2001, pp. 145-146)



۶ نظر:

  1. مطمئن نیستم که هدف بحث را متوجه شده باشم ، چون سید عباس ماشالا کامنت می نویسد هر کدام یک صفحه ، و من هم کمی درگیر هستم و فرصت نکرده ام بخوانم. اما چون نام من را آوردید ، اولا بگویم که کلمه فرآیند را همین طوری واکنشی نوشتم ، یعنی به فکر پیشنهاد ترجمه بهتر نبودم ( در ترجمه متون تخصصی خودم ، یعنی پزشکی ، هرجا پروسس می آمد فرآیند می گذاشتم ). دوم هم خواستم بگویم راولز و سن دو تئوری پردازی هستند که به ایرانی جماعت خیلی کم معرفی شده اند. فکر می کنم کار کردن بروی شان خلع سلاح کننده فاشیست هایی ست که کاسه محرومان را دست گرفته اند.

    یک نکته کوتاه دیگر: در امریکا هم بر سر اینکه «پدران بنیان گذار» ارثیه کدامین حزب است دعوایی طولانی برقرار است . واضح است که لینکن که واضحا جمهوری خواه بوده شرف و آبروی این حزب است . ولی در مورد بقیه ، هر چند وقت یکبار که می خواهند دموکرات ها را گوشمالی دهند، بهشان برچسب لیبرال می زنند . جالب است برای محافظه کاران مذهبی هم آنجا لیبرال فحش محسوب می شود و دموکرات ها باید به التماس بیوفتند که نه دین و ایمانی در کار بوده و این قدر ها بی ناموس نبوده اند این پدران. در نگاه کلی باور دارم که دموکراسی قانون اساسی اگرچه به سعادت نزدیکتر است ، ولی نیازمند فداکاری و پاسداری دایمی ست و از این جهت شکننده تر و ناپایدارتر از رقیب اش. به همین دلیل است که در بسیاری از کشور های رو به دموکراسی، تمایل به فرآیندی بیشتر است. به همین دلیل است که هنوز قانون اساسی آمریکا کامل ترین سند حقوقی جهان است.

    پاسخحذف
  2. با درود
    + درباره ترجمه به نظرم "دموکراسی رویه ایی" مناسب تر است، چرا که procedural democracy بیشتر دغدغه ی رویه/روال/صورت دموکراتیک را دارد و در باب محتوا وآن چیزی که از صندوقها بیرون می آید، ساکت است.
    + گویا procedural democracy دموکراسی را هدف می داند و عاشق چشم و ابروی خود دموکراسی ست، سوال مهم اینست:
    +آیا دموکراسی هدف است و یا آنکه تنها یک وسیله؟
    مشخص است که دموکراسی تنها یک وسیله در اداره جامعه است (ایا نظری غیر ازاین وجود دارد؟) وسیله ایی برای رسیدن به یک زندگی مطلوب (اقتصاد مطلوب، تعلیم و تربیت مطلوب، روابط بین الملل مطلوب و...)، زندگی مطلوبی که خود شهروندان به صورت موقت تعریفش می کنند.
    + اما برای آنکه دموکراسی بتواند آن هدف را برآورده کند، نیاز به شروط/قواعدی دارد. بدیهی ست که فردی که ایده ایی مطلوب در سازوکار اقتصادی دارد نیاز به بلندگویی برای رساندن پیامش دارد (رسانه آزاد)، نیاز دارد که هواداران ایده اش جمع شوند و او را ساپورت کنند (احزاب آزاد) و... تا در مرحله آخر شهروندان انتخاب/رای درست تری کنند/بدهند. این آزادی ها شروط لازم برای رسیدن به هدف است و بدون این شروط دموکراسی (به معنایprocedural democracy) بی معناو غیر عقلانیست (چون ما را به هدفمان نمی رساند).
    + با تشکر از فرصتی که دادید.

    پاسخحذف
  3. با الهام از نوشته حسین :

    همانطور که پروسیجرال ( به نظرم استدلال حسین در ترجمه غلط نیست، ضمن اینکه خیلی در قید و بند معادل نیستم ) دموکراسی ، تنها دموکراسی را هدف می گذارد و جامعه را در معرض فاشیسم و دیکتاتوری اکثریت قرار می دهد ، تبعیت تام از «دست نامریی» بازار آدام اسمیت و نادیده گرفتن نواقص بازار آزاد هم جامعه را در معرض نوعی برده داری مدرن و زیرپا گذاشته شدن حقوق اساسی انسان ها قرار می دهد. فکر می کنم در سطحی ابتدایی تر نیاز می شود از خود بپرسیم از چه نظام اخلاقی می خواهیم استفاده کنیم ؟ نظامی با پایه های اخلاقی تغیر ناپذیر و مطلق؟ یا نظام اخلاقی مبتنی بر یافته های نظری و عملی. به شکل تاریخی همه مردمان تمایل دارند که اخلاق شان را مطلق بدانند ( یک دانشمند روانشناسی اجتماعی نتایج یک تحقیق را در یک کنفرانس به نام EDGE ارایه کرده بود ماه قبل که فایل صوتی ش در وب سایت شان در دسترس است و توصیه می شود در این زمینه ) ولی به انتخاب که می رسد ، به نظر می رسد همه یک جعبه ابزار اخلاقی دارند که همگام با منافع شان از اصل اخلاقی متناسب ش استفاده می کنند. با این حال هیچ کسی خوش اش نمی آید به نسبی گرایی اخلاقی متهم شود.
    بایستی می بخشید اگر بحث را به بیراه بردم

    پاسخحذف
  4. سلام علیکم.
    در صورت تمایل نظرتان درباره ی نظرات استاد حسین دهقان فرد در متن و ذیل
    http://dehghanfard.blogfa.com/post-41.aspx
    را در ذیل همان مقاله بنویسید.

    پاسخحذف
  5. نفس آزادی های فردی (مثل آزادی اندیشه و عقیده و ...) چندان مهم است که هابرماس در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزۀ هولبرگ سیطرۀ سکولاریسم در سیاست گذاری های عمومی را نقد می کند چون آن را مخل شیوۀ زندگی شهروندان دین دار می داند. لذا هر چند استفاده از زبان سکولار را تأیید می کند ولی توصیه به در نظر گرفتن شیوۀ زندگی شهروندان دیندار در سیاست گذاری ها می کند. دلیلش هم قابل توجه است چون انسان دیندار در خیلی از موارد بین عرصه خصوصی و عمومی زندگی خود خط تیزی بکشد. توجه دارید که روی سخن هابرماس جوامع سکولار غربی است یعنی جوامعی که غلبه سکولارها بیشتر است.
    حالا شما این مسأله را در ایران در نظر بگیرید. مثلاً حرف از علم دینی می شود. بالفرض که اصلاً چنین علمی داشته باشیم سؤال اینست که آیا دولت مجاز است در سیاست گذاری های خود علم دینی رادر مدارس و دانشگاه ها اجرا کند تازه کدام دین؟ و کدام تفسیر از آن (بگذریم از اینکه برخی حرف از علم شیعی می زنند!)آیا شهروندان دیگر غیرمسلمان یا غیر شیعه یا اصلاً ملحد نباید لحاظ شوند.


    یک جمله جالب از ملکیان در سایت نیلوفر تیتر شده است که به نظر من بسیار مهم و عمیق است و رویکرد حرفه ای هر فیلسوف را مشخص می کند به این مضمون که:
    من نه دل نگران سنتم نه مدرنیته، بلکه دغدغه ام انسان هایی هستند که می آیند و می روند و درد می کشند ... یه همچین مضمونی.

    اعتقاد من این است که فلاسفه وظیفه حرفهای شان این است؛ قرار نیست که فلاسفه انسان ها را هدایت کنند یا چیزی از این دست، مثل مهندسان، یا مثل طبیب ها وظیفه شان باید این باشد که از رنج مردم بکاهند. دموکراسی یا هر نظریه دیگر را باید در این راستا سنجید.

    پاسخحذف
  6. دوستان عزیزم خیلی ممنون که در بحث شرکت کردید. مبحث سنگینی است و من هم رویش فکر می کنم. نظرم قدری که پخته تر شد پست بعدی را در جواب کامنت های شما و ادامه بحث می آورم.

    پاسخحذف