۱۴۰۲ تیر ۳۱, شنبه

نابودی «فلسفه علم» با تبر «کسب و کار»؛ حکایت «مدیریتِ» مجیدپور در امیرکبیر

 

میثم بادامچی

 

امسال ظرفیتی برای پذیرشِ داوطلبانِ کنکورِ کارشناسیِ ارشدِ فلسفه‌ی علم در دانشگاه‌ امیرکبیر تعریف نشده است و بیم آن می‌رود که در پس اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، تعطیلی کامل رشته‌ی فلسفه‌ی علم امیرکبیر در پس منویات مدیرانی باشد که تخصص‌شان اساسا ربطی به فلسفه ندارد و دغدغه‌ اصلی‌شان «کسب و کار» است. از داوطلبان، دانشجویان و فارغ‌التحصیلان این رشته گرفته تا اعضای هیأتِ علمیِ گروه «مطالعات علم و فناوری» و حتی جمعِ کثیری از استادان و پژوهشگرانِ فلسفه‌ی ایران از سایرِ دانشگاه‌ها نامه‌ها و متن‌های اعتراضی متعددی در زمینه‌ی خطر نابودی فلسفه‌ي علم منتشر کرده‌اند. در پس این تصمیم‌گیری ظالمانه مهدی مجیدپور رئیسِ دانشکده‌ی مدیریت، علم و فناوری قرار دارد که اخیرا در مصاحبه‌ای با روزنامه همشهری کوشیده تصمیم خود را توجیه کند و قدری از خشم افکار عمومی علیه خویش بکاهد. ما در این یادداشت تحلیلی خواهیم کرد از این ماجرا.

 


چرا فلسفه علم در ایران تاسیس شد؟

چنانکه جمعی از دانش‌آموختگانِ گروهِ فلسفه‌ی علمِ امیرکبیر در متن اعتراضی‌شان به حذفِ سهمیه‌ی این رشته در دفترچه‌ی انتخاب رشته‌ی کنکورِ کارشناسیِ ارشد امسال و خطاب به رئیس دانشگاه نوشته‌اند، رایزنی با افرادی که در حیطه‌ی فلسفه‌ي متخصص‌اند یا حتی آشنایی اجمالی با این رشته و کارکرد آن دارند، می‌تواند براحتی تداوم «لزوم و نیازِ مبرم به تأسیسِ چنین رشته‌ای را در دانشگاهِ امیرکبیر» (که با همت و زحماتِ افرادِ زیادی ایجاد شده است)، مشخص کند.

فلسفه‌ی تاسیس فلسفه‌ي علم در ایران را می‌توان در نامه‌ي جمعی از اساتید فلسفه در اعتراض به حذفِ ظرفیتِ پذیرشِ دانشجوی ارشد فلسفه‌ی علم امیرکبیر خواند و مشاهده‌ کرد. در میان امضا کنندگان نامه مزبور نام پژوهشگران فلسفه علم از دو نسل قدیم و جدید، از موسی اکرمی، حمید وحید، حسین معصومی همدانی...گرفته، تا محسن زمانی، هادی صمدی، حسین شیخ‌رضایی و لاله قدک‌پور... به چشم می‌خورد (لیست کامل اسامی را اینجا ببینید). امضاکنندگان توضیح‌ داده‌اند که تأسیس گروه‌های فلسفه‌ی علم در ایران در سه دهه‌ي اخیر (سال ۱۳۷۴ شمسی تا امروز)، ابتدا در دانشگاه‌ صنعتی شریف و سپس دانشگاه‌های صنعتی امیرکبیر و صنعتی اصفهان، تصمیمی درست بوده «که در پاسخ به نیازی واقعی» گرفته شده است. وضعیتی که ضرورت تأسیس این رشته‌ها را در دانشگاه‌های عمدتا با رشته‌های مهندسی توجیه می‌کرده امروز نه تنها از میان نرفته، بلکه از جهاتی تقویت هم شده است.

زنده نگه داشتن مشعل فلسفه‌ی علم، از آن جهت مهم است که این رشته برای دانشجویان علاقه‌مندی که «بسیاری از آن‌ها تحصیلاتِ کارشناسی خود را در حوزه‌های علمی مختلف» (عمدتا غیر از فلسفه) به انجام رسانده‌اند، مجالی فراهم می‌کند برای «آموختن فلسفه و پژوهش درباره‌ی چالش‌های مختلف فلسفی، اجتماعی، و اخلاقی علوم». این میوه امروز ثمر داده است و امروزه بسیاری فارغ‌التحصیلان فلسفه علم در داخل و خارج بخشی از جامعه‌ی فلسفی ایرانی را تشکیل می‌دهند. (نگارنده‌‌ي این سطور خود دانش‌آموخته‌ي فلسفه‌ی علم دانشگاه شریف در مقطع کارشناسی ارشد است، ورودی سال‌های آغازین دهه‌ي هشتاد شمسی.)

در نظر اساتید نگارنده‌ی نامه‌ی مورد بحث در کمال ناباوری، پس از حدود سه دهه از تشکیل اولین گروه فلسفه علم و فرارسیدن زمانی که شریف و امیرکبیر و ...باید به فکر بهره‌گیری از دانش و تجربه‌ی فارغ‌التحصیلان خود «برای غنای کیفیت» در ایران باشند، شاهدیم که در عوض دانشگاه امیرکبیر، مشخصا دانشکده‌ی مدیریت ذیل مدیریت مهدی مجیدپور، تصمیم به حذفِ ظرفیتِ پذیرشِ دانشجوی کارشناسی ارشد در گروه فلسفه‌ی علم خود را گرفته است. این تصمیم نه تنها «باعث نگرانی عاجل دانشجویانی شده است که برای آینده‌ی تحصیلی و حرفه‌ای خود تصمیم به ادامه‌ی تحصیل در این گروه داشتند»، در میان‌مدت و بلندمدت خساراتی جدّی به جامعه‌ی فلسفی دانشگاهی ایران خواهد زد و استقلال دانشگاه را بیش از پیش مخدوش خواهد کرد. (در مورد خودآیینی دانشگاه و ربط آن به آزادی بیان آکادمیک بنگرید به این مقاله از نگارنده) در نظر امضاکنندگان مشخصا آنچه درباره‌ی فرایند تصمیم‌گیری در دانشکده‌ی مدیریت، علم، و فناوری دانشگاه امیرکبیر ذیل مدیریت مجیدپور شنیده می‌شود، و «خودداری مسؤولین دانشکده از ارائه‌ی توضیح به عموم جامعه‌ی فلسفی و به خصوص دانشجویان و اعضای هیأت علمی‌ای که آینده‌ی تحصیلی و حرفه‌ای آنها مستقیماً از این تصمیم متأثر می‌شود»، نگرانی‌ها را مضاعف کرده است. 

به این تحلیل همچنین می‌شود توضیحات مصطفی مهاجری از اعضای هیئات علمی فلسفه‌ي علم امیرکبیر که به صورت علنی به انتقاد از اقدامات مجیدپور در دانشکده‌ی مدیریت امیرکبیر پرداخته را اضافه کرد. محسن آزموده در مصاحبه‌ای با زیرعنوان «وضعيت مبهم گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتي اميركبير (پلي‌تكنيك تهران)» (منتشر شده به تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۲) از مصطفي مهاجري می‌پرسد: «معمولا يكي از توجيهات براي تعطيل گروه‌هاي علمي از اين دست، عدم توجيه اقتصادي آنهاست، يعني فارغ‌التحصيلان اين رشته‌ها، كار و بار مشخصي ندارند.» مصاحبه‌گر تلویحا با این پرسش به خواننده می‌گوید که منطق مجیدپور در بستن گروه فلسفه‌ي علم هم چیزی از این دست است و از مصاحبه‌شونده می‌پرسد نظر او در اين باره چيست؟ مهاجری پاسخ می‌دهد:

اينكه دانشگاه را جايي ببينيم كه «كساني در آن مهارت‌هايي مي‌آموزند تا بعد آن مهارت را در بازار كار بفروشند»، ماهيت يا كاركردِ اصلي دانشگاه‌ها را حداقل در رشته‌های فلسفه و علوم پایه ناديده مي‌گيرد. در فلسفه‌ی علم و خود علم (در نگاه معرفت‌شناختی) استاد و دانشجو، همكارانه در فعالیتی مشاركت مي‌كنند كه هدفِ آن «شناختِ جهان يا بخش‌هايي از جهان يا فهمِ ساز و كارِ جهان يا بخش‌هايي از آن» است. به بیان دیگر، «هدف از فعاليت‌هاي همكارانه‌اي كه در دانشگاه صورت مي‌گيرد كمك به شكل دادن به چهارچوب‌هاي مفهومي دقيق و گفتمان يا گفتمان‌هايي عقلاني است كه ساز و كار جهان يا ساز و كارِ بخش‌هايي از جهان را براي ما فهم‌پذير مي‌كند يا به ما اجازه مي‌دهد مفهوم يا مفاهيمي از خيرِ عمومي را صورت‌بندي كنيم.» بنابراین «وقتي درباره رشته فلسفه حرف مي‌زنيم، بهتر است به اين كاركردهاي دانشگاه فكر كنيم، نه به اينكه دانش‌آموخته فلسفه دقيقا در چه شغلي مي‌تواند استخدام شود.» گروه‌هاي فلسفه علم ایران به گفته‌ي مهاجری اين امكان را فراهم كرده‌اند كه تعدادي از فلسفه‌کارها در حد امكانات خویش در پژوهش و تحقیق درباره «سوال‌هاي فلسفي ناظر بر علم» مشاركت كنند و نیز دانشجوياني را در اين حوزه‌ها پرورش دهند. این از مهم‌ترین کارکردهای رشته‌ي فلسفه علم است، گرچه نه تنها کارکرد آن.

 

مجیدپور و ادعای کاذب بحران در فلسفه‌ي علم

مهدی مجیدپور که تخصصی در زمینه‌ي فلسفه علم ندارد و احتمالا علاقه‌ای هم به فلسفه ندارد، مدعی شده است که فلسفه علم ایران دچار بحران است. او در مصاحبه‌ای با همشهری آنلاین در واکنش به انتقادهایی که متوجه او شده می‌گوید برای «رعایت استانداردهای علمی و آموزشی» مجبور شده ظرفیت پذیرش این رشته را در دانشکده امسال صفر اعلام کند. در ادعای او مشکلاتی و آسیب‌هایی در زمینه «زیرساخت های علمی و اجرایی» دوره‌ی فلسفه علم امیرکبیر وجود دارد، که جدی هستند و چه بسا حل‌ناشدنی. خواننده مصاحبه‌ي او چه بسا فراموش کند که چندین سال است بعد از برسرکار آمدن ابراهیم رئیسی مجیدپور به مدیریت دانشکده‌ای منصوب شده که مطالعات علم و فناوری ذیل آن قرار دارد و اگر هم مشکلاتی در زیرساخت‌های فلسفه علم است در درجه‌ی اول برطرف کردن آنها متوجه همو با مشورت با اعضای هیئت علمی و دانشجویان است. با اینحال مهدی مجیدپور گویا تعطیلی رشته و پاک کردن صورت مسئله از اساس را برگزیده است!

دستان مجیدپور در مصاحبه‌ي مورد بحث در نشان دادن ضعف استانداردهای آموزشی فلسفه علم امیرکبیر خالی است، بنابراین مثال اصلی او در مورد آنچه آسیب‌های جدی می‌خواندشان آن است که دانشجویان این رشته بجای اینکه در چهار ترم درس‌شان را تمام کنند، تحصیل را به ترم‌های پنجم و ششم کش می‌دهند. دانشجوی کارشناسی ارشد بایستی در طول ۴ ترم تحصیل خود را به اتمام برساند:‌ «در مواقعی این مدت قابل تمدید برای ترم پنجم هست و تمدید ترم ششم فرآیندی بسیار سخت است و به ندرت اتفاق می افتد و ترم هفتم دانشجو باید اخراج شود.» با اینحال از میان ۸ نفر «ورودی‌های سال  ۱۳۹۹» این گروه، به گفته‌ي مجیدپور، «صرفا یک نفر دفاع از پایان نامه نموده» و «۷ نفر باقیمانده در آستانه ورود به سال چهارم و در یک وضعیت بحرانی [!] قرار دارند.» در بخشی دیگر از مصاحبه می‌گوید: «گاهی مواقع کلاسی با ۶ نفر [متقاضی] برگزار می گردد»، ولی «دو نفر آن درس را حذف می‌نمایند و یک نفر هم غیبت امتحانی می‌کند. ترم بعدی بایستی مجددا کلاس با ظرفیت ۳ نفر ارائه شود.» «مشخص نیست این چرخه تا چه زمانی باید ادامه یابد.»

در پاسخ به مجیدپور باید گفت هیچ‌کدام از مواردی که ایشان ذکر کرد دلیلی بر بحران نیست. نگارنده بخوبی بیاد دارد در دانشگاه صنعتی شریف هم در دهه‌ي هشتاد شمسی خیلی دانشجویان مدت تحصیل‌شان را تا ترم‌های پنجم و ششم طول می‌دادند و در این فاصله می‌کوشیدند درس‌هایی بیشتر از حد اجباری بگذرانند (یا حداقل به صورت مستمع آزاد در کلاس‌هایی که ارائه شده، ولی برنداشته‌اند شرکت کنند) تا کمبود در پیش‌زمینه‌ فلسفی را جبران کنند . چنانکه اشاره شد علاقمندان فلسفه علم معمولا از رشته‌های مهندسی و علوم پایه به این رشته می‌آیند. نتیجه آنکه طبیعی است کارشناسی ارشد فلسفه‌ي علم در مقایسه با مثلا «مدیریت کسب و کار» (که اغلب گذراندن دوره‌ي آن بر خلاف فلسفه‌ی علم در ایران محتاج پرداخت شهریه‌ای هنگفت است و رشته‌ي تخصصی آقای مجیدپور است) قدری بیشتر طول بکشد. اگر منطق مجیدپور قرار بود در دانشگاه صنعتی شریف اعمال شود، احتمالا لازم می‌بود گروه فلسفه‌ي علم آنجا (که چنانکه اشاره شد اولین گروه فلسفه‌ی علم ایران با دانشجویانی در مقطع ارشد است) سال‌ها قبل بسته می‌شد.

مجیدپور همچنین خودش را اصطلاحا به کوچه‌ي علی چپ می‌زند و اشاره‌ای نمی‌کند که در دوران «بحرانی» مورد اشاره‌ي او (سال ۱۳۹۹) همه‌گیری کرونا در جهان و ایران برقرار بوده است و این به شدت بر برگزاری کلاس‌ها و تاریخ دفاع دانشجویان در رشته‌های مختلف تاثیر گذاشته است. چنانکه یکی از دانشجویان ورودی ۹۸ فلسفه علم امیرکبیر در اشاره به خاطرات خود نوشته است، در روزهای کرونایی «نه دانشگاه به حال خود بود، نه به اساتید راهی برای دسترسی و نه کلاس‌ها را کیفیتی.»

با اینحال مسئولیت دانشکده‌ي مدیریت امیرکبیر «انگار نه انگار که کرونایی آمده» از امثال او می‌خواهند در زمان موعود (بسان وضعیت بدون کرونا) باید از پایان‌نامه خود دفاع کنند. دانشجوی مزبورتوضیح می‌دهد: « در آن روزها گروهی از دانشجویان بر سر زنان، گروهی دست به دعا و گروهی مشت‌گره‌کرده گفتند که باید رای دانشگاه برگردد و ما باز نامه‌ها نوشتیم و پای آن نامه‌ها نام‌هایمان را. در نهایت با هزار منت مهلت اندکی دادند و گفتند که هر ماه که بگذرد، نمره‌ای از پایان‌نامه‌تان کم می‌شود. من که یک‌سال به راهنمایی استادم خوانده و نوشته بودم. به ناچار پاره‌نوشته‌هایم را با آب دهان به هم چسباندم تا بتوان آن را خواند.» نهایتا با هزار مشقت دفاع می‌کند.

امر دیگری که می‌شود حدس زد در تصمیم مجیدپور (به عنوان یکی از گماشتگان دولت ابراهیم رئیسی در دانشگاه‌ها) علیه فلسفه‌ی علم بی‌تاثیر نبوده، منتهی در متن کسانی که در داخل کشور به موضوع می‌پردازند به دلایل قابل فهم مسکوت گذاشته می‌شود، انتقام مدیران حکومتی دانشگاه امیرکبیر از دانشجویان و اساتید فلسفه علم به سبب عدم همراهی ایشان با سرکوب دانشجویان در ماجرای اعتراضات سراسری علیه حجاب اجباری در واکنش به قتل مهسا امینی در پاییز گذشته است. در اعلامیه‌ای کوتاه به تاریخ ۱۹ نوامبر ۲۰۲۲ در کانال تلگرامی فلسفه‌ی علم امیرکبیر می‌خوانیم: «دانشجویان گروه فلسفه علم امیرکبیر به اعتصابات سراسری دانشگاه پیوسته، و این هفته در اعتراض به شرایط فعلی دانشگاه، که به پا‌دگان تبدیل شده است، در هیچ کلاسی به صورت حضوری یا مجازی شرکت نخواهند کرد.» یعنی دانشجویان جسور فلسفه علم، بر خلاف دانشجویان محافظه‌کار رشته‌ی مدیریت کسب و کار، در اعتصاب‌های دانشجویی شرکت کردند و شاید بنوعی هزینه‌ي آنرا هم می‌دهند.

در اعلامیه‌ای به تاریخ ۲۶ نوامبر همانجا می‌خوانیم: « در اعتراض به تداوم نا‌بسامانیِ وضعیتِ امنیتِ دانشگاه دانشجویان گروه فلسفه علم در همراهی با اعتصاب سراسری دانشگاه یک هفته‌ی دیگر به تحریم کلا‌س‌ها ادامه خواهند داد. ما برای حفظ امنیت خا‌نهٔ‌مان متحد هستیم، و صدای دوستان تعلیقی و دربندمان خواهیم بود.» معلوم است موج گسترده‌ای از تعلیق دانشجویان معترض در آنروزها در امیرکبیر برقرار بوده است.

کمابیش مصادف همان ایام برخی مدرسان گروه فلسفه علم هم به‌احترام دانشجویان کل دانشگاه و مشخصا فلسفه علم و خواسته‌هایشان، تدریس خود را برای مدتی متوقف کردند. یعنی بخش مهمی از تق ولق بودن کلاس‌های فلسفه‌ی علم در سال گذشته، که الان پیراهن عثمانی شده در دست مهدی مجیدپور برای تعطیلی احتمالی گروه فلسفه علم  یا صفر کردن ظرفیت آن، تصمیمی مبتنی بر خیرعمومی و خرد جمعی بوده از سوی دانشجویان فلسفه علم، برای همراهی با بقیه‌ی امیرکبیری‌ها و دانشجویان سایر دانشگاه‌ها، در جنبش سراسری علیه حجاب اجباری، گشت ارشاد و خشونت پلیس.  

 

توضیح: این یادداشت پیشتر در زمانه منتشر شده است.

۱۴۰۲ تیر ۱۳, سه‌شنبه

قتل فلسفه‌ي علم در دانشگاه امیرکبیر ذیلِ مدیران سیاسی و نولیبرال

 

توضیح: این یادداشت پیشتر در زیتون منتشر شده است.


میثم بادامچی

 

گروه فلسفه‌ي علم (یا با نام اداری دقیق‌ترش «گروه مطالعات علم و فناوری») دانشگاه صنعتی امیرکبیر این روزها در معرض تعطیل شدن است. این گروه بیش از ده سال قبل با همت کسانی چون رضا حاجی‌‌ابراهیم تاسیس شد و به عنوان زیرشاخه‌ای از «دانشکده مدیریت، علم وفناوری» به کار خود ادامه داد. در این نوشتار به این موضوع و حواشی آن می‌پردازیم. به نظر می‌رسد امروز در دانشگاه صنعتی امیرکبیر این اتفاق در حال رخ دادن است: گام اول، از درون تهی کردن محتوای رشته فلسفه‌ی علم و نزدیک کردن آن به چیزی شبیه «کارشناسی ارشد مدیریت کسب‌وکار»، آنهم به خواست مدیرانی که تخصص‌شان هیچ ربطی به فلسفه ندارد؛ گام دوم، تعطیلی کامل این رشته‌ي مروج تفکر انتقادی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر.

 


فلسفه علم، خاری در چشم «مدیران» نولیبرال؟

بنا بر توصیف وبسایت دانشگاه امیرکبیر، در دانشکده‌ی «مدیریت، علم و فناوری» تا زمان حاضر سه دوره‌ي کارشناسی ارشد وجود داشته است: دوره‌ي کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار (MBAدوره‌ی کارشناسی ارشد آینده‌پژوهی (MFT) و دوره‌ي کارشناسی ارشد فلسفه‌ی علم (MPS). دوره‌ها‌ي دکتری هم در آینده‌پژوهی و مدیریت انرژي تاسیس شده‌ است.

نگارنده‌ي این سطور سال‌هاست که در گفتگو با پژوهشگران داخل عبارت آینده‌پژوهی را شنیده است، ولی نمی‌داند فلسفه‌ی تاسیس رشته‌ای به این اسم و تاکید مدام بر آن آنهم در حد تاسیس رشته‌های کارشناسی ارشد و دکتری چیست؟ قدری که می‌دانیم چنین رشته‌ای در بسیاری کشورهای دنیا این همه مورد تاکید مدیران نیست. شاید بشود حدس زد تاکید بر این رشته آنهم در نظامی چون جمهوری اسلامی بیشتر ریشه‌ در دغدغه‌ی نظام در مورد آینده ي خویش دارد. هرچه هست ماهیت این رشته از اساس با فلسفه و فلسفه‌ی علم که ماهیتی انتقادی دارند متفاوت است. آیا آینده‌پژوهی به کار نهادهای امنیتی هم می‌آید؟

هرچه هست در میان این سه چهار رشته که در سطوح تحصیلات تکمیلی حضور دارند، گویا این تنها فلسفه‌ي علم است که عرصه را بر مدیران تنگ کرده و به نظر مغضوب‌علیه مدیران گروه است. کسی مشکلی با مدیریت کسب وکار ویا آینده پژوهی ندارد. توگویی که «بیرون آمدن از لاک مهندسی و دیدن حلقه‌های مفقود در زنجیره‌ي کسب و کار» (توصیفی که که از برخی دانش‌آموختگان سابق در وبسایت دانشکده در مورد معرفی ویژگی‌های تحصیل در آن آمده است) از این پس قرار است بدون اتکا و استفاده از فلسفه، و مشخصا فلسفه علم رخ دهد. این یعنی غلبه‌ي تفکر غیرانتقادی بر دانشگاه، در بهترین حالت به این اسم که فلسفه‌ي علم چه «کاربردی» دارد؟

در روزهای گذشته، پس از انتشارِ دفترچهٔ انتخاب رشتهٔ کنکور‌های کارشناسی ارشد، دانشجویان و داوطلبان تحصیل در رشته فلسفه علم در ایران متوجه می‌شوند که نام کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاهِ امیرکبیر از دفترچه‌های انتخاب رشته حذف شده و سهمیهٔ کارشناسی ارشد فلسفه علم امیرکبیر از میان برداشته شده است! آنطور که اساتید و دانشجویان فلسفه‌ي علم (و نیز برخی اعضای هیئت علمی سایرِ گروه‌های دانشکده‌ي مدیریت، علم و فناوری) شرح می‌دهند، همه آنها تنها چند روز مانده به انتشار دفترچه‌های انتخاب رشته از این حذف مطلع شده‌اند. با اینحال به نظر می‌رسد تصمیم در این زمینه در زمستان گذشته و به صورت انفرادی از سوی مهدی مجیدپور رئیس دانشکده‌ي مدیریت، علم و فناوری امیرکبیر اتخاذ شده و «مخفیانه» به اجرا گذاشته‌ شده است. به عبارت دیگر فردی که به نظر می‌رسد در پس پرده‌ی تعطیلی فلسفه‌ي علم امیرکبیر قرار دارد، مهدی مجیدپور است که تخصص عمده‌اش در زمینه ی مدیریت کسب‌وکار و بیزنس است. یعنی به زبان عامیانه دغدغه‌ي او تجارت است نه فلسفه، اگر خصم فلسفه نباشد!

به تعبیر مصطفی مهاجری، از معدود اعضای هیئت علمیِ فلسفه‌کارِ حرفه‌ایِ «گروه مطالعات علم و فناوری» در نامه‌ای اعتراضی خود به مهدی مجیدپور، تصمیم‌گیری دربارهٔ موضوعی با این درجه از اهمیت، «که برنامهٔ زندگی اعضای هیئت علمی، داوطلبان تحصیل در رشته، دانشجویان و حتی فارغ التحصیلان رشته را متأثر می‌کند»، خارج از صلاحیت تصمیم‌گیری فردی مجیدپور است، یعنی او و سایر مدیران دانشگاه مجاز نبوده اند «بدون دخیل کردن ذی‌نفعان و ذ‌ی‌مدخلانِ امر و بدونِ مشورت با آگاهان و متخصصان» چنین تصمیمی بگیرند. مهاجری همچنین در نامه‌ي خویش بدرستی آورده، این قبیل تصمیم‌های مهم: «لازم است در عرصهٔ عمومی یعنی مثلاً با صدورِ اطلاعیهٔ رسمی و توضیحِ دلایلِ موجه و متقاعد کننده توجیه شوند، نه اینکه با سوءاستفاده از اعتماد یا غفلتِ دیگران و برای قرار دادنِ ذی‌نفعانِ دیگر در عملِ انجام شده مخفیانه و پنهانی به اجرا گذاشته شوند.»

 مهاجری در بخش دیگری از نامه انتقادی خود آورده است: « به عنوانِ عضو هیئت علمی دانشکده از شما تقاضا دارم تصمیمِ خسارتبارتان را مبنی بر حذفِ ظرفیتِ رشتهٔ فلسفهٔ علم در سالِ جاری جبران کنید و در شیوهٔ مدیریتی ناصوابتان به نحو اساسی تجدیدنظر کنید یا از ریاستِ دانشکده کناره‌گیری کنید و بیش از این موجبِ تحمیل خسارت به اعتبارِ دانشگاه نشوید.» در نظر او و نیز دانشجویان معترض به وضعیت پیش آمده، وظیفهٔ مجیدپور در جایگاه ریاست دانشکده «پی‌گیریِ مصالحِ همهٔ گروه‌های دانشکده و تلاشِ صادقانه برای افزودن بر اعتبارِ واقعی دانشگاهِ صنعتی امیرکبیر است، نه تاراج و صرفِ اعتبارِ پرسابقه‌ترین و یکی از معتبرترین دانشگاه‌های صنعتی کشور»، آنهم با اقدامی چنین مناقشه‌انگیز. می‌شود حدس زد که این نامه‌ی مهاجری مدیر دانشکده را خوش نیاید و او بجای حل مسئله بکوشد با منتقدان برخورد کند.

 ساجد طیبی از پژوهشگران فلسفه‌ي تحلیلی که در نیم‌سالِ اولِ سال تحصیلی گذشته در گروه فلسفه‌ي علم امیرکبیر «فلسفه‌ی زبان» تدریس کرده، تجربه‌ی تدریس آن نیم‌سال را در قالب این دوگانه شرح داده است: «از یک سو، دانشجویانی داشتم فوق‌العاده جدّی، باهوش، منضبط و سرشار از شوق یادگیری که درس دادن به آن‌ها از پربارترین تجربیاتِ تدریس من بود. از سوی دیگر، یکی از بدترین تجربه‌های خود را در مواجهه با بخش اداری دانشکده داشتم که گویا عزم جدّی داشت که هیچ ضابطه، عرف، و شئون دانشگاهی‌ای را رعایت نکند. باور نمی‌کردم در چنین دانشگاهی [«با آن سابقه و جایگاه‌اش در نظام آکادمیک‌مان»] اصولِ اولیه‌ی آکادمیک به این راحتی نادیده گرفته می‌شود.»

در نظر طیبی مدیران دانشکده درکی از جایگاه خود و اقتضائات مدیریت درست ندارند. او یادداشت خود را اینطور به پایان برده: «به دانشجویانی فکر می‌کنم که آینده‌ی تحصیلی و حرفه‌ای آن‌ها به این سادگی قربانی تصمیمات و اغراض اشخاصی می‌شود که در خوش‌بینانه‌ترین حالت در جایگاه اشتباهی قرار گرفته‌اند و ظاهراً خیالشان راحت است که قرار نیست پاسخگوی نحوه‌ی مدیریت‌شان باشند.» طیبی امیدوار است که این موضوع در سطح کلان‌تر دانشگاه «و در میانِ پیش‌کسوتان محترمی که آبروی پلی‌تکنیک حاصل عمر آنهاست» بنوعی حل و فصل شود.

ابراهیم آزادگان، از اعضای هیئت علمی و رئيس سابق گروه فلسفه‌ی علم دانشگاه صنعتی شریف هم در واکنش به خبر نوشته است: « گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی امیرکبیر با وجود کم بود نیروی هیات علمی و دشواری های کار فلسفی در ایران چندین سال جلو آمده بود و خروجی های آن هم مطلوب بود.» در نظر او قطع اين نهال «آن هم در این وانفسای بیفکری و بی تدبیری دردی بر دردهایمان افزود.»

برخی از دانشجویان که قصد آغاز تحصیل در رشته‌ی فلسفه‌علم در سال تحصیلی پیش رو داشتند و در کنکور ارشد شرکت کرده بودند، اعتراضات خود را به مهدی رفیع‌زاده، معاون آموزشی دانشگاه امیرکبیر، ایمیل می‌‌کنند. برخی هم امیدوارند با شکایت به دیوان عدالت اداری بشود بنوعی آب رفته را به جوی بازگرداند.

یک نفر در گروهی تلگرامی نوشته: «لغو فلسفه یعنی مبارزه علیه آگاهی واندیشه». دانشجوی دیگری هم گفته است: «من دو سال تلاش کردم و خیلی به این رشته [فلسفه علم] علاقمندم. پارسال شدم رتبه ۵۲ و نتونستم قبول بشم ولی امسال دوباره خوندم و شدم ۲۴ و اگر رشته حذف نمی‌شد قطعا قبول می‌شدم.....برنامه‌ریزی‌های ما و آینده ما با یه تصمیم غلط یک‌نفره داره بر باد میره و این وسط هیچکس براش مهم نیست.»

 

مرگ خودآیینی دانشگاه در ایران: نمونه‌ي تعطیلی فلسفه علم در دانشگاه تاریخی امیرکبیر

نویسنده این مقاله پیشتر در مقاله‌ای توضیح داده که آزادی آکادمیک یا دانشگاهی دو معنا می‌تواند داشته باشد: اولی آن است که بگوییم «آزادی دانشگاهی مساوی است با خودآیینی نهادی دانشگاه». دومی آن است که آزادی دانشگاهی را به عنوان برسمیت شناختن «خودآیینی فکری و حرفه‌ای» دانشگاهیان شاغل در دانشگاه تعریف کنیم. در این بخش از برآنیم توضیح بدهیم با بسته شدن احتمالی دپارتمان فلسفه علم در دانشکده مدیریت و فناوری دانشگاه امیرکبیر(یکی از پرسابقه‌ترین دانشگاه‌های صنعتی کشور) آزادی‌ آکادمیک در هردومعنا زیر پاگذاشته می‌شود. پیشاپیش بگوییم که ایندو معنای مورد نظر از آزادی دانشگاهی منافاتی با هم ندارند و می‌شود همزمان هردو را درست انگاشت.

 

 خودآیینی دانشگاه به عنوان یک نهاد (institutional autonomy) در معنای حداقلی یعنی «خودمختاری اداری دانشگاه به عنوان یک موسسه و ایمن ماندن و استقلال آن از مداخله دولت در شیوه‌ی مدیریت.» در معنای قوی‌تر، خودمختاری دانشگاه به حقوق دانشگاهیان و افراد دارای مدارج عالی پژوهشی «برای اداره یا مشارکت در اداره‌ی دانشگاه» اشاره دارد. در معنای قوی‌تر از خودمختاری دانشگاه، این مفهوم نه تنها به عدم مداخله دولت در شیوه‌ي مدیریت تاکید دارد، بلکه می‌گوید دانشگاه باید توسط خود دانشگاهیان و پژوهشگران و نه افرادی از بیرون‌اش اداره شود. به نقل از دوریم کاباساکال بادامچی در کتاب ابعاد آزادی بیان توضیح دادیم که «تصمیمات دانشگاهی خاصی وجود دارد که باید آزادانه توسط خود دانشگاه و مستقل از دولت گرفته شود تا بتوان ادعا کرد دانشگاه در کشوری از نظر نهادی مستقل است، واین تصمیمات مشخصا شامل تصمیمات در زمینه‌ی وظایف درس دادن، وظایف پژوهشی و وظایف اداری هر فرد دانشگاهی می‌شود.» امروز خودمختاری گروه فلسفه‌ي علم و کل دانشگاه امیر کبیر، با تصمیم سیاسی گره خورده با منطق نولیبرال مهدی مجیدپور و مدیرانی چون او ذیل دولت و وزارت علوم ابراهیم رئیسی، زایل شده است.

 

استقلال دانشگاه از دولت لازم است همراه «حق مشارکت دانشگاهیان در مدیریت دانشگاه» رخ دهد. مثالی که زدیم و از قضا بسیار شبیه است به وضعیت کنونی دانشگاه امیرکبیر، از این قرار بود:

«یک دانشگاه ممکن است بنا بر دلایل اقتصادی یا هر دلیل دیگری تصمیم به تعطیلی یک دپارتمان [یا گروه] فلسفه (رشته‌ای که مادر تفکر انتقادی است) بگیرد و تدریس‌ واحدهای درسی فلسفه را محدود کند»، و هنگامی که این تصمیم به عنوان نقض آزادی آکادمیک دانشگاهیان از سوی اساتید فلسفه مورد اعتراض قرار گیرد، با دلایل واهی از تصمیم خویش دفاع کند. گفته بودیم پرواضح است منظور از خودمختاری دانشگاه، استقلال رئيسان دانشگاه‌ها یا دانشکده‌ها در تصمیم‌گیری در مورد امور حیاتی دور از نظر اساتید شاغل و دانشجویان درگیر نیست، و برعکس لازم است تا آنجا که ممکن است اساتید مستقل و متخصص در رشته‌های مرتبط (وحتی احیانا نماینده‌های دانشجویان) در هیئت‌های مدیریتی دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها حضور داشته باشند، تا منافع دانشگاهیان بهتر تامین ‌شود. سپردن مدیریت دانشکده‌ای که گروه فلسفه ذیل آن قرار دارد «به دست مدیران حرفه‌ای و کسانی که به مدیریت به عنوان تجارت می‌نگرند [منطق رشته‌ي مدیریت کسب‌وکار؟]، موجب خواهد شد که آزادی آکادمیک در سایه‌ی ارزش‌های نولیبرالی مانند سوددهی اقتصادی قرار گیرد» و از بین برود. این اتفاقی که با قتل فلسفه‌ي علم در دانشگاه امیرکبیر ذیلِ مدیریت سیاسی و نولیبرال مهدی مجیدپور در حال رخ دادن است.

 

گفته بودیم تعریف دوم آزادی دانشگاهی به عنوان «خودآیینی فکری و حرفه ای» دانشگاهیان مبتنی بر این ایده است که «اساتید، پژوهشگران و مدرسان به عنوان فرد حقی پایه برای بیان و انتشار آزادانه نظرات خود را دارند.» یعنی اساتید (و دانشجویان) دانشگاه حق دارند بدون مداخله‌ی مقام‌های بالاتر و براساس آنچه مطابق حقیقت و واقعیت تشخیص می‌دهند، تدریس و تحقیق کنند، مقاله منتشر کنند و سخنرانی کنند. این تعریف از آزادی دانشگاهی البته قدری فردگرایانه‌تر است، و «بر قابلیت و استحقاق جهانشمول هر فرد دراین جهان برای انتخاب و عمل مطابق اراده‌ی خویش، آنهم بدون دخالت موانع خارجی، استوار است.» در این نگاه آزادی دانشگاهی با تکیه بر حق آزادی بیان به عنوان حقی برای انتخاب‌ خودآیین توجیه می‌شد. این تعریف همچنین براین باور استوار بود که «دانشگاه مکانی برای کشف حقیقت، همراه با التزام به کثرت و تنوع، است؛ جایی که در آن باید آزادانه در مورد حقایق و نظرات بحث شود.» مطابق این تعریف، چنانکه در انگلستان در «قانون اصلاح آموزشی مصوبه‌ی ۱۹۸۸» نمود اجرایی دارد، روسای دانشگاه‌ها موظف هستند که شرایطی را فراهم کنند که بر اساس آن اساتید و پژوهشگران آزاد باشند که در چارچوب قانون «باورهای جاافتاده را زیر سوال ببرند و نظرات و ایده‌های بحث برانگیز جدید را بدون خطر از دست دادن شغل و امتیازات شغلی خود در مؤسسات‌شان مطرح کنند

 

برغم همه‌ي نقدهایی که می‌شود به نظام سرمایه‌داری حاکم در آمریکا وارد دانست، نگاه رایج به آزادی بیان در ایالات متحده هم به طرزی تحسین‌برانگیزبر دیدگاه مشابهی استوار است، یعنی «آزادی کامل اساتید برای پژوهش و انتشار نتایج آن پژوهش، آزادی بحث در کلاس درس، و آزادی بیان فرد دانشگاهی به عنوان شهروند برای صحبت کردن یا نوشتن بدون سانسور خارج از دانشگاه (extramural expression).»[1] چنانکه کاباساکال بادامچی در کتاب ابعاد آزادی بیان (۲۰۲۱) توضیح داده است و ما شرح دادیم، نظام قانون آلمان حتی این حقوق را به افرادی که شاغل دانشگاه خاصی نیستند بسط می‌دهد و می‌گوید «هرکسی که در فعالیت پژوهشی جدی مشغول است، چه در دانشگاه خاصی شاغل باشد و چه نه، باید از آزادی در انجام و انتشار فعالیت‌های پژوهشی برخوردار باشد.» بر این اساس، آزادی دانشگاهی به عنوان یک حق فردی باید به یکسان توسط دانشگاه‌ها، دولت‌ها و سایر نهادهای دولتی و خصوصی، از جمله نیروهای مسلح، پاس داشته شود.

این معنای آزادی بیان هم در اقدامات اخیر دانشگاه صنعتی امیرکبیر درمورد رشته‌ي انتقادی فلسفه‌ي علم، و کلا ذیل مدیریتِ وزارت علوم دولتِ ابراهیم رئیسی، در حال نقض شدن است. صراحت در نقد مدیران سیاسی، وابسته و نولیبرال، خطر اخراج اعضای هیئت علمی منتقد را به همراه دارد.

 


[1]در این زمینه‌ همچنین  بنگرید به کتاب زیر از اریک بارنت:  

Barendt, Eric (2010), Academic Freedom and Law: A Comparative Study, Oxford: Hart, p. 23-26.