رفتم کلابهاوس یکی از این اتاقهای کوچکی که طرفداران رئيسی و حزبالهیها هستند. معتقدم باید با ایشان گفتگو کرد. برخی خیلی خوب استدلال میکردند و واقعا گوش میدادند و احترام گذاشتند، گرچه اختلاف نظرمان جدی بود. بحث شد سر سیاست ایران در سوریه و نقض برجام و حمله به سفارت عربستان و رابطه نظامیگیری و اقتصاد در جمهوری اسلامی و...
من گفتم سیاستهای نظامی ایران با پیشرفت اقتصادی منافات دارد، و مثال از ژاپن و آلمان زدم که پس از جنگ جهانی دوم نیروی نظامی ندارند ولی از برترین قدرتهای اقتصادی جهان هستند. گفتم اصولگرایان درک درستی از نظم اقتصادی و حقوقی جهان بعد از جنگ جهانی ندارند. همینطور گفتم ترامپ و یکسری اصولگرایان نگذاشتند برجام اجرایی شود. و اینکه مشکل اصولگرایان آن است که آزادی را درست قبول ندارند. اکثرا گوش دادند و البته کوشیدند نقدم کنند. ولی یکیشان که واقعا متعصب بود خیلی برافروخته شد. وقت خواست و گفت به چه حقی نام ما را کنار ترامپ میبری؟ بعدش هم گفت ما سیصدهزار شهید دادیم مملکت دست لیبرالها نیفتند و با رئيسی هم عهد اخوت نبستیم. اگر خطا کند قلم پایش را قطع میکنیم! وسط حرفشها بارها نام «ایران» را برد و منظورش این بود که ما خود ایران هستیم و برای حفظش هرکاری میکنیم. بعدش هم زود خشمگینانه آمد از استیج پایین و از اتاق رفت.
او که رفت به بقیه حاضرین گفتم از قضا دقیقا این شیوه این آقا است که مستعد است ایران را بترکاند و جنگ داخلی شبیه سوریه درست کند. گفتم این با امثال من که حاضرم سخن اصولگرایان را بشنوم نمیتواند صحبت کند، حالا فرض کنید این آقا و کسانی که به اسم «براندازی» روز رای گیری به رایدهندگان مانند شعبان بیمخ حمله میکردند یکجا قرار گیرند. آیا از ایران چیزی باقی میماند؟! اتفاقا آنها هم به نام «ایران» آن کارها را میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر