سیاست یعنی اینکه تهدیدها را به
فرصت تبدیل کنیم نه بی عملی و تسلیم در برابر وضعیت موجود. اپوزوسیون خلاق هم یعنی
اپوزوسیونی که بجای صرف نق زدن به این
فکر کند که اصولا امکان این هست که از شرایط بین المللی پیش آمده حول و هوش ایران که از قضا ما به عنوان شهروندان عادی در ایجادش هیچ نقشی نداشیه ایم به
نفع گذار به دموکراسی بهره جست و یا نه؟
یکی از مهم ترین مسائلی که امروز، فارغ از اراده ما، ایران را جداً درگیر کرده است مسئله تحریم هاست.
با توجه به قدرت حکومت در سرکوب و تکیه انحصاری او بر منابع نفتی، به نظرم نمی توان بحث گذار به دموکراسی در ایران را فارغ از موقعیتهای بین المللی و در ایزوله در نظر گرفتن ایران از جهان مطالعه کرد. به نظرم تجربه جنبش سبز در سه سال اخیر هم این امر را به خوبی نشان می دهد. در مورد تاثیر موقعیت بین المللی بر سیاست می توانم از پسااسلامگرایان حاکم بر ترکیه یعنی حزب عدالت و توسعه مثال بزنم. در سال 2002، وقتی حزب عدالت و توسعه اردوغان برای اولین بار و با ترس و لرز بسیار از کودتای نظامیان سکولار به قدرت رسید، تصمیم گرفت سیاستی کاملا بر خلاف اسلامگرایان کلاسیک در ترکیه (مانند اربکان) که با ورود ترکیه به اتحادیه اروپا به عنوان سمبل از خود بیگانگی و نفوذ امپریالیسم غرب بر فرهنگ بومی اسلامی مخالفت می کردند، از فرصت ورود به اتحادیه اروپا در جهت ورود به قدرت استفاده کند. به تعبیر دیگر پسااسلامگرایان ترک به این نتیجه رسیدند که می توان از شرایط جهانی برای اعمال خواست خود در کوتاه کردن دست نظامیان از سیاست و در نتیجه قوی تر کردن جای پای خود استفاده کنند. از قضا این استراتژی بسیار جواب داد و چنانکه می دانیم امروز ۱۰ سال است که عدالت و توسعه مدام در قدرت است.
ایران متاسفانه دراروپا نیست و ما فرصتی مانند ورود به EU برای فشار بر مستبدان طرفدار نظریه ولایت فقیه نداریم. ولی اپوزوسیون لازم است بجای انفعال و سکوت موضع خود را در مورد انرژی هسته ای از حکومت جدا کند. اگر ما اپوزوسیون دموکراسی خواهیم چرا باید با سکوت مان با توپ جمهوری اسلامی، که از قضا برای دموکراسی در کشور خود پشیزی ارزش قائل نیست، در سیاست خارجی بازی کنیم؟ به نظرم اپوزوسیون باید به غرب و مردم ایران آشکارا و با شفافیت (نه پشت درهای بسته) پیام دهد که تنها دموکراسی خواهان هستند ایران را از این بحران هسته ای گریبانگیرش رها کنند٬ نه حکومت و نه غرب تنها. باید به دنیا نشان داد که از ایران به جز صدای حکومت نامعقول و یکدنده، صدای معقولی هم بر می خیزد که منطقش با صدای اول کاملاً متفاوت است. خیلی ها هنوز در دنیا این را به درستی نمی دانند، چون جمهوری اسلامی خیلی جاها در فقدان صدای جایگزین خود را نماینده راستین مردم ایران جا زده است.
چه اشکالی دارد که اپوزوسیون (و نمایندگان آن) با صدایی رسا و بدون پرده پوشی به مردم ایران و جهان اعلام کنند که برایشان آزادی و دموکراسی مهم است و انرژی هسته ای در برابر دموکراسی برایشان کاملاً امری فرعی است؟ به نظرم دموکراسی خواهان بر خلاف حکومت با نظارت بین المللی بر امور هسته ای ایران نه تنها هیچ مشکلی ندارند٬ بلکه از آن استقبال هم می کنند و از اطمینان دادن به دنیا و تمام کشورهای آن برای صلح آمیز بودن برنامه هسته ای کوچک ترین ابایی ندارند. من هنوز نفهمیده ام در کشوری که یکی از چندین تولید کننده اول نفت و گاز جهان است، آنهم در شرایطی که انرژی هسته بسیار گران و پرمخاطره است و البته با تبعات محتمل زیست محیطی، دنباله گیری قاطع انرژی هسته ای از نوع جمهوری اسلامی آیا به جز در چارچوب قدرت طلبی و اقتدارطلبی در حوزه داخلی و بین الملل قابل فهم است؟
در هر صورت، گفتگوی شفاف در حوزه عمومی در مورد امور سیاسی کلانی که بر زندگی همه ما تاثیر می گذارند از ویژگی های فرهنگ دموکراتیک است. امروز ملت ایران در حال تحمل شدیدترین و دردناکترین تحریمها به خاطر سیاست های هسته ای نظام است. نه در راه اندازی سیاست هسته ای با ملت مشورتی شده و در نه در رسیدن به وضعیت بحرانی کنونی مردم عادی سهمی داشته اند. از طرف دیگر اموری مانند بحران اخیر دلار نشان می دهد سیاست هسته ای جمهوری اسلامی بر وضعیت کنونی ما و سرنوشت ما به عنوان مردمان عادی بسیار تاثیر می گذارد. به نظرم بر اهل نظر و همچنین مردم عادی است که در مورد سیاست های نظام حاکم در زمینه هسته ای به گفتگو در حوزه عمومی بنشینند و موافق و مخالف نظراتشان را با سعه صدر در شنیدن صدای مخالف و بدون توهین ابراز دارند. مثلاً جایی دیدم یکی از منتقدان جدی تحریمها گفته بود «هیچ ایرانیِ مادر به خطایی هم حق ندارد تا که وقتی توی اروپا و آمریکا نشسته، بگوید که تحریمها اثربخش خواهد بود. بنشیند سر جایش، ...اضافی هم نخورد.» این دقیقاً ضد گفتگو است هرقدر هم که نویسنده خواسته باشد موضع خویش را فیلسوفانه طرح کند.
سکوت و انفعال روشنفکران، یا تبدیل فضا به فضایی از ارعاب برای افراد برای طرح نظراتشان، در مورد این مساله ی به خصوص باعث می شود یکی از تاثیرگذارین حوزه های کنونی حیات سیاسی ما در وضعیت حاضر تبدیل شود (چنانکه عملا در سالهای اخیر هم بوده) به حیاط خلوت تصمیم انحصاری و مطلقه حاکمان مستبد. گفتگوی شفاف در حوزه عمومی در مورد امور سیاسی کلانی که بر زندگی همه ما تاثیر می گذارند از ویژگی های فرهنگ دموکراتیک است و هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. مهم آنست که طرفین درست استدلال کنند.
دقت کنیم (این دقت کنیم خیلی خیلی مهم است در بدفهمیده نشده نکته این یادداشت) که نویسنده این سطور به هیچ وجه از تحریم دفاع نمی کند. با این حال بنا بر فهم اش از روند پرونده هسته ای ایران و موضع غرب معتقد است وضعیت کنونی تحریم ها علیه ایران اصولاً و واقعاً فراتر از وضعی است که دیگر حتی احتمال کمی رود که بحث های ایرانیان در فضای مجازی در این مرحله بتواند جلوی تحریم هارا بگیرد. بحث تحریم ها علیه ایران به خاطر مسئله هسته ای سالهاست که مطرح است و شاید تا چند ماه قبل که اوضاع این قدر بحرانی نشده بود وضعیت فرق داشت و هنوز می شد امید داشت که اعتراض ما به تحریم ها اثر کند. ولی آنقدر که من می فهمم امروز تقریباً نوعی اجماع جهانی در مورد تحریم ها علیه ایران شکل گرفته است. پس بحث بر سر این این است که با فرض اینکه ما کاری از دستمان برنمی آید برای جلوگیری از تحریمها، آیا راهی برای استفاده از تحریمها برای گسترش دموکراسی خواهی وجود دارد یا نه چنین فرضی کلاً منتفی است و تحریم در هیچ شرایطی نمی تواند ذره ای به گسترش دموکراسی در ایران بینجامد؟
این پرسشی است که نقدهای ایده آلگرایانه و صرفا ضد امپریالیستی به تحریم می کوشند به صورت صرفاً پیشینی (بدون رجوع به تجربه در عالم واقع) و حاضر و آماده به آن پاسخ منفی دهند. من نمی گویم پاسخ حتماً مثبت است (تقریباً غیرممکن است چنان بلی قاطعی داد) ولی در اینکه پاسخ حاضروآماده منفی به این پرسش وجود دارد هم تردید دارم. یعنی دقیق تر بگویم شک دارم هیچ روشی وجود نداشته باشد که بتوان بر اساس آن نارضایتی حاصل از تحریم ها در میان مردم را به نارضایتی از استبداد و فقدان آزادی و دموکراسی در ایران پیوند زد. مخالفان این نظر هم لطفاً نظرشان را با استدلال بیان کنند نه نسبت ناروا دادن.
یکی از مهم ترین مسائلی که امروز، فارغ از اراده ما، ایران را جداً درگیر کرده است مسئله تحریم هاست.
با توجه به قدرت حکومت در سرکوب و تکیه انحصاری او بر منابع نفتی، به نظرم نمی توان بحث گذار به دموکراسی در ایران را فارغ از موقعیتهای بین المللی و در ایزوله در نظر گرفتن ایران از جهان مطالعه کرد. به نظرم تجربه جنبش سبز در سه سال اخیر هم این امر را به خوبی نشان می دهد. در مورد تاثیر موقعیت بین المللی بر سیاست می توانم از پسااسلامگرایان حاکم بر ترکیه یعنی حزب عدالت و توسعه مثال بزنم. در سال 2002، وقتی حزب عدالت و توسعه اردوغان برای اولین بار و با ترس و لرز بسیار از کودتای نظامیان سکولار به قدرت رسید، تصمیم گرفت سیاستی کاملا بر خلاف اسلامگرایان کلاسیک در ترکیه (مانند اربکان) که با ورود ترکیه به اتحادیه اروپا به عنوان سمبل از خود بیگانگی و نفوذ امپریالیسم غرب بر فرهنگ بومی اسلامی مخالفت می کردند، از فرصت ورود به اتحادیه اروپا در جهت ورود به قدرت استفاده کند. به تعبیر دیگر پسااسلامگرایان ترک به این نتیجه رسیدند که می توان از شرایط جهانی برای اعمال خواست خود در کوتاه کردن دست نظامیان از سیاست و در نتیجه قوی تر کردن جای پای خود استفاده کنند. از قضا این استراتژی بسیار جواب داد و چنانکه می دانیم امروز ۱۰ سال است که عدالت و توسعه مدام در قدرت است.
ایران متاسفانه دراروپا نیست و ما فرصتی مانند ورود به EU برای فشار بر مستبدان طرفدار نظریه ولایت فقیه نداریم. ولی اپوزوسیون لازم است بجای انفعال و سکوت موضع خود را در مورد انرژی هسته ای از حکومت جدا کند. اگر ما اپوزوسیون دموکراسی خواهیم چرا باید با سکوت مان با توپ جمهوری اسلامی، که از قضا برای دموکراسی در کشور خود پشیزی ارزش قائل نیست، در سیاست خارجی بازی کنیم؟ به نظرم اپوزوسیون باید به غرب و مردم ایران آشکارا و با شفافیت (نه پشت درهای بسته) پیام دهد که تنها دموکراسی خواهان هستند ایران را از این بحران هسته ای گریبانگیرش رها کنند٬ نه حکومت و نه غرب تنها. باید به دنیا نشان داد که از ایران به جز صدای حکومت نامعقول و یکدنده، صدای معقولی هم بر می خیزد که منطقش با صدای اول کاملاً متفاوت است. خیلی ها هنوز در دنیا این را به درستی نمی دانند، چون جمهوری اسلامی خیلی جاها در فقدان صدای جایگزین خود را نماینده راستین مردم ایران جا زده است.
چه اشکالی دارد که اپوزوسیون (و نمایندگان آن) با صدایی رسا و بدون پرده پوشی به مردم ایران و جهان اعلام کنند که برایشان آزادی و دموکراسی مهم است و انرژی هسته ای در برابر دموکراسی برایشان کاملاً امری فرعی است؟ به نظرم دموکراسی خواهان بر خلاف حکومت با نظارت بین المللی بر امور هسته ای ایران نه تنها هیچ مشکلی ندارند٬ بلکه از آن استقبال هم می کنند و از اطمینان دادن به دنیا و تمام کشورهای آن برای صلح آمیز بودن برنامه هسته ای کوچک ترین ابایی ندارند. من هنوز نفهمیده ام در کشوری که یکی از چندین تولید کننده اول نفت و گاز جهان است، آنهم در شرایطی که انرژی هسته بسیار گران و پرمخاطره است و البته با تبعات محتمل زیست محیطی، دنباله گیری قاطع انرژی هسته ای از نوع جمهوری اسلامی آیا به جز در چارچوب قدرت طلبی و اقتدارطلبی در حوزه داخلی و بین الملل قابل فهم است؟
در هر صورت، گفتگوی شفاف در حوزه عمومی در مورد امور سیاسی کلانی که بر زندگی همه ما تاثیر می گذارند از ویژگی های فرهنگ دموکراتیک است. امروز ملت ایران در حال تحمل شدیدترین و دردناکترین تحریمها به خاطر سیاست های هسته ای نظام است. نه در راه اندازی سیاست هسته ای با ملت مشورتی شده و در نه در رسیدن به وضعیت بحرانی کنونی مردم عادی سهمی داشته اند. از طرف دیگر اموری مانند بحران اخیر دلار نشان می دهد سیاست هسته ای جمهوری اسلامی بر وضعیت کنونی ما و سرنوشت ما به عنوان مردمان عادی بسیار تاثیر می گذارد. به نظرم بر اهل نظر و همچنین مردم عادی است که در مورد سیاست های نظام حاکم در زمینه هسته ای به گفتگو در حوزه عمومی بنشینند و موافق و مخالف نظراتشان را با سعه صدر در شنیدن صدای مخالف و بدون توهین ابراز دارند. مثلاً جایی دیدم یکی از منتقدان جدی تحریمها گفته بود «هیچ ایرانیِ مادر به خطایی هم حق ندارد تا که وقتی توی اروپا و آمریکا نشسته، بگوید که تحریمها اثربخش خواهد بود. بنشیند سر جایش، ...اضافی هم نخورد.» این دقیقاً ضد گفتگو است هرقدر هم که نویسنده خواسته باشد موضع خویش را فیلسوفانه طرح کند.
سکوت و انفعال روشنفکران، یا تبدیل فضا به فضایی از ارعاب برای افراد برای طرح نظراتشان، در مورد این مساله ی به خصوص باعث می شود یکی از تاثیرگذارین حوزه های کنونی حیات سیاسی ما در وضعیت حاضر تبدیل شود (چنانکه عملا در سالهای اخیر هم بوده) به حیاط خلوت تصمیم انحصاری و مطلقه حاکمان مستبد. گفتگوی شفاف در حوزه عمومی در مورد امور سیاسی کلانی که بر زندگی همه ما تاثیر می گذارند از ویژگی های فرهنگ دموکراتیک است و هیچ کس نمی تواند این حق را از ما بگیرد. مهم آنست که طرفین درست استدلال کنند.
دقت کنیم (این دقت کنیم خیلی خیلی مهم است در بدفهمیده نشده نکته این یادداشت) که نویسنده این سطور به هیچ وجه از تحریم دفاع نمی کند. با این حال بنا بر فهم اش از روند پرونده هسته ای ایران و موضع غرب معتقد است وضعیت کنونی تحریم ها علیه ایران اصولاً و واقعاً فراتر از وضعی است که دیگر حتی احتمال کمی رود که بحث های ایرانیان در فضای مجازی در این مرحله بتواند جلوی تحریم هارا بگیرد. بحث تحریم ها علیه ایران به خاطر مسئله هسته ای سالهاست که مطرح است و شاید تا چند ماه قبل که اوضاع این قدر بحرانی نشده بود وضعیت فرق داشت و هنوز می شد امید داشت که اعتراض ما به تحریم ها اثر کند. ولی آنقدر که من می فهمم امروز تقریباً نوعی اجماع جهانی در مورد تحریم ها علیه ایران شکل گرفته است. پس بحث بر سر این این است که با فرض اینکه ما کاری از دستمان برنمی آید برای جلوگیری از تحریمها، آیا راهی برای استفاده از تحریمها برای گسترش دموکراسی خواهی وجود دارد یا نه چنین فرضی کلاً منتفی است و تحریم در هیچ شرایطی نمی تواند ذره ای به گسترش دموکراسی در ایران بینجامد؟
این پرسشی است که نقدهای ایده آلگرایانه و صرفا ضد امپریالیستی به تحریم می کوشند به صورت صرفاً پیشینی (بدون رجوع به تجربه در عالم واقع) و حاضر و آماده به آن پاسخ منفی دهند. من نمی گویم پاسخ حتماً مثبت است (تقریباً غیرممکن است چنان بلی قاطعی داد) ولی در اینکه پاسخ حاضروآماده منفی به این پرسش وجود دارد هم تردید دارم. یعنی دقیق تر بگویم شک دارم هیچ روشی وجود نداشته باشد که بتوان بر اساس آن نارضایتی حاصل از تحریم ها در میان مردم را به نارضایتی از استبداد و فقدان آزادی و دموکراسی در ایران پیوند زد. مخالفان این نظر هم لطفاً نظرشان را با استدلال بیان کنند نه نسبت ناروا دادن.
درود؛ بسیار خوب... عالمانه، واقعبینانه و وطندوستانه
پاسخحذفارادتمند مرتضی ی عزیز:)خوشحالم که واقع بینانه یافته اید.
حذف