اکبر گنجی دیروز اخیرترین پاسخ خود به نقدهای دکتر علی پایا را منتشر کرد. من تمام پاسخ گنجی را اینجا می آورم، چون تقریباً تمام آن به موضوع پرسش های 2 نظر سنجی و حتی پرسش اخلاقی که در مورد روا بودن طرح برخی پرسش های دینی در جنبش سبز کرده بودم ربط دارند. به خصوص دوستانی که با گذاشتن کامنت در بحث شرکت کردند را به خواندن این یادداشت جلب می کنم چون ممکن است ناظر به حل ابهامات خود آنها هم باشد. عنوان مطلب گنجی هست «دینداری حدسی و ظنی». دوباره پاورقی ها را داخل متن آورده ام. مطلب گنجی:
«دوست عزیز،استادارجمند، آقای پایا، صورت مسئله را تغییر داده اند.
یکم- اتهام کاذب بودن باورهای دینی: در نقد اول آن چه به "قرآن محمدی" نسبت داده و نقد کرده بودند ،از مدعیات آن نبود. جناب پایا به این مسأله ی مهم پاسخ نداده و صرفاً صورت مسأله را تغییر داده اند. ایشان نوشته بودند: "قصد او[گنجی] این است که این نکته را موجه سازد که باور هایی که او در پی نقدشان است نه صادقند و نه موجه". این اتهام بلادلیل(کاذب بودن باورهای دینی) مستند به هیچ شاهدی نبود. پیامدهای عملی این اتهام(کاذب معرفی کردن باورهای دینی)، در جامعه ای چون جامعه ی ایران،بر کسی پوشیده نیست. عقلانیت انتقادی و انصاف علمی حکم می کرد که جناب پایا این اتهام را پس بگیرند نه این که با سکوت از آن بگذرند.
دوم- تفاوت استدلال و موجه سازی: فرموده اند گنجی:"تصور کرده است استدلال کردن یعنی همان موجه سازی...به هیچ روی چنین نیست...میان استدلال و "موجه سازی" که تعبیری فنی و دقیق است تفاوت بسیار وجود دارد...این تفاوت اساسی فارق میان عقل گرایان نقاد و "موجه سازان" است". پس از این مقدمه ی مهم، خواننده انتظار دارد که ایشان تفاوت این دو را ذکر فرمایند. اما در متن هیچ سخنی در این خصوص وجود ندارد."ثبت فی محله"(در جای خود اثبات شده است). " فلیراجع الی محله"(به جایش رجوع شود).
تا حدی که من اطلاع دارم، حداقل گروهی از فیلسوفان این دو را با یکدیگر به کار می برند. دیوید میلر درباره ی فلسفه ی سیاسی نوشته است: "فیلسوفان سیاسی این باورها را زیر ذره بین می گذارند و می پرسند منظور از فلان حرف دقیقاً چیست، چه شاهدی برای این ادعاها وجود دارد، اگر کسی از این باور ایراد بگیرد، چگونه می توان آن را توجیه کرد... آن دسته از فیلسوفان سیاسی که در طرفداری از دموکراسی استدلال کرده اند، فیلسوفانی که اندیشه هایشان مطرح شده،...می پرسند آیا باورهای ما با هم سازگار هستند یا نه، آیا این باورها متکی بر شواهد و قرائنی هستند یا نه"[دیوید میلر، فلسفه سیاسی، بهمن دارالشفایی، نشر ماهی، صص 24- 20.]. چارلز تالیافرو، می گوید:"قرینه عموماً ناظر به دلایل توجیه کننده است؛ یعنی دلایلی ناظر به این که چرا می توان گفت عقیده ی شخص حقیقتاً موجه، برحق یا شایسته است"[چارلز تالیافرو، فلسفه ی دین در قرن بیستم،ترجمه ی انشاءالله رحمتی، نشر سهروردی، ص 413.].
در سنت اندیشه ی اسلامی مدعا این بود و هست که "نحن ابناء الدلیل" (من فرزند و پیرو دلیل هستم) و "انما المتبع هوالبرهان"(فقط تابع برهانم). "قرآن محمدی" ادله ی اقامه شده برای اثبات صدق کلام الله بودن قرآن، عصمت پیامبران،ختم نبوت،معاد جسمانی، زندگی شخصی پس از مرگ، وجود امام زمان و... را عقیم به شمار می آورد و قرائن و شواهد عرضه شده را مثبت مدعا نمی دانست. شما این را هرچه می خواهید(توجیه ، استدلال، قرائن ) بنامید، محل نزاع همان است که از ابتدا بود: تاکنون حتی یک دلیل بر کلام الله بودن قرآن اقامه نشده و تا حدی که من می فهمم، اقامه شدنی نیست. وقتی شخصی مدعی می شود: "قرآن سخنان خداوند است"،پرسش من این است: دلیل و برهان ات بر صدق این مدعا چیست؟
سوم- فروکاست گرایی پوپری : جناب پایا کسانی را عقل گرای نقاد به شمار می آورد که موجه سازی را ملاک معرفت ندانند. وقتی با عقل گرایان نقادی روبرو می شوند که موجه سازی را یکی از شروط معرفت به شمار می آورند،آنان را افرادی معرفی می کنند که "دچار خبط های سترگ معرفت شناسانه و روش شناسانه،در فهم دقائق و ظرائف دیدگاه عقلانیت نقاد شده اند". عقل گرایان نقادی چون "واتکینز و ماسگریو و لاکاتوش و بسیاری دیگر" را مصداق چنین خطاهایی معرفی می کنند. عقل گرایان نقاد دو گروه اند: آنان که به توجیه باور دارند، آنان که به توجیه باور ندارند. به تعبیر دیگر جناب پایا از کارل پوپر یکی از عقل گرایان نقاد است ، به همه ی عقل گرایان نقاد پوپری هستند، پل زده اند. تعریف کارل پوپر از عقل نقاد دایره ای بسیار وسیع تر از تعریف جناب پایا است. به نظر پوپر عقلانیت انتقادی می تواند به عنوان "یک رویکرد ناظر به آمادگی برای گوش دادن به استدلال های انتقادی و برای آموختن از تجربه" توصیف شود .این رویکرد اساسا یک گرایش متکی به پذیرش این نکته است که "من ممکن است بر خطا باشم وشما بر حق وبا کوشش به حقیقت نزدیکتر شویم". آیا مایکل دامت، هیلری پاتنم، جان راولز و...که از موجه سازی دفاع می کنند را نمی توان از عقل گرایان نقاد به شمار آورد؟
هیلری پاتنم دوگانگی واقعیت/ارزش را رد می کند و به مقابله با این نظر که نمی توان "باید" را از "است" استنتاج کرد، می پردازد(طبیعی انگاری تصدیقی یا قضیه ای) . به نظر او، فیلسوفانی چون پوپر، رایشنباخ، کارناپ و کواین، با طفره روی از آن به ورطه ی خیال بافی افتاده اند(هیلری پاتنم، دوگانگی واقعیت/ ارزش، ترجمه ی فریدون فاطمی،نشر مرکز،صص 211- 198). می گوید: "متفکرانی که من به آنان می پردازم برآنند که گزاره های مربوط به واقعیت قابل آن هستند که به طور عینی صادق باشند و به طور عینی توجیه شوند"(پیشین، ص 37 ). "همه ی مفسران کانت بر آنند که او معتقد است گزاره های اخلاقی را می توان توجیه اخلاقی کرد- در واقع کل فلسفه ی اخلاقی کانت گزارشی است از این که چگونه می تواند چنین باشد"(پیشین، صص 56- 55)."با تأمل هوشیارانه روی ارزشگذاریهای ما...نتیجه می گیریم برخی از آنها موجه اند و برخی دیگر توجیهی ندارند. این به پرسش بعدی راه می برد: با چه معیاری تعیین می کنیم برخی ارزشگذاریها موجه اند و برخی نیستند؟ "(پیشین، ص 160). "در زندگی بالفعل خود، قادر هستیم دست کم گاهی داوریهای(از جمله داوریهای ارزشی) موجه و ناموجه را از هم تمیز دهیم...برای آن که داوریهای ارزشی را قابل صدق و کذب تلقی کنیم هیچ دلیلی بهتر از این واقعیت نداریم که آنها را قابل تصدیق پذیری موجه و انکارپذیری موجه می توانیم تلقی کنیم و می کنیم"(پیشین، ص 168 ).رابرت هولمز،توجیه نظریه عدالت انصافی جان راولز را "توجیه هر گونه اصل اخلاقی" به شمار آورده است(رابرت ال. هولمز، مبانی فلسفه ی اخلاق،ترجمه ی مسعود علیا، ققنوس،ص360).
راولز می گوید:"هر تصوری از عدالت را نمی توان از مقدمات بدیهی یا اصول مشروط استنتاج کرد؛ برعکس روانیدن (justification)هر تصوری از عدالت بستگی به همپایی متقابل سنجشهای بسیار دارد، و همه چیز باید با هم در یک نظر همساز با هم جور شوند" (TJ, 19). لیبرالیسم سیاسی راولز متکی به "سنت تفکر دموکراتیک" است، با "فرهنگ همگانی" جوامع مدرن و "سرمایه ی مشترک اندیشه ها و اصول پایه ای تلویحاً پذیرفته شده " آن جواع موجه می شود:"تا جایی که ممکن است، دانش و شیوه های استدلالی که مبنای تأیید اصول عدالت و اعمال آنها بر اصول اساسی قانون اساسی و عدالت پایه ای هستند باید مبتنی بر حقایق ساده ای باشند که امروزه مورد پذیرش همگان یا قابل فهم برای عموم شهروندان هستند" (PL, 224-225). "توجیه قضاوت های سیاسی خود برای دیگران یعنی متقاعد کردن آن ها با دلیل عمومی- به عبارت دیگر، با شیوه هایی از استدلال و استنتاج که مناسب مسائل بنیادین سیاسی است- و با استناد به عقاید، دلایل و ارزش های سیاسی ای که پذیرش ان ها برای دیگران هم معقول است"(جان راولز، عدالت به مثابه ی انصاف، ترجمه ی عرفان ثابتی، ققنوس،صص 59- 58)."توجیه عمومی...براساس ایده های بنیادین تلویحاً مندرج در فرهنگ سیاسی، مبنای عمومی توجیه را بنا" می کند(پیشین، ص 61).
چهارم- محال کردن سخن گفتن درباره ی دین: "قرآن محمدی" می پرسید: آیا باورها ی دینی(کلام الله بودن قرآن،عصمت انبیا،ختم نبوت،معاد جسمانی،و...) با دلائل عقلی اثبات شده اند یا می شوند؟ پاسخ آن مقالات منفی بود. یعنی با دلیل عقلی نمی توان کلام الله بودن قرآن، ختم نبوت،عصمت انبیا و معاد جسمانی را اثبات کرد.
ابن سینا اصل معاد جسمانی را اثبات ناپذیر می دانست، اما ملاصدرا مراحل زندگی پس از مرگ را خارج از قلمرو عقل به شمار می آورد:
"در اموری که فراتر از عرصه عقل است، همچون حالات آخرت و احکام برزخ، عقول آنان[عقل گرایان] از کار می افتد و جز با پیروی از شریعت راه بجایی نمی برند"(تفسیر القرآن الکریم،تصحیح محمد خواجوی، انتشارات بیدار،ج 4، ص129).
اگر به تمامی شبهات وثاقت تاریخی متن پاسخ گفته شود، حداکثر تایید می شود که قرآن سخنان پیامبر گرامی اسلام است. اما جناب پایا بر این باورند که برای طرح این نوع مدعیات: "آشنایی جدی با همین میراث عقلانیت نقاد و تمییز مرز های آن با رویکرد های دیگر مثلا انواع شیوه های هرمنیوتیک و یا اصناف رویه های پدیدار شناسانه و یا انبوه رهیافت های موجه ساز در فلسفه تحلیلی" و "میراث هزار و چند صد ساله" اسلام از جمله "تاریخ اسلام، اندیشه های کلامی و ظرافت های زبان شناسانه، ونیز زبان و ادبیات عرب، و ... " شرط لازم سخن گفتن در این زمینه است.
اولاً: جناب پایا در سراسر عالم فقط یک تن را معرفی فرمایند که آشنایی جدی با همه ی این دانش ها داشته باشد. آیا واقعاً بر این باورید که برای پاسخ گفتن به پرسش مدلل بودن یا نبودن "اعتقادات صدق و کذب بردار دینی" باید به همه ی علوم ذکر شده آشنایی جدی داشت؟
ثانیاً: عالمانی که از صدر اسلام تا کنون(فارابی،غزالی،فخر رازی، ابن سینا،ملاصدرا،سبزواری، طباطبایی،مطهری، جوادی آملی و...) درباره ی اعتقادات اسلامی سخن گفته اند، از دانش های نوینی چون شاخه های مختلف عقل نقاد، هرمنیوتیک، اصناف رویه های پدیدارشناسانه، انبوه رهیافت های موجه ساز در فلسفه ی تحلیلی؛ اطلاع سطحی هم نداشته اند،چه رسد به "آشنایی جدی". با توجه به این واقعیت، آیا آنان مجاز نبوده اند ذهن خود را با مدلل بودن یا نامدلل بودن اعتقادات دینی درگیر سازند ؟
ثالثاً: اگر یک دانشجوی فلسفه پس از اتمام دوران تحصیل، در معرفت شناسی پوپریست شود، بدون نیاز به "آشنایی جدی" با "میراث هزار و چند صد ساله ی اسلام"، می تواند حکم کند که تمامی اعتقادات صدق و کذب بردار اسلام( همچنین یهودیت، مسیحیت، بودیسم ، هندوئیسم و...) حدس ها و ظنون ابطال ناشده ای بیش نیستند. آشنایی جدی با میراث 14 قرنه کوچکترین تأثیری در صدور این حکم ندارد.
رابعاً: اصول دین(اعتقادات) تحقیقی است، نه تقلیدی. "اینکه در دین مقدس اسلام تقلید در اصول دین به هیچ وجه جایز نیست و منحصراً از راه تحقیق و استدلال باید تحصیل شود دلیل بارزی است براینکه اسلام مسائل آسمانی را در حدود اصول دین برای عقل انسان قابل تحقیق می داند"(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد 6، اصول فلسفه و روش رئالیسم ، انتشارات صدرا، ص 880). نمی توان به مومن مسلمانی که با صدای بلند تحقیق می کند گفت: این کار شما نیست، به اهلش واگذار کنید. از استاد ارجمند که در این حوزه ها تدریس می فرمایند، حداقل انتظار این بود و هست که به پرسش اصلی و محل نزاع پاسخ فرمایند: آیا با ادله ی عقلی می توان اثبات کرد که قرآن سخنان خداوند است؟ آیا با دلایل عقلی می توان اثبات کرد که موجود مقدسی به نام امام دوازدهم با چندین قرن طول عمر در قید حیات است؟
بر مبنای معرفت شناسی مقبول جناب پایا ، به نظر می رسد که ایشان همه ی باورهای دینی را حدس ها و ظنون ابطال ناشده ای بیش نمی دانند. تفاوت عظیم دیدگاه دینی آقای پایا با عالمان مسلمان قابل توجه بسیار است. اگر اعتقادات اسلامی نامدلل هستند ،اگر آنها ظن ها و حدس هایی بیش نیستند،در این صورت انتخاب این حدس ها- نه حدس های مسیحی، یهودی، بودایی ، هندویی- چگونه صورت گرفته است؟ چرا حدس های اسلامی برتر از حدس های دیگر ادیان به شمار می آید؟ آیا کل مسأله را باید به زاده شدن در کشورهای گوناگون و "شیوه های زندگی" متفاوت فروکاست؟
پنجم- نقد گوینده(قائل) یا نقد نظر(قول): نمی دانم آیا این هم بخشی از روش شناسی و معرفت شناسی مقبول جناب پایا است که به جای نقد مدعای "قرآن محمدی" مبنی بر عدم وجود دلائل عقلی برای اثبات کلام الله بودن قرآن یا وجود امام زمان و غیره،به نقد شخصیت گوینده پرداخته اند. مولا علی می گفت:لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال : به آن كه گفت ، منگر و به آنچه گفت ، بنگر.»