۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

مهدی نصیری و مداراورزی شیعیان در دوران غیبت

مهدی نصیری، سردبیر سابق روزنامه کیهان و از مهمترین مخالفین اصلاحات خصوصاً در دوران رفسنجانی، اخیراً در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد از تغییراتی در اندیشه دینی-سیاسی اش سخن گفته و از نوعی مداراورزی میان شیعیان نسبت به اندیشه های مخالف در دوران غیبت دفاع کرده است:


"من اخيراً...به اين جمع‌بندي رسيده‌ام كه اساسا تحقق تمدن تراز اسلامي در عصر غيبت ممكن نيست و خداوند و اهل بيت عليهم‌السلام همچنين تكليفي را بر دوش شيعه در عصر غيبت نگذاشته‌اند و تنها در يك حد نسبي و محدود ما مي‌توانيم سخن از تحقق جامعه و نظام و دولت ديني بزنيم و البته اين حد نسبي تكليف ما است و به قول فقها الميسور لايدفع بالمعسور." (منتشره در 8 شهریور 1393)
نصیری در همین مصاحبه می گوید تجربه شکست در تاسیس مدینه فاضله اسلامی در دوران احمدی نژاد در رسیدن او به این جمع بندی تاثیر داشته است. این سخنان مرا به یاد توصیف رالز از چگونگی رواج فرهنگ مدارا در غرب پس از تجربه جنگهای خونین مذهبی در قرنهای شانزدهم و هفدهم می اندازد. به گمانم باید به فال نیکشان گرفت.

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

داعش و سپردن سیاست به دست نوحه سرایان

در خبرها آمده که قاتل جیمز فولی یک خواننده رپ مصری الاصل شهروند بریتانیا است. چه این خبر درست باشد یا نه، جستجویی در اینترنت نشان می دهد گروه داعش، که شیعیان را از مهمترین دشمنان خویش می شمارد، در سیستم پروپاگاندایش از موسیقی و ترانه های مذهبی (چیزی شبیه تواشیح) به بهترین نحو استفاده می کند. در ایران هم از قدیم انصار حزب الله و گروههای شیعی رادیکال نوحه سرایانی چون منصور ارضی، محمود کریمی... و کسانی چون سعید عسگر (که گرچه خود نوحه خوان نبود شاگرد ایشان بود) را به عالم سیاست عرضه کرده اند.

همه ما نتایج خشونت بار این پدیده را دیده ایم، ولی امروز داعش سلفی-سنی دست روی دست انصار حزب الله ولایتی-شیعی بلند کرده است. باشد که رهبر ایران و پیروانش از ظهور داعش درس بگیرند و بدانند سپردن زمام سیاست به دست نوحه خوانها و فاناتیکها شاید در کوتاه مدت بکار بیاید، ولی در دراز مدت حداقل در شکل بازتولید دشمنان افراطی مشابه، بلای جان خودشان نیز خواهد شد. به نظر می توان گفت کسانی که سیاست را یکسره بر احساس بنا می کنند تا عقل بیشتر از بقیه مستعد خشونت ورزی یا توجیه خشونت هستند.

۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

نظریه سیاسی امامت و مسئله فوت یا شهادت امام رضا

از آنجا که اندیشه سیاسی پس از انقلاب در ایران بسیار به اندیشه امامت شیعه گره خورده است (بند 5 قانون اساسی جمهوری اسلامی شاهدش)، یکی از مسائلی که توجه بدان می تواند برای رواج عقلانیت انتقادی بسیار مفید باشد، داشتن رویکرد تاریخی به مسئله امامت است. در این زمینه به نظرم کتاب "مکتب در فرآیند تکامل" سید حسین مدرسی طباطبایی نقطه شروع بسیار مناسبی است. همه ما از منابر شنیده ایم که امام رضا را مامون با انگور زهرآلود به شهادت رساند. ولی در این کتاب در بخش بسیار کوتاهی که در مورد واقعه نصب امام رضا توسط مامون به ولایت عهدی خلافت عباسی نگاشته شده عبارت "درگذشت" در مورد رحلت امام رضا آمده است (ص. 42 ترجمه فارسی، انتشارات کویر، 1389). استفاده از آن کلمه که به نظرم توسط مدرس طباطبایی با دقت انتخاب شده، این شائبه را پیش می آورد که براحتی و اطمینان قاطع نمی توان از قتل یا شهادت امام رضا توسط مامون سخن گفت و چه بسا آن حضرت به مرگ طبیعی فوت کرده باشند. این گزینه آخر از قضا با منطق نصب ایشان به ولایت عهدی از سوی مامون چه بیشتر سازگار می نماید (الله اعلم). به علاوه امکانات بسیار محدود پزشکی در آن دوران را در نظر بگیرید که امکان مرگ طبیعی ناشی از مسمویت غذایی (مثلا با انگور) را بسیار بیشتر از امروز می کرده است (ظاهرا خود مامون در مسمومیت ناشی از خوردن خرما هنگام شنا در آبشاری در تارسوس ترکیه امروزی فوت کرده است). 
 


جستجوی کوتاه من در اینترنت نشان داد گویا تاریخهای طبری، ابولفدا، این خلدون، مرآة الجنان،مختصر تاریخ الدول و غیره از داستان مسموم شدن امام رضا توسط مامون با شک و تردید یا تعبیراتی چون «گفته می شود» یاد کرده اند، ولی نتوانستم به منابع اصلی در این زمینه دست یابم.
اگر کسی در برابر این سئوال به حدیث معروف "تمامی ما امامان را شمشیر کشته می شویم یا با زهر(ما منّا إلاّ مقتول أو مسموم)" استناد کند پاسخی در خور به پرسش فوق نداده چون نمی توان براحتی مطمئن شد حدیث فوق را شیعیانی از سر خیرخواهی یا مصالح ایدئولوژیک جعل نکرده باشند.

۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

در مورد انتخابات ریاست جمهوری ترکیه

سه روز دیگر انتخابات ریاست جمهوری در ترکیه است. برای اولین بار است که قرار است رئیس جمهور با رای مستقیم مردم انتخاب شود. سه نفر کاندیدا هستند: اکمل الدین احسان اوغلو که یک روشنفکر دینی است و از طرف CHP و MHP کاندیدا شده است، صلاح الدین دمیرتاش که نامزد HDP است (BDP حزب کردها اصلی ترین حزب ائتلاف HDP است) و اردوغان نامزد AKP. رجب طیب اردوغان در حالی که هنوز از نخست وزیری استعفا نداده و از امکانات یک نخست وزیر برخوردار است برای تبلیغات و نطقهای انتخاباتی این سو و آن سو می رود.

در قانون اساسی کنونی ترکیه رئیس جمهور یک مقام تقریبا تشریفاتی است که قرار است بی طرف باشد، و قدرت نخست وزیر عملاً از رئیس جمهور بیشتر است. ولی اردوغان چنانکه خودش هم اذعان دارد گویا در سر دارد از تمام پتانسیلهای رئیس جمهوری در صورت انتخاب شدن استفاده کند و ریاست جمهوری را به یک مقام "باطرف" بدل کند. راستش برای آینده دموکراسی ترکیه بیمناکم. اردوغان دارد سیستم سیاسی ترکیه را به شخص-محوری سوق می دهد. ما در ایران و بخصوص از بازنگری قانون اساسی 1368 به بعد بخوبی با آفات چنان نوعی از سیستم سیاسی آشنا هستیم.

پی نوشت- بعد از یادداشت فوق گفتگویی کردم با رادیو زمانه در مورد انتخابات 10 آگوست ترکیه که به توعی تکمله یادداشت بالاست و در لینک زیر قابل دسترسی است.

۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

در مورد مصائب غزه

قدری که من می فهمم متاسفانه داستان نزاع اسرائیل و فلسطین به این روزها تمامی ندارد. فرق آنست که اسرائیل "گنبد آهنی" دارد و تانکها و هواپیماهای بسیار پیشرفته، مردم غزه ندارند. موشکهایی که جهادگران فلسطینی به اسرائیل می فرستند هیچ کدام به هدف نمی خورند، موشکها و بمبهای اسرائیلی همه به هدف می خورند و به قیمت جان مردم و کودکان فلسطینی تمام می شوند.
مشکل آنست که هیچ کدام از دو طرف وجود دیگری را به رسمیت نمی شناسد. روزی در دانشگاهم در استانبول با یک دوست دانشجوی اهل غزه صحبت می کردم. به او گفتم به نظر من مسئله اسرائیل و فلسطین باید با مدل دو دولت حل شود، به این شرط که اسرائیل به مرزهای قبل از 1967 برگردد، نظرت چیست؟ او گفت خیلی از مردم فلسطین معتقدند چون اسرائیل سرزمین آبا و اجدادی شان را ازشان گرفته، جز جنگ تا انحلال دولت اسرائیل راه حلی وجود ندارد. من گفتم کاملا موضعت را می فهمم، ولی این راه حل نیست. اینکه تو می گویی سخنی اتوپیایی و آرمانی است که ادامه اش فقط جنگ بیشتر است. او طبیعتاً قانع نشد. سکوت پایان گفتگوی ما بود.


اگر از طرف اسرائیلی به مسئله نگاه کنیم، حملات امروز اسرائیل به مردم بی دفاع غزه جنبه های خطرناک حقوق بشر را فقط در چارچوبهای دولت-ملت خویش دیدن مشخص می کند. برای دولت اسرائیل بشر فقط یعنی کسانی که در چارچوب مرزهای آن کشور زندگی می کنند، و کسی که دو وجب آنطرف تر از مرزهای این کشور زندگی می کند بشر نیست، یا بشر "درجه سه و چهار" است.

طبیعتاً مشکل دیگر حمایت یک طرفه دولت آمریکا از اسرائیل است. یک روز من با یک دوست پژوهشگر علوم سیاسی آمریکایی، در حاشیه یک سمینار، در مورد اسرائیل و فلسطین گفتگو می کردیم. اطلاعاتش در مورد خاورمیانه زیاد بود. گفت جز بخش مهمی از یهودیان پرشمار آمریکا (که اگر اشتباه نکنم خیلی هاشان در جریان جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرده اند)، بخش مهمی از مسیحی های محافظه کار آمریکایی هم از دولت اسرائیل حمایت همه جانبه می کنند و مسلمانان را خطر می دانند. من با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت به خاطر تفسیرشان از فلان فصل کتاب مقدس است که به نظر ایشان وعده بازگشت یهودیان به ارض موعود و تشکیل دولت در آنجا را داده است. گفتم اینکه آخرالزمان گرایی است. معلوم است مدل وارونه احمدی نژاد در آمریکا و اسرائیل هم هست.

۱۳۹۳ خرداد ۲۵, یکشنبه

دولت روحانی بعد از یکسال

کمی بیشتر از یکسال قبل خیلی از ماها در نهایت بر تردید غلبه کردیم و تصمیم گرفتیم در انتخابات شرکت کنیم. امروز که من به عملکرد یکسال گذشته دولت روحانی نگاه می کنم، به نظرم تصمیم ما در آن مقطع درست بوده است. امروز پس از گذشت یکسال مرزبندیها مشخص شده است، و هم خود روحانی و هم مخالفان اسلامگرایش می دانند که چه کسانی پایگاه اجتماعی دولت یازدهم هستند، و چه تفکراتی "دلواپس" اویند. اگر بخواهم نمره بدهم، به نظرم بیشترین نمره را در وزارت خانه های روحانی وزارت امور خارجه بگیرد، و پایین ترین نمره را وزارتهای کشور و دادگستری و اطلاعات. وضعیت وزارتهای فرهنگ و علوم کمی بالاتر از متوسط است. مهمترین اشتباه روحانی در انتخاب وزرا در چارچوب وسعش شاید انتخاب رحمان فضلی بوده است. تیم اقتصادی روحانی هم باید حواسشان باشد که عدم توجه به عدالت اقتصادی آنهم در دوران پسا احمدی نژاد می تواند پاشنه آشیل دولت باشد.


به نظرم تجربه انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته به ما می گوید باید در انتخاباتهای آینده خبرگان و مجلس شرکت کرد و به نامزدهایی که بیشترین زاویه را با اصولگرایان افراطی دارند رای داد. همینکه بتوان از تعداد افراطیون در مجلس و خبرگان به تعداد قابل ملاحظه کاست گام بزرگ بعدی در اصلاح است.

با تمام اینها من تا وقتی که قانون اساسی موجود با یک قانون اساسی لیبرال-دموکراتیک عوض نشود، وضعیت را مطلوب نمی دانم. برای شخص من دولت روحانی مرحله ای گذار برای تحولات مهمتر و عمیق تر در آینده به سمت دموکراسی واقعی است که در آن تمام طرز تفکرها (ی معقول) اجازه مشارکت آزادانه در سیاست کشور را داشته باشند.

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

فارابی ترک بوده یا فارس؟

دکتر محمدجواد مشکور پژوهشگر تاریخ ایران در مقاله ای در اسفند 1354 با عنوان "فاراب و فارابی" برای اثبات ترک نبودن فارابی به جمله ای از ابن سينا در آخر الهيات كتاب شفا در بحث مدينه‌ فاضله اشاره می کند. در آن جمله گویا شیخ الرئیس با اشاره به بحث مدینه فاضله فارابی گفته: "و انه لابد من ناس يخدمون الناس، فيجب ان يكون هؤلا يجبرون علي خدمه اهل المدينه الفاضله، و كذلك من كان من الناس بعيداً عن تلقي الفاضيله فهم عبيد’ بالطبع، نثل الترك والزنح، و بالجمله الذين نشأوا في غير اقاليم الشريفه التي اكثر احوالها ان ينشأفيها حسنه الامزجه صحيحه القرايح و العقول". کسانی که با نظریه شهر آرمانی فارابی آشنایند می دانند که در آن نظریه فارابی پیرو افلاطون اجتماع را به طبقات مختلف با مشاغل گوناگون تقسیم می کند، فلاسفه (یا پیامبران) را حکمران می داند و در این میان گروهی هم باید باشند که به طبقه حکیم یا فیلسوف یا پیامبر خدمت کنند. در تفسیر دکتر مشکور از نگاه فارابی گرای ابن سینا به مدینه فاضله در عبارت بالا تركان و زنگيان [سیاهان] روزگار قدیم از آنجا که عبيد و بنده بشمار مي‌رفتند و در سرزمينهاي می زیستند که آب و هوای آن پرورنده "قريحه صحيح و عقول سليم" نيست (آسیای میانه؟)، از فضيلت دورند و مجبور به خدمت به فیلسوفان مدينه فاضله (فارس زبانها؟) مي‌باشند. نتیجه گیری دکتر مشکور گویا آن است که چون فارابی فیلسوف بوده، نمی تواند ترک بوده باشد. (رجوع کنید به مقاله محمدجواد مشکور. “فاراب و فارابي“. دوره14، ش161 (اسفند 54): 15-20 ).


از نظر من این سخنان را باید مصداق نگاه پیشا مدرن و پیشا برابری فلاسفه قدیم، من جمله ابن سینا و خود فارابی و حتی خود افلاطون و ارسطو، به مقوله قومیت و نژاد دانست که در روزگار کنونی با نگاه دموکراتیک و لیبرال سازگاری ندارد. فلاسفه پس از دوران رنسانس هم در مواردی حرفهای نژادگرایانه (مثلا در مورد سیاهان آفریقا یا سرخپوستان قاره آمریکا) زده اند، ولی آیا ما وقتی امروز لاک یا میل یا مارکس یا نیچه می خوانیم، باید سراغ آن بخشهای حرفهای "منافی اصل برابری میان انسانها"ی ایشان برویم و یا برعکس آن بخشها را مصداق تاثیرپذیری فلاسفه از بستر نابرابری طلب زمانه خود بدانیم؟ به نظر من اتخاذ رویکری برابری طلبانه به نگارش تاریخ اقلیت های قومی/ملی، نه تنها با ماندن در "چارچوب علمی" در مطالعه تاریخ هیچ منافاتی ندارد، که بلکه لازمه آن است.

مشاهدات من می گوید استدلالهایی شبیه آنچه توسط مرحوم محمدجواد مشکور در مقاله فوق (که از قضا در دوران پهلوی نگاشته شده) آمده در وضعیت کنونی ایران حس خودی نبودن و ملی گرایی (غیرفارس) را در میان قومیت های غیر فارس زبان ایران تقویت می کند. پیشنهاد جدی می کنم علاقمندی برود و در این زمینه مطالعه تجربی و میدانی بکند و ببیند که تاثیر اینگونه سخن گفتن در مورد ترکها و عربها و سایر غیر فارس زبانان، حتی به اسم علم و تاریخ و فلسفه، در کسانی که ترک زبان یا عرب زبان و ... هستند چگونه است. من تقریبا یقین دارم تاثیر منفی و بر ضد علاقه درست و روای ما به تمامیت ارضی ایران است. امروز که سیاستگذاران بسیاری کشورها پی برده اند برای آنتگراسیون بیشتر اقلیتهای قومی/ملی در فرهنگ اکثریت باید کتابهای درسی تاریخ از نو نوشته شود (نمونه اش تاریخ سرخپوست ها یا سیاهان در کتابهای درسی مدارس آمریکا)، چرا ما در ایران برای حفظ وحدت ملی به دنبال چنین پروژه ای در تاریخنگاری نباشیم؟