میثم بادامچی
بحث آزادی بیان و حدود و ثغور آن این روزها با حمله به سلمان رشدی در نیویورک از سوی یک آمریکایی لبنانیالاصل که گفته میشود تحت تاثیر فتوای سی سال پیش آقای خمینی علیه کتاب آیات شیطانی بوده است، به بحثی داغ در افکار عمومی جهان بدل شده است. این نوشتار و به این بهانه مروری است بر مباحث عمدهی کتاب ابعاد آزادی بیان: پژوهشی برسر یک چارچوب نظری جدید، نوشته دوریم کاباساکال، مدرس فلسفه و نظریهي سیاسی در دانشگاه لایدن هلند. کتاب مورد بحث در مجموعه «فلسفه و سیاست؛ کاوشهای انتقادی» انتشارات اسپرینگر به سال ۲۰۲۱ منتشر شده و شامل فصولی در مورد توجیه و مفهومسازی آزادی بیان، آزادی بیان در رسانهها، گفتار نفرتپراکن به عنوان حد آزادی بیان، و موخرهای در مورد آزادی بیان در زمان کووید-۱۹ است. بخشی از کتاب نیز به آزادی آکادمیک و مطالعات موردی بریتانیا و ترکیه میپردازد. گرچه نویسنده به موضوع آزادی بیان در ایران به شکل مستقیم نپرداخته است، با اینحال براهین ارائه شدن در کتاب برای ایرانیانی که قانون اساسیشان فاقد دفاع شایسته و بایسته از آزادی بیان است نکات بسیار درخوری دارد.
مشخصات کتاب از این قرار است:
Devrim Kabasakal Badamchi. 2021. Dimensions of Free Speech: An Exploration of a New Theoretical Framework, Springer: Philosophy and Politics; Critical Explorations series.
****
نویسنده در فصل «مقدمه» به تشریح دلایل اهمیت مباحث مربوط به آزادی بیان در جهان معاصر میپردازد و انگیزههای روشنفکرانه و شخصی پشت تلاشش برای نگارش این کتاب را بیان میکند. کتاب در سه کشور و دو قاره تهیه و آمادهسازی شده است (ترکیه و از آنجا لندن/بریتانیا و در نهایت لیدن/هلند) و داستان نگارش آن تجربه شخصی نویسنده به عنوان یک مدرس دانشگاه در حال سفر را با نظریه سیاسی آکادمیک ترکیب میکند. کاباساکال به عنوان پژوهشگر فلسفه میگوید از آنجا که آزادی بیان جایگاه عملی مهمی در جهان امروز دارد، به همان اندازه مهم است که بکوشیم دفاعمان از این مقوله را بر مبانی از نظر فلسفی محکمی استوار کنیم. پیشنهاد اصلی نویسنده در کتاب آنست که یک توجیه (justification) ترکیبی و ذوابعاد، که هم بر اهمیت آزادی بیان در برقرار یک دموکراسی سالم و پایدار تاکید دارد (democratic participation) و هم بر مبحث خودآیینی برابر (equal autonomy) انگشت مینهد، توجیه فلسفی استوارتری برای آزادی بیان، در قیاس با توجیهها و استدلالهایی که میکوشند آزادی بیان را تنها بر یک بنیاد استوار کنند، فراهم میکند. در این زمینه در ادامه توضیح خواهیم داد.
عنوان فصل اول کتاب هست «دو رویکرد رقیب درباب آزادی بیان» و در آن نویسنده به بررسی انتقادی دو رویکرد «شکاکیت» (scepticism) در برابر «مطلقانگاری» (absolutism) در مواجهه با آزادی بیان میپردازد. درمورد کسانی در حوزهی علوم انسانی که در مورد اهمیت و کارایی آزادی بیان تشکیک و تردید کردهاند، استدلالهای کارل اشمیت (۱۸۸۸-۱۹۸۵) و استانلی فیش (متولد ۱۹۳۸) مورد بررسی قرار میگیرند. کارل اشمیت یکی از مخالفین شناخته شده لیبرالیسم در جهان غرب است و گرچه مستقیماً علیه آزادی بیان مطلبی ننوشته است، اما استدلالهای او علیه لیبرالیسم لاجرم به انکار آزادی بیان نیز میکشد؛ یعنی کسی که با استدلالهای کارل اشمیت در کتاب مفهوم امر سیاسی و سایر آثار او همدل باشد احتمالا خواهد گفت که آزادی بیان لیبرال به عنوان یک مفهوم سیاسی (political concept) اصولا امکانپذیر نیست. استانلی فیش هم در آثارش در مورد عدم امکان و امتناع آزادی بیان سخن گفته است. نویسنده استدلالهای اشمیت و فیش در مورد امتناع ذاتی آزادی بیان را با توضیحات رد میکند. (جا دارد کسی مخالفتها با آزادی بیان در نزد فیلسوفان حکومتی جمهوری اسلامی در ذیل مواضع اسلامگرایانه شیعی و ولایی را فرمولبندی کند و به عنوان نوعی از شکاکیت در مورد آزادی بیان به مباحث مزبور اضافه کند!)
موضع رقیب در برابر شکاکیت اشمیتی- فیشی مطلقانگاری در مورد آزادی بیان است، یعنی تفاسیری که به عنوان نمونه قاضی بلک (H. Black) (۱۸۸۶-۱۹۷۱) وقاضی مایکلجان (A. Meiklejohn)(۱۸۷۲-۱۹۶۴)— دو قاضی شهیر در تاریخ حقوق اساسی ایالات متحده که به عنوان مطلقانگار در باب آزادی بیان شهره هستند— در مورد جایگاه آزادی بیان در متمم اول قانون اساسی ایالات متحده ارائه کردهاند. مطلقانگاری در باب آزادی بیان در نظر نویسنده یعنی آنکه بگوییم «آزادی بیان مطلق است، مگر آنکه دلایل کاملا موجهی برای محدود کردن آن داشته باشیم.» او توضیح میدهد که بر خلاف تصور رایج مطلقانگاری مستلزم تهی انگاشتن بیان/گفتار از هیچ گونه قید و شرطی نیست. از یک سو قاضی الکساندر مایکلجان ضمن تاکید بر اهمین بنیادین آزادی بیان «بهتانهای مربوط به زندگی خصوصی» (private libel) و «تبلیغات دروغین» (false advertisement) را از دایرهی شمول و حراست متمم اول قانون اساسی ایالات متحده مستثنی میداند.[1] قاضی بلک نیز ضمن تاکید بسیار براهمیت متمم اول قانون اساسی، محدودیتهایی در گفتار نمادین (symbolic speech) و نیز گفتاری که میتوان مصداق رفتار(conduct)ش دانست از سوی دولت را ناسازگار با متمم اول قانون اساسی نمیداند.
فصل دوم کتاب ابعاد آزادی بیان به قلم دوریم کاباساکال به «زمینههای مفهومی بحث آزادی بیان» میپردازد. پرسش فلسفی نویسنده در این فصل آنست که چه دلایلی ما را وادار میکنند که بر اهمیت آزادی بیان تاکید کنیم و آزادی بیان را به عنوان یک اصل مستقل در نظام فکری خویش بپذیریم؟ یک پاسخ میتواند این باشد که آزادی بیان مهم است، چون «کشف حقیقت» (discovery of truth) و نیز «رشد شخصیتی» (personal development) آدمی بدون آزادی بیان ممکن نیست. کاباساکال ولی میگوید ایندو به تنهایی نمیتوانند استدلال کافی برای آزادی بیان ارائه کنند، چون اهمیت آزادی بیان را به «دلایل ابزاری» فرو میکاهند، حال آنکه در نگاه کانتی نویسنده استدلال برای آزادی بیان باید توجیهی فینفسه برای آن نیز فراهم آورد. براین اساس است که نویسنده دو برهان «خودآیینی برابر/مساوی» (equal autonomy) و نیز «مشارکت دموکراتیک» (democratic participation) را دلایل قویتری برای دفاع از آزادی بیان به عنوان یک اصل مییابد. به عبارت دیگر، آزادی بیان مهم است چون بدون آن مشارکت دموکراتیک اصیل شهروندان در جامعهشان ناممکن است، و نیز مهم است چون بدون آن شهروندان قادر نخواهند بود به صورت خودآیین و مستقل ارزشهای خود را در زندگی انتخاب کنند و بر اساس آن حیات خویش را به پیش برند.
در نظر نویسنده گفتار/بیانی (speech) که لازم است توسط اصل آزادی بیان محافظت شود اولا لازم است عمومی (public) باشد، به این معنا که هدف از ایراد آن شنیده شدنش توسط دیگران باشد. دیگر آنکه هدف از بیان مزبور باید «برقراری ارتباط» باشد. پس گفتار موضوع آزادی هم محتوایی دارد که قرار است به دیگران منتقل شود (communicated content)، هم کنشگری دارد که عاملاش است و ایرادش میکند، و هم لاجرم یک شنونده/گیرنده دارد که هدف رساندن محتوا به اوست.
در فصل سوم مشخصا برروی توجیههای (justifications) مختلف آزادی بیان از نظر فلسفی تمرکز میشود. این فصل قلب نظری کتاب است و صورت توسعه یافته مقالهای در مورد توجیهات آزادی بیان است که نویسنده در سال ۲۰۱۵ در ژورنال بینالمللی فلسفه و نقد اجتماعی منتشر کرده است. [2] کاباساکال با توجه به ادبیات بحث چهار توجیه/استدلال عمده برای آزادی بیان را تحلیل میکند و در نهایت از «مبنا و توجیهی اصولی» (principled ground)—اصولی در اینجا در نقطهی مقابل توجیه ابزارگرایانه است—از آزادی بیان دفاع میکند که نقاط قوت دو توجیه خودآیینی مساوی و مشارکت دموکراتیک را باهم ترکیب میکند. یعنی ترکیب مذکور پایهای قویتر برای آزادی بیان فراهم میکند.
مشکل توجیه آزادی بیان براساس اهمیت آن در کشف حقیقت (discovery of truth) (چنانکه جان استوارت میل در دربارهي آزادی (۱۸۵۹) بر آن تاکید داشت و احتمالا مطلوب مصطفی ملکیان نیز هست) ازآن جهت ناکافی است که بر ادعاهای تجربی غیرقطعی (درنظر نویسنده) متکی است که پیرو پیشفرضهای رایج دوران روشنگری اروپایی فرض میکنند آزادی بیان منجر به کشف حقیقت بیشتر و پیشرفت اجتماعی میشود. همچنین این روش قادر نیست از بیان آزاد به عنوان پدیدهای ذاتاً ارزشمند دفاع کند.
به همین منوال کاباساکال میگوید دفاع فلسفی از آزادی بیان براساس تاثیرش بر رشد شخصیتی آدمی ناکافی است، چون باز بجای آنکه آزادی بیان را به عنوان امر ذاتا باارزش تلقی کند، آنرا به وسیلهای برای رفاه و رشد شخصیتی تقلیل میدهد. نویسنده همچنین استدلالهای مبتنی بر مشارکت دموکراتیک و خودآیینی مساوی را بدون ترکیب با یکدیگر ناکافی مییابد و توضیح میدهد این براهین بدون ادغام درهم به تنهایی قادر به حراست و توجیه آزادی بیان در سپهر سیاسی و در مواجهه با اصحاب قدرت نیستند. او توجیه یا برهان پیشنهادی خود برای آزادی بیان را «رویکرد اصولیِ دوپایهای» (double-grounded principled approach) نام مینهد که جنبههای مختلف براهین مبتنی بر خودآیینی برابر و مشارکت دموکراتیک را باهم ترکیب میکند. در نظر نویسنده البته گفتار غیردموکراتیک و حتی ضددموکراسیخواهانه هم تا زمانی که به درگرفتن بحث و تضارب آرا در حوزهی عمومی کمک میکند، مصداق بیان و گفتار نفرتانگیز (hate speech) که لازم است محدود و سانسور شود (موضوع فصل ششم) نیست. (کسانی چون مصطفی ملکیان که کشف حقیقت را ارزشی بنیادین در نظام ارزشی خود میدانند احتمالا با این استدلال کاباساکال که کشف حقیقت دلیل فینفسه قدرتمندی برای دفاع از آزادی بیان نیست موافق نباشند.)
موضوع فصل چهارم که به نوبهی خود یکی از فصول خواندنی کتاب است «آزادی دانشگاهی و آزادی بیان» است و به این پرسش میپردازد که چگونه می توان آزادی گفتار در بیان آکادمیک/دانشگاهی را توجیه و محافظت کرد. (به نظر میشود میان آزادی بیان دانشگاهیان و آزادی گفتار آکادمیک تفکیک کرد. یک دانشگاهی ممکن است سخن غیرآکادمیک هم بزند و فردی که رسما عضو هیچ دانشگاهی نیست نیز ممکن است گفتار دانشگاهی تولید کند. موضوع این فصل دومی است.) نویسنده در آغاز این فصل توضیح میدهد که آزادی دانشگاهی (academic freedom) را میشود به دو شیوه فهمید: خودمختاری/ خودآیینی/ مستقل بودن نهاد «دانشگاه» و خودآیینی فکری و حرفهای دانشگاهیان. دومی برای نویسنده حتی بر اولی اولویت دارد، چون تضمینی نیست که نهادها، حتی در صورت خودمختار بودن، همیشه از آزادی روشنفکران حمایت کنند.
در اینجا کاباساکال دلایل و توجیههای مختلف برای حمایت از آزادی آکادمیک به عنوان یک حق ویژه را بررسی میکند. اول باید بدانیم دانشگاه کجاست؟ در این زمینه نظریههای مختلفی مطرح شده است، از جمله دیدگاهی که دانشگاه را مکانی برای کشف حقیقت (university as a realm of discovery of truth) تعریف میکند ویا دیدگاهی دیگر که دانشگاه را قلمرویی برای تولید دانش مستقل از کانونهای قدرت برمیشمارد. در نظر کاباساکال این توجیهات به تنهایی کافی نیستند و باید با دیدگاهی تکمیلشان کرد: دانشگاه به عنوان سپهری برای مباحثه به شیوهي دموکراتیک میان افراد مختلف. نویسنده چنانکه از موضع او در مورد کشف حقیقت به شیوهی جان استوارت میل یا ملکیانی انتظار میرود، توجیه مبتنی بر کشف حقیقت را به تنهایی برای توجیه آزادی دانشگاهی کافی نمیداند، از جمله به این سبب که کشف حقیقت عینی جهانشمول به عنوان یک هدف در نظر او محدود به رشتههایی خاص است و لزوما قابل تعمیم به همهی رشتههای دانشگاهی نیست. نویسنده نهایتا نتیجه میگیرد که خودآیینی مساوی (equal autonomy)— که منظور از آن از جمله حق دانشگاهیان برای صحبت در راستای آنچه که معتقدند درست است میباشد— بهترین توجیه برای آزادی دانشگاهی است. مزیت این نگاه آنست که با تعریف دانشگاه به عنوان سپهری برای مباحث به شیوهي دموکراتیک میان افراد مختلف که مطلوب نویسنده است نیز سازگار است.
در بخش دیگری از این فصل نویسنده به مطالعهی موردی ازادی دانشگاهی در بریتانیا و ترکیه، به عنوان دوکشوری که از نزدیک و بر اساس تجربهی زیسته با وضعیت آنها آشناست، میپردازد. در مورد انگلستان تجاری شدن دانشگاهها و آنچه که «دگردیسی نظام آموزش عالی مطابق اصول نئولیبرالیسم» (neoliberal transformation of higher education) مینامیم، مانعی جدید در برابر آزادی دانشگاه است. و در مورد ترکیه هم او اقتدارگرایی (authoritarianism) سیاسی سالهای گذشته ذیل حاکمیت حزب عدالت و توسعه متاخر را مانعی بر سر راه اندیشه وعمل دانشگاه به عنوان «محل شکلگیری مباحث به شیوهی آزاد و دموکراتیک» مییابد. (در مورد ایران نویسنده نکتهای نگفته، ولی میشود ادعا کرد که هردو مانع وجود دارند، گرچه تاثیر اقتدارگرایی سیاسی بسی بیشتر است.)
فصل پنجم به عنوان دیگر فصل کاربردی کتاب به موضوع «آزادی بیان در حوزهي رسانه و تنظیم گفتار آنلاین» میپردازد. این بخش از کتاب برای روزنامهنگاران ایرانی خواندنی است و البته مباحث آن در جای بسط دارد و از جهاتی نیمهتمام طرح شده. نویسنده در اینجا میکوشد نظریهی خویش را آزمون تجربی کند و بسنجد تا چه حد چارچوب نظری پیشنهادی او یعنی «رویکرد اصولیِ دوپایهای»، میتواند آزادی رسانه در دنیای دیجیتال امروز را توجیه کند. برای نیل به این مقصود او در گام اول معنای رسانه را، با تمرکز و تاکید بر رسانههای جدید دیجیتال، بررسی میکند. او در گام بعدی به این پرسش میپردازد که چگونه میتوان آزادی رسانهها را از طریق نظریات پیشتر طرح شدهی آزادی بیان به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت ویا رشد شخصیت، افزایش مشارکت دموکراتیک و خودآیینی مساوی مورد دفاع قرار داد. در نتیجهگیری او رویکرد اصولی دوپایهای پیشنهادی در کتاب مبنای توجیهی مناسبی برای درک لزوم آزادی رسانه در عصر اینترنت –که در آن تمایز بین روزنامهنگار حرفهای و شهروند وبلاگنویس از میان رفته است—فراهم میکند. اینجا هم مشابه فصل قبلی، او به مطالعهی موردی بریتانیا و ترکیه میپردازد و تنظیم گفتار آنلاین در این دو کشور را بررسی و نقد میکند.
اینجاست که وارد مباحث فصل ششم کتاب میشویم با عنوان: «گفتار نفرتپراکن (hate speech) و حدود آزادی بیان». در این فصل، نویسنده بحث میکند که چگونه «رویکرد اصولیِ دوپایهای» با مسئله گفتار نفرتپراکن و محدودیتهای احتمالی بر آزادی بیان مواجه میشود. نویسنده به طرزی جالب میان «گفتار یا بیان رنجشآور» (offensive speech) و «گفتار نفرتپراکن» (hate speech) تمایز قائل میشود: در حالی که سخنان نفرتپراکن را باید محدود کرد، ایجاد رنجش در مخاطب به تنهایی توجیه کافی برای محدود کردن یک بیان/گفتار نیست. این از آنروست که رنجش و آزردگی یک بعد قوی سوبژکتیو و انفسی (subjective) دارد که از نظر معرفتشناختی و عینی بازشناسی و قضاوت در مورد آن بسی دشوار است. در نقطهی مقابل، گفتار نفرتپراکن بعد عینی آشکاری دارد، چون نفرتپراکنی باعث ایجاد شرایط آفاقی تبعیض و طرد در فردی که مورد حمله قرار گرفته میشود و اصولا چه بسا با همین نیت طراحی شده باشد.
دوریم کاباساکال همچنین میگوید گرچه استدلالهای مبتنی بر خودآیینی مساوی و لزوم مشارکت دموکراتیک به تنهایی نمیتوانند لزوم محدودیت بیان نفرتپراکن را توضیح دهند، ترکیب ایندو استدلال در قالب رویکرد اصولیِ دوپایهای پیشنهادی کتاب با دقت بیشتر سخنان نفرتپراکن را به عنوان مقولهای از گفتار که مورد حفاظت اصل آزادی بیان نمیتواند بود، تعریف میکند. بر اساس جنبهي مشارکت دموکراتیک گفتار نفرتپراکن نمیتواند مورد حراست قرار گیرد، چون نفرتپراکنی بیانی «سیاسی» نیست که هدف آن افزایش مشارکت دموکراتیک شهروندان در ادارهي حوزهی عمومی بوده باشد. بر اساس جنبهي خودآیینی مساوی در رویکرد مزبور هم هم نفرتپراکنی محفوظ نیست، چون بیان نفرتپراکن افراد را به عنوان اعضای آزاد و برابر یک باهمستان اجتماعی-سیاسی نمیشناسد و برابری را از بنیاد انکار میکند. و چون بیان نفرتپراکن با بنیادهای آزادیخواهی و برابریخواهی در تضاد است، قوانین محدود کنندهی گفتار نفرتپراکن در کشورهای دموکراتیک هم با هدف محافظت از آزادیها و برابری بیشتر اقلیت با اکثریت در سپهر عمومی طراحی شده است.
میرسیم به فصل آخر کتاب. در دورانی که نویسنده در حال آماده کردن کتاب برای ارسال به ناشر بود، همهگیری کرونا در جهان حاکم شده بود و بر این اساس، مطابق وضع حال، کاباساکال موخرهای برای کتابش تدارک دیده با عنوان «تاملی بر آزادی بیان در دوران همهگیری کووید-۱۹». پرسش آنست که چگونه همهگیری کووید-۱۹ توانست بر درک ما از آزادی بیان تاثیر بگذارد؟ پاسخ قسما آنست که تجربه همهگیری کرونا به نوبهي خود نشان داد که چرا که جریان آزاد اطلاعات برای احقاق حق خودآیینی و نیز حق مشارکت در قدرت سیاسی شهروندان مهم است و چطور آزادی بیان در شرایط اضطراری حتی میتواند به بهانههای مختلف محدود شود. همچنین تجربهی زیستن در دوران کووید-۱۹ به ما نشان داد تنها در شرایط آزادی بیان و داشتن امکان شنیدن و خواندن عقاید مختلف است که ما میتوانیم نظرات اصیل مخصوص خودمان را در مورد موضوعات مناقشهانگیزی مانند واکسن و بسیاری موضوعات دیگر، بدون تحمیل از سوی اتوریتههای سکولار و مذهبی، توسعه دهیم. نویسنده همچنین اشاره میکند که متاسفانه گفتار نفرتپراکن در جهان آنلاین در دوران همهگیری کرونا تشدید شد و نتیجه میگیرد اطلاعات دروغینی (fake information) که فاقد هرگونه پایه علمی معتبر هستند (و در دوران همهگیری کرونا شایع بودند)، بسان گفتارهایی نفرتپراکن که دعوت به خشونت علیه گروهی از مردم میکنند، مشمول حراست آزادی بیان از سوی دول دموکراتیک نیستند.
توضیح: این مرور کتاب پیشتر در وبسایت آسو منتشر شده است.
[1] بر طبق این سند: «کنگره در خصوص رسمیت بخشیدن به یک دین، یا منع پیروی آزادانه از آن یا محدود ساختن آزادی بیان یا مطبوعات یا حق مردم برای برپایی اجتماعات آرام و دادخواهی از حکومت برای جبران خسارت، هیچ قانونی را وضع نمیکند.»
[2] بنگرید به:
Devrim Kabasakal Badamchi, “Justifications of Freedom of Expression: Towards Double-grounded Non-consequentialist Approach”, Philosophy and Social Criticism, Vol. 41, No.9, 2015.