۱۳۹۱ فروردین ۲, چهارشنبه

اصولگرائی بدون ولایت فقیه

اصولگریان تنها گروهی هستند که امروز در حاکمیت نظام سیاسی ایران مشارکت عمده دارند. پایگاه اصلی اجتماعی این گروه عمدتا میان افرادی از قشرهای مذهبی جامعه و بخش هائی از اقشار فرودست است. از طرف دیگر (همانطور که در یادداشت قبلی هم بطور مختصر اشاره کردم)، خورشید بخت ولایت فقیه در ایران افول کرده است و شواهد فراوان دال بر این عقیده است که این نظریه دیگر قادر نیست وحدت و اجماعی میان اقشار جامعه ایران و گروههای سیاسی ایجاد کند. به نظرم حتی اکثر کسانی که امروز خود را پایبند به نظریه ولایت فقیه نشان می دهند، دیگر از صمیم قلب معتقد به این نظریه نیستند و خیلی ها، من جمله مثلا احمدی نژاد بر اساس قرائن، فهمیده اند این نظریه در آینده ایران جائی ندارد. در تفسیر من از اصولگرائی، اندیشه سیاسی علی شریعتی یکی از مبانی اصولگرائی است.


خوب اینجا یک سئوال مهم پیش می آید: نقش اصولگرایان در آینده سیاسی ایران چه خواهد بود؟ من اگرچه با هیچ تعریفی خودم را اصولگرا (به معنای سیاسی این کلمه) نمی دانم، ولی به نظرم نمی توان این را کتمان کرد که تحقق ایران دموکراتیک در عین قبول تکثر بدون ایفای نقش مثبت اصولگرایان دست یافتنی نیست. بخش هائی از اندیشه اصولگرائی، مانند مخالفت آن با استعمار و تاکید آن بر استقلال تصمیم گیری کشور از تاثیر سایر دول دنیا یا تاکید آن بر مقتدر بودن ایران از نظر نظامی در منطقه، و تاثیر گذاری کشورمان در خاورمیانه، و نیر نقش مهم هویت دینی-اسلامی در ایران، و نیر انقلابی بودن و تاکید بر نیازهای اقتصادی اقشار محروم، بدون هیچ تناقضی می تواند در ایران پسا جمهوری اسلامی هم به دوام خود ادامه دهد و اصولگرایان می توانند در دوران پسا جمهوری اسلامی منادیان این گونه اندیشه ها در ایران باشند. ولی اصولگرایان برای ایفای نقش سیاسی مثبت در ایران آزاد آینده محتاج برخی بازنگری های اساسی در اندیشه سیاسی خود هستند. مهم ترین این اندیشه ها به نظرم کنار گذاشتن اندیشه ولایت فقیه است. به نظرم می توان اصولگرائی را گونه ای فهمید که ولایت فقیه جزوش نباشد. ضدیت با آمریکا یا اسرائیل احتیاجی ندارد کسی به نظریه ولایت فقیه معتقد باشد (مثالش کوبا). فرمول اصولگرائی بدون ولایت فقیه اگرچه در نگاه اول ممکن است متناقض به نظر برسد، ولی به نظر من کاملا سازگار است.

سپاه پاسداران امروز یکی از قدرت های نظامی حرفه ای مطرح در خاورمیانه است و سرشار از تجربه. به نظرم گذاری به دموکراسی مطلوب است (تجربه عراق با ارتش بعث هم این را نشان می دهد) که سپاه پاسداران نابود نشود، بلکه از نیروی نظامی در خدمت ولایت فقیه به صورت نیروئی نظامی در خدمت منافع ملی در آید. این کار فقط با بصیرت خود سپاهیان قابل تحقق است: منافع کشور را ترجیح می دهند یا حفظ منفعت عده ای معدود از مدیران را به نام ولایت فقیه، آنهم در حالی که منافع ولایت فقیه گاهی در تضاد آشکار با منافع ملی کشور است؟

ممکن است کسی بگوید احمدی نژاد مصداق اصولگرائی بدون ولایت فقیه است. اگر چنین باشد و احمدی نژاد واقعا بتواند گفتمان اصولگرائی بدون ولایت فقیه را در عمل متحقق کند و اصولگرایان را از درون متحول کند، می توان در ایران دموکراتیک آینده نقشی هم برای احمدی نژاد قائل شد. البته همه می دانیم که تحقق اصولگرائی بدون ولایت فقیه در عمل اصلا آسان نیست، و این از آن رو است که بسیاری از قدیمی ترها یا حتی جدیدهای جناح اصولگرا به شدت تعریفشان را از اصولگرائی به ولایت فقیه و وفاداری به شخص ولی فقیه گره زده اند. با این حال اگر اصولگرایان بتوانند در درون خود چنین تحول گفتمانی را از سر بگذرانند، به واسطه احمدی نژاد یا هر گروهی از میان خودشان، می توان امیدوار بود اصولگرایان نقش مهم و مثبتی در گذار به دموکراسی در ایران ایفا کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر