۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

انقلاب دزدی!

به نظرم جنبش سبز ادامه بسی عمیق تر جنبش انقلاب 1357 است. از جهاتی شبیه نظر ژیژک در مورد جنبش سبز، معتقدم انقلاب 1357 از اساس انقلابی غلط نبود، بلکه انقلابی بود مانند انقلاب مصر کنونی بر ضد استبداد و حاکمیت بیگانه که البته به علت ناپخته بودن انقلابیون و مهم تر از همه انحصار طلبی روحانیت ربوده شد. وقتی تاریخ انقلاب 1357 را مطالعه می کنیم می بینیم  انحرافاتی که موجب ربودن انقلاب شدند، در یکی دوسال اول پس از انقلاب پی شان ریخته شد و وظیفه ما پس از 25 بهمن را شاید بتوان راست کردن آن انحرافات یا بازگردان اموال مسروقه با صاحبان شان، دانست. وقتی می گویم ربایش و دزدی، منظورم این است که اکثریت مردمی که سال 57 انقلاب کردند اگر می دانستند این انحرافات قرار است پس از انقلاب رخ دهد، شاید اصلا انقلاب نمی کردند:

الف- برگزاری رفراندمی در 12 فروردین که مطابق نظر آیت الله خمینی گزینه هایش تنها "جمهوری اسلامی" در برابر "نظام سلطنتی پهلوی سابق" بودند. اگر برگه های رای رفراندم 12 فروردین را به دقت بنگرید به این مسئله بیشتر پی می برید.  بجای برگزاری رفراندمی که در آن اجازه داده شود مردم از میان گزینه هائی مانند جمهوری (بدون قید)، جمهوری دموکراتیک اسلامی و جمهوری اسلامی و نظام سلطنتی یکی را انتخاب کنند، آقای خمینی تنها عبارت مبهم جمهوری اسلامی را در برابر انتخاب مردم قرار داد.  در این سخنرانی که آقای خمینی قبل از 12 فروردین58 کرده است (لینک یوتیوب) ایشان با تاکید بسیار هرگونه جا دادن کلمه دموکراتیک را در عنوان نظام بعدی ایران رد می کند و صریحا می گویند نه "جمهوری" و نه "جمهوری دموکراتیک اسلامی". نمی دانم این همه اصرار بر نبودن کلمه دموکراسی برای چه بوده؟
ب- اجباری کردن حجاب برای بانوان (که بحثش را یکی از یادداشت های قبلی کردم) و  در مجموع قرار دادن شریعت به عنوان یکی از ارکان اساسی قانونگذاری در ایران (که نتیجه اش قانون مجازات اسلامی کنونی است.)

ج- اشغال سفارت آمریکا و بدتر از آن دولتی کردن اشغال سفارت (با دخالت ارگان های حکومتی) و کشاندن اشغالی که قرار بود دو هفته طول بکشد به بحرانی جهانی به مدت  444 روزکه نتیجه اش تنظیم سیاست خارجی ایران صرفا بر اساس دوستی یا دشمنی با آمریکا بجای مبنا قرار دادن منافع ملی از آن روز تا با امروز است. بسیار عجیب آنکه گروگانها تنها چند دقیقه پس از آنکه ریگان، نامزد حزب  جمهوری خواه آمریکا برای ریاست جمهوری سوگند یاد کرد و کارتر نامزد حزب دموکرات شکست خورد آزاد شدند. این هم از معماهای تاریخ است!

د- تبدیل ارتش ملی به ارتش ایدئولوژیک با مدل لنینی ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی و ارتش چین کمونیستی با تبدیل کردن سپاه با بنیانی ایدئولوژیک و تابع شخص رهبر به نیروی نظامی اصلی در کشور در برابر ارتش. ( البته در حق سپاهیان سبز و فرماندهان قدیمی که نمی توانند امروز عقایدشان را در نقد نظام اشکارا بیان کنند بی انصافی نشود. امیدوارم سپاهیان زمانی نشان دهند این تفسیر از سپاه به عنوان نیروی نظامی تحت امر رهبر (نه مردم) غلط است و سپاه واقعا نهادی مردمی است.)

ه- تبدیل شدن جنگ مقدسی که جنبه تدافعی و ملی داشت علیه صدام تجاوزگر به جنگ بی هوده تهاجمی پس از فتح خرمشهر و طول کشیدن بی هوده شش سال بیشتر جنگ (از هشت سال) که فرصتی فراهم کرد که در ان استبداددینی و نهاد ولایت فقیه به حاکم بلامنازعه کشور بدل شود.

ر- از همه مهم تر داخل کردن نهاد ولایت فقیه در قانون اساسی که در پیش نویس سال 1358 (چنانکه در مقاله قبلی اشاره شد) موجود نبود.  با مطالعه تطبیقی قانون اساسی موجود و پیش نویس 1358 در می یابیم  قانون اساسی موجود با مقداری تغییرات همان پیش نویس سال 1358 است با این فرق اساسی که اسلامی تر شده و نهاد ولایت فقیه واردش شده و  هماهنگی ارتبط میان قوای سه گانه در پیش نویس بر هم خورده و تناقض معروف میان جمهوریت و اسلامیت در نتیجه رخ داده.

ز- کنار زدن قشر لیبرال انقلابیون که نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب داشتند (شاخصه هایش بازرگان و یزدی و بنی صدر) در فاصله دوران اشغال سفارت آمریکا و دوران جنگ به نفع قشر طرفدار ولایت مطلقه فقیه.

در اینجا می خواهم نقلی قولی بیاورم که در یکی از پاورقی های کتاب عبور از بحران آقای هاشمی رفسنجانی آمده است که نشان می دهد متاسفانه هاشمی در کنار سایر اعضای حزب جمهوری اسلامی و سپاه در این کنار زدن دموکرات ها به نفع طرفداران اسلام فقاهتی (ولایت فقیه در برابر اسلام روشنفکری دینی بازرگان و بنی صدر و غیره) نقش مهمی داشته است. امروز هاشمی متاسفانه دارد در همان چاه ویلی می افتد که در دهه شصت برای قشر لیبرال-دموکرات و مخالف ولایت فقیه کنده بود. در خاطرات هاشمی در 4 خرداد 1360،یعنی حدود سه هفته پیش از ماجرای عزل بنی صدر توسط مجلسی که اکثریتش را اعضای حزب جمهوری اسلامی تشکیل می دادند، آمده است:

" شب در جلسه وعاظ تهران، در مسجد شهید مطهری شرکت کردم. حدود پنجاه نفر بودند. جلسه خوبی بود. درباره اهمیت انقلاب اسلامی، و اینکه برای اولین بار حکومت اسلامی شیعی، بر اساس ولایت فقیه و احکام اسلامی و حاکمیت فقه اسلام بوجود آمده، و ریشه اختلاف ما و لیبرالها همین جاست که آنها فقه ما و ولایت فقیه را قبول ندارند و پس از تدوین قانون اساسی درگیری های جدی شروع شد، و نمونه هائی از اظهارات بنی صدر و بازرگان و دیگران را نقل کردم. حتی در زمان مجلس خبرگان هم اختلافات آنچنان وجود نداشت، اما به محض اینکه اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان به تصویب رسید، سرناسازگاری با روحانیت اغاز شد. آنها گمان می کردند روحانیون همانند دوران گذشته، همینکه انقلاب به پیروزی رسید، دنبال کار خودشان می روند و دیگر نقشی در سیاست نخواهند داشت." (عبور از بحران، صص 127-126)

سخنان بالا نشان می دهد گویا تحلیل  آقای هاشمی از انقلاب مشروطه این بوده که چون در انقلاب مشروطه روحانیونی که در انقلاب مشارکت داشتند، در حکومت رانی وارد نشدند، سکولاریسم رضاخانی حاکم شد و اوضاع از دست روحانیت خارج شد و این باز باید از ابتدا سفت حکومت را بچسبیم و رهایش نکنیم. خودتان در مورد قوت استدلال هاشمی قضاوت کنید.

پی نوشت-  خواندن درس تجربه، کتاب خاطرات بنی صدر را به تمام خوانندگان توصیه می کنم. سند مهمی در مورد وقایع 3 سال اول انقلاب است. کتاب را می توانید از لینک زیر دانلود کنید. اندازه خاطرات آقای منتظری به نظرم مهم است. نقل قول بالا از هاشمی را در پاورقی آن کتاب دیدم.

۳ نظر:

  1. ( کمونیست = مسلمان = تجزیه طلب = تروریست = بیگانه = ضد آزادی و دموکراسی = عوامل عقب ماندگی = دشمن ایران و ایرانی )
    سوال: سابقه تاریخی و رابطه این افراد را با هم پیدا کنید؟

    پاسخحذف
  2. به جامعه شناسی صلح: ممنونم. خوشحالم که پسندیده اید.

    پاسخحذف