۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

سعدی، موسوی و تعارض کانتی میان وظایف اخلاقی

1- "در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.
وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز
 
ملك پرسيد: اين اسير چه مى گويد؟  
يكى از وزيران نيك محضر گفت : اي خداوند همي گويد:
والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس
ملك را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر كه ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن. اين ملك را دشنام داد و ناسزا گفت . ملك روي ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست كه تو گفتي كه روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي .  چنانكه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز." (سعدی، گلستان، باب اول در عبرت پادشاهان)


2- معروف است مدل اخلاق وظیفه گرای کانتی، که در آن وظایفی مانند راست گوئی و وفای به عهد و حرمت قتل نفس به یکسان کلی و استثنا ناپذیرو جهان شمول  اند و در هیچ مورد و  نمونه ای - و لو در موارد تعارض وظایف اخلاقی باهم- قابل نقض نیستند با شهود اخلاقی ما در مورد جواز نقض یک وظیفه اخلاقی (مانند راستگوئی) در مواردی که در آنها آن وظیفه اخلاقی با وظیفه مهم تر و سنگین تری (مانند حرمت قتل نفس) در تعارض قرار می گیرد، ناسازگار است. 

کسی که در ایران به دانشجویان فلسفه اخلاق درس می دهد، می تواند این برای نشان دادن ایرادی که بر اخلاق کانتی محتملاً وارد است از این حکایت سعدی در باب اول گلستان که در بند قبلی آمد سود جوید که در آن سعدی در قالب داستان "اسیر محکوم به اعدام" و "وزیر نیک محضر" سخنی را مطرح کرده که ایراد منتقدان کانت بر استثنا نا پذیری وظایف اخلاقی است.  شهود اخلاقی ما چنانکه سعدی هم بر آن صحه می گذارد، ظاهراً می گوید وزیر نیک محضر نه تنها با دروغ گفتنش در دفاع از جان اسیر محکوم به اعدام عملی غیر اخلاقی مرتکب نشده است، بلکه عملش کاملاً هم اخلاقی بوده است. 

3- حالا از این مقدمه ها می خواهم یک نتیجه گیری عملی کنم. از منظر فلسفه اخلاقی، در شرایط کنونی جنبش رهبران نمادین جنبش سبز یعنی موسوی و کروبی میان دوراهی وظیفه اخلاقی "لزوم راست گوئی" (در هنگامی که مصداقش دوران زمامداری امام خمینی است) و وظیفه اخلاقی "حرمت شکنجه و قتل" در مانده اند. یعنی با وجود آنکه گفتن منصفانه حقایق سیاست کشور در مورد دوران زمامداری امام خمینی یک وظیفه اخلاقی برای موسوی و کروبی است، ولی گفتن تمام این حقایق با رویه بسیار خشن حکومت فعلی در مورد افرادی که وارد خط قرمزهایش، من جمله بحث سرکوب و اعدام های دهه اول انقلاب، می شوند شاید با وظیفه اخلاقی "حرمت شکنجه و قتل" در تعارض باشد چرا که ممکن است عواقب ناگواری را متوجه گویندگان این گونه سخنان یعنی موسوی و کروبی و سایر فعالین جنبش سبز که داخل کشورند کند.  
  
4- اکبر گنجی در مقاله اخیرش "جنبش سبز و آیت الله خمینی" هوشمندانه توصیه می کند که موسوی و کروبی و خاتمی به جای تمجید دوران امام در مورد دهه شصت و دوره زمامداری امام "سکوت پیشه کنند و سخنی نگویند". به نظرم توصیه گنجی تاحد زیادی مشکل تعارض اخلاقی میان دو وظیفه اخلاقی "لزوم راست گوئی" و "حرمت شکنجه و قتل" را حل می کند. یعنی موسوی و کروبی به جای آنکه از دوران امام خمینی تعریف کنند و تنها پاره ای از حقایق آن دوران را بدون اشاره به سرکوب ها یادآوری کنند و بدین طریق عده ای از سبزها را از خود برانند، در مورد دهه شصت کلاً سکوت پیشه کنند و بحث در این زمینه را به متخصصان علم تاریخ واگذار کنند. با این استراتژی هم سخنی که ناراست باشد نگفته اند و حکومت هم نمی تواند کسانی را به خاطر "سخن نگفتن" در مورد یک دوره تاریخی و یک شخصیت معین به شکنجه و قتل محکوم کند.

۳ نظر:

  1. پیشنهاد می کنم، مقاله فوق العاده ایی از مردیها را با این عنوان"من متهم می‌کنم- ۳۰ تير، ۱۳۸۸-" اگر نخوانده اید، حتما مطاله کنید. که به همین موضوع اما از راویه دیگر می پردازد. (البته شاید بشود کفت نظر مردیها روانشناسانه باشد تا اخلاقی اما قابل توجه است)
    mana bashi

    پاسخحذف
  2. bary e estefade ejaze bede qesmati az neveshte haie mardiha'ro inja biaram:
    نوع ديگری از ترس هم هست که متوجه نتايج شومی است که يک اعلام موضع قاطع، ممکن است برای سلامت مردم و نظم جامعه ببار آورد. اين ترس، خصوصاً اگر شومیِ نتايجِ مفروض آن، واقعاً از شرايط موجود بسيار سبق برد، ترس مبارکی است، که همواره مصلحت‌انديشان بر آن تأکيد کرده‌اند؛ اما چه آن ترس و چه اين ترس، الزامی که به همراه می‌آورد، دوری از فعاليت است، نه چيز ديگر. اينطور نيست که همواره بتوان يا ببايد کاری کرد؛ گاه هست، چه در سياست يا اقتصاد يا ... که شرايط اجازه فعاليتی مقرون به احتياط و نتيجه مثبت را نمی‌دهد؛ در چنين شرايطی سکوت و سکون بهتر است از مغلوبه‌ای از کرِّ کوتاه و فرّ بلند. اگر کسانی از آفت‌ديدنِ ناروایِ خود يا مردم و کشور هراس دارند، بهترين کار، مصالحه (در اينجا يعنی تسليم بی‌قيد و شرط)، يا لااقل دم در کشيدن و کنار نشستن است. اين که کسانی بيکار و خاموش نشستن را ناخوش می‌دارند، دليل موجهی بر اين نيست، که مردم را اميدوار کنند، به صحنه آورند، متحمل شدائدی کنند، و بعد با چنين توجيهی آنان را سرگردان و دلزده و تحقير شده رها کنند. سخنانی از اين دست که «کوشش بيهوده به از خفتگی است» صرفاً در حوزه خصوصی و/يا با فرض زيانمند نبودن برای ديگران قابل قبول است. اين توجيه هم که باور نمی‌کرده‌اند که مسئولان مربوطه، تا به اين پايه، روی و ريای خلق را يکسو بنهند، با وفور نشانه‌های سابق، خالی از خودفريبی نيست. با اين اوصاف، چگونه است که باز شاهد هجومهای پرغوغا و فروکشيدنهای سريع بوده‌ايم؟بر اين اساس آيا، علت اصلی، {{{{{{احتمالاً ترسی از نوع ديگر نيست: ترسی وسواس‌گونه و ناشی از تلقين و عادت؟ ترس کسانی که مدتها پيش اشتباهی کردند و الان جرأت اعتراف صريح به گناه ندارند؟ ترس چوپانانی که برای اينکه، اخطار دروغشان افشا نشود، بر راستیِ گرگ‌گرگِ پيش‌گفته‌شان اصرار می‌ورزند، و اين نمی‌گذاردشان تا اخطار ديگری کنند؟}}}}}}}

    پاسخحذف
  3. ممنون از معرفی و یادآوری مقاله مردیها. فکر کنم آن زمان ها خوانده بودمش. فکر کنم در مورد آقای خاتمی هست،ولی باید دوباره با دقت بخوانش تا قضاوت کنم...

    پاسخحذف