۱۴۰۳ خرداد ۲۷, یکشنبه

تحلیل‌ها در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری ۸ تیر و دفاع از رای به پزشکیان

 نگارنده مجموعه‌ای از یادداشتها در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری پیش رو در صفحه فیسبوک خود منتشر کرده که آنها را یکجا اینجا می‌آورم، از آخر به اول:



بازگشت جامعه به وضعیت عادی: جان گرفتن سیاست میانه
 
کانون سیاست‌ورزی منتقد وضع امروز و رهبران آن باید در داخل ایران باشد و با انتخابات ۸ تیر در صورت پیروزی پزشکیان به داخل باز میگردد. از دی ماه ۹۶ تا امروز و در هفت سال اخیر، با شعارهایی چون رضاشاه روحت شاد، و اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا و تبلیغ بسیار در زمینه نفی نهاد انتخابات و کنشگری از طریق تظاهرات خیابانی، مدل سیاست "ریموت کنترلی" در ایران رایج شده بود: اپوزیسیونی شعاری که رهبرانش (پهلوی، علینژاد، اسماعیلیون....) و رسانه‌هایش، هزاران کیلومتر بیرون از ایران قرار دارند، ولی برای مردم داخل ایران فرمول انقلاب و رادیکالیسم می‌چینند. اگر پزشکیان بیاید، بساط این نوع سیاست ورزی از راه دور و انقلابی‌گری خیالی تضعیف می‌شود و سیاست‌ورزی واقعی و عینی و میانه جایگزین. از خارج ایران فقط می‌شود به کنشگران تحولخواه داخل ایران کمک کرد، نه اینکه شد رهبر معترضان.
این سخن را می‌شود به صورت لزوم بازگشت قدرت میانه در ساختار سیاست ایران هم ترجمه کرد: اصولگرایی افراطی دولت رییسی (و جلیلی)، اپوزیسیون راست و چپ افراطی در منتهی الیه برعکس آن، همه اینها قراره با آمدن پزشکیان تضعیف شن و چپ و راست میانه‌ بومی که با همکاری ایندو و میدان دادن خامنه‌ای از ۹۶ به بعد نابود شده بود دوباره جان بگیرد. هیچ جا در دنیا، از جمله ترکیه که از نزدیک میشناسم، با جناح های رادیکال اداره نمی‌شود که اگر شود جامعه دچار بحران میشه.
 

 قراداد اجتماعی نو بر اساس تخصص محوری و شایسته سالاری (که در اصل مفهومی سکولار و مدرن است) بجای حزب اللهی سالاری دوره ابراهیم رئیسی، از مشخصات دولت احتمالی پزشکیان خواهد بود. در این گفتگوی تلویزیونی ببینید (بعد ده دقیقه اول). بیخود نیست به قول فرید حدادعادل پسر غلامعلی، از آخر تیر حزب اللهی های ادارات و تمام وزرای دولت رییسی و تیم شان، در صورت به دولت رسیدن پزشکیان، باید اسنپ بگيرند بروند خانه.
آخر برنامه هم مجری عامدانه از او درباره "شهید رئیسی" میپرسد، پزشکیان هوشمندانه از آن سریع رد می‌شود و در مورد ویژگی‌های مردمی مرحوم آل هاشم سخن میگوید. آفرین.
 

آیا خامنه‌ای صددرصد قدرت در ج ا است؟
 
دوگانگی در حاکمیت که همیشه در ج ا (جز شاید دوران رئیسی) وجود داشته، در دوران ریاست پزشکیان هم (در صورت تحقق) وجود خواهد داشت و گریزی نیست. خامنه‌ای در دیدار دیروزش با «جمعی از مدال آوران المپیادهای علمی»، کوشیده برای دوران رئیسی دستاوردسازی کند و به نوعی دوره روحانی را بکوبد. فرموده: «ما در سالهای 97 تا 1400 در مسابقات جهانی، المپیادهای جهانی جمعاً 26 مدال طلا داشتیم در حالی که در 1401 و 1402، 30 نشان طلا داریم یعنی در دو سال بیشتر از آن چهار سال داریم.»
این دستاوردسازی از سوی او به احتمال زیاد در سال‌های پیش رو هم ادامه خواهد یافت. او اضافه کرده ما «در قضایای دنیا، در قضیه نظم نوین جهانی حرف داریم، حرفی که روی آن حساب می‌کنند. حالا هر دولتی که سر کار می‌آید یکی از مسائل مهمش باید این باشد که این استقلال سیاسی‌ای که بوجود آمده را حفظ کنیم». ما هم به خامنه‌ای پاسخ می‌دهیم: حضرت آقا! سیاست خارجی تهاجمی و دشمن‌تراش و روسیه شادکن شما ایران را به وضعیت فلاکت کشانده است. دست رئيس‌جمهور و وزیر امور خارجه آینده را در سیاست خارجه باز بگذارید و مداخله بیجا نکنید. دستاورد رئیسی پیش چشم مردم ایران است.
من این سخنان را کنار تایید صلاحیت پزشکیان می‌گذارم و نتیجه می‌گیرم کانون‌های قدرت در ج ا چندگانه هستند، و شخص خامنه‌ای، برغم اینکه بیشترین مقدار قدرت را دارد، همه قدرت نیست. ترکیب قدرت واقعا پیچیده است و جنبش‌های اجتماعی هم موثرند. اگر خامنه‌ای چنانکه برخی مدعی هستند قدرت مطلقه در حد باری‌تعالی بود به پزشکیان و اصلاح‌طلبان اجازه ورود به عرصه (و مهم‌تر کسب احتمالی قدرت) داده نمی‌شد، چون تفکر اصلاح‌طلبان با این ملاک‌های او نمی‌خواند. نتیجه اینکه خامنه‌ای خودش بخشی از موازنه قدرت است، قدرت جامعه هم مهم‌ است و در مواردی مانند تایید پزشکیان خامنه‌ای را مجبور به عقب‌نشینی می‌کند. قدرت جامعه و اصلاحات را برابر خامنه‌ای باید تقویت کرد: فشار از پایین و بدنه جامعه که مطالبات انباشته شده فراوان دارند، چانه‌زنی در بالا با حاکمیت و شخص خامنه‌ای و کانون‌های انتصابی قدرت از طریق دولتمردانی اصلاحگر که زبان ایشان را هم حتی‌الامکان می‌فهمند.
 
 

هرکسی دوست داره سردار گازانبری قالیباف رئیس‌جمهور بشه البته تبلیغ تحریم کنه. طبق آخرین نظرسنجی علمی(تصویر در کامنت)، نرخ مشارکت در انتخابات حدود ۳۰درصد است تا این لحظه، از این ۳۸ درصد به پزشکیان، ۳۵ درصد به قالیباف و ۱۱ درصد جلیلی رای میدن. یعنی رای مجموع قالیباف و جلیلی از پزشکیان بیشتره اگر سبد رایشون جمع بشه. خصوصا تهرانی‌ها باید تکانی به خودشون بدن. با صرف قهر کردن هیچ تغییر مثبتی در کشور حاصل نمی‌شود، خصوصا وقتی گزینه معناداری برای انتخاب هست. گول کسان و رسانه‌هایی که به صورت سیستماتیک و بنا بر منافعی بذر ناامیدی می‌پاشند رو نخوریم. از انسان ناامید عامل تغییر دموکراتیک درنمیاد. مواضع پزشکیان در همایش زنان ستادش علیه طرح نور و موضوع حجاب بسیار مثبت بود. قالیباف در سرش است رضاخان حزب اللهی جمهوری اسلامی باشد و در سرکوب شوخی نداره، چه زمان خامنه‌ای و چه پس از فوت خامنه‌ای اگر آنموقع رئیس‌جمهور باشه. در تلویزیون هم تاکید کرد قاطعیتش را در بحث سرکوب فضای مجازی.

 

سخنرانی شجاعانه زنان در نقد حاکمیت در جلسه همایش زنان ستاد پزشکیان، امروز. فیلم ۱۸ دقیقه است.

 

آیا واقعا استدلال مبتنی بر انتخاب بد و بدتر از نظر اخلاقی باطل شده؟
اگر شما در اخلاق سیاست نتیجه‌گرا باشید (consequentialistچنانکه من هستم)، انکار قاعده‌ی انتخاب بد از میان بد و بدتر انکار «بدیهیات عقلانی» است. در اقتصاد هم قاعده رفتن به سمت ضرر کمتر یا انتخاب اخف و اسهل برقرار است. البته اگر شما در اخلاق سیاسی بسان کانت وظیفه‌گرا باشید (deontologistکه تنها قلیلی واقعا چنین هستند)، یعنی مثلا در بافتار موضوع انتخابات ایران معتقد باشید که در هیچ شرایطی و در تمام مکان‌ها و زمان‌ها نباید به معامله با دیکتاتورها، ولو به صورت برد-برد، وارد شد ویا به نامزدهای عبور شده از فیلترینگ دیکتاتوری رای داد، البته می‌توانید بدون تناقض یا انکار اصول عقلانی، منکر لزوم انتخاب بد از میان بد و بدتر شوید.
آیا اکثریت اپوزیسیون ایرانی در اخلاق سیاست وظیفه‌گرا هستند؟ تردید دارم. رفتار بخش مهمی از اپوزیسیون ایران در قبال کشتارهای اسرائیل (به عنوان نظامی از جهاتی شبیه ج ا در رفتار با مخالف) نشان می‌دهد ایشان وظیفه‌گرای اخلاقی به شیوه کانتی نیستند، چون بنا بر مصلحت و دست‌یابی به نتیجه مورد نظرشان، همان اصل کرامت انسانی و سایر اصول اخلاق وظیفه‌گرا را هم زیر پا می‌گذارند (اینکه جان هر فلسطینی هدف است، نه وسیله و برابر با جان یهودیان است و غیره). بسیاری در اپوزیسیون تحریمی از این دست هم «نتیجه‌گرا» هستند، منتهی نه نتیجه‌گرای اخلاقی. در این نوع از نتیجه‌گرایی غیراخلاقی که توسط برخی رسانه‌ها هم تبلیغ می‌شود، هدف «برانداخته شدن نظام سیاسی موجود»، فارغ از شیوه‌ها برای تحقق آن است، و هر کنشی که براندازی را به تاخیر بیندازد، مانند رای دادن به اصلاح‌جویانی چون پزشکیان، کنش باطلی است.
من بر عکس در سیاست‌ به تعبیر جان استوارت میل فایده‌باور هستم و معتقدم کنشی که بیشترین مقدار شادی و رفاه را در بیشترین تعداد انسان‌ها در یک بازه زمانی معین ایجاد کند، کنشی اخلاقی است. دفاعم از رای نیز بر اساس همین قاعده است، چون محاسبات نشان می‌دهد در کوتاه ‌مدت و میان‌مدت اقلا، تحریم چیزی بر شادی و خوشحالی ایرانیان نمی‌افزاید و برای آینده هم گارانتی نیست.
 
 

خاتمی امام جمعه تهران و عضو شورای نگهبان گفته «خواهش ما همانگونه که رهبری فرمودند این است که کاندیداها با تخریب دیگران بر سبد رای خود نیفزایند. وعده دروغین ندهند. نباید با سیاه نمایی علیه نظام رای جمع کنند.» جناب نظام و مقام رهبری هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را. نمی‌شود برادر من انتخابات رقابتی باشد و فضای دوقطبی شکل نگیرد! در هیچ جای جهان چنین نیست، چون انتخابات مراسم دورهمی نیست! به نظرم پزشکیان باید ریسک کند و به این حرفها گوش نسپارد و در مناظرات و حضورهای باقیمانده خود در تلویزیون بزند در دل و روده حریف و فساد و ناکارآمدی «دولت خدمتگذار» رئيسی را آشکار کند. شترسواری دولادولا نمیشود! این مطالبه را به گوش ستاد پزشکیان برسانید!

 

خامنه‌ای بر اساس تجربه انتخابات‌های ۸۸ و ۹۶ به ایجاد دوقطبی در مناظره های تلوزیونی از سوی کاندیدای اصلاح طلب حساس است و برای همین از روز اول خط و نشان کشید "لجن پراکنی" نکنید. نقد صریح ابراهیم رئیسی و تاختن به او بدون استفاده از لقب شهید در صداوسیما تابو شده است و منافات دارد با قدیس سازی که در تشییع پرخرج او صورت گرفت. پزشکان طبیعتا حضورش بر ضد جریان دولت رئیسی است، منتهی نمی‌خواهد از اول ماجرا خامنه‌ای و سپاه علیه خودش و دولت محتملش تحریک کند. از طرف دیگر بخش مهمی از قشرهای خاکستری جامعه و کسانی که طرفدار تحریم هستند و زنان، اگر پزشکیان در مناظرات آشکارا به کاندیداهای اصولگرا و فسادشان نتازد، به خیزش مهسا علیه حجاب اجباری و سرکوب آن اشاره نکند...، و سیاست‌های رئیسی را با آوردن نام او (و اگر میشد خامنه‌ای) صریح نقد نکند، پای صندوق نمی‌روند. دوگانه بزرگی که پزشکیان در وسط آن است و امیدوارم جسورتر باشد. البته من با تحریم موافق نیستم و الگوی محتمل کار او و خامنه‌ای را در مثالی پیشتر بر اساس تجربه کار از بیزنس و شرکت‌ها و مدیرانشان آوردم.

 

هم اینک (تا ساعت ۱۱ شب به وقت ایران) در کلاب‌هاوس در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری، پزشکیان، موضوع آذربایجان و...به کوشش فرشید فاریابی و به همراه رضا طالبی و بقیه دوستان

 
کمپین پزشکیان را از فضای مجازی باید برد کوچه و خیابان. در فضای مجازی فضا تقریبا انتخاباتی شده، ولی در فضای حقیقی ظاهرا سوت و کوری حکمفرما است و این خطرناک است. از داخل ایران به من چنین میگویند.
دو سه جمله هم برای هواداران تحریم، از جنس طیف خاکستری و مردد: تقریبا مسلم شده که اقلا ۴۵درصد در انتخابات پیش رو شرکت خواهند کرد، یعنی در هر حال بیش از ۱۴۰۰. در این لحظه همه نظرسنجی ها می‌گویند رقابت اصلی بین پزشکیان، قالیباف و جلیلی است. استدلال اینکه رای ندهیم مشروعیت نظام از بین می‌رود تاثیر واقعا محدودی دارد و نظام هم با رای ندادن من و شما براندازی نمیشود (چطور که دوره رئيسی نشد) و اصول‌گرایان اتفافا خوشحالند رای ندهید (ثابتی مجری تندروی جهان ارا صریحا از زبان رفقایش گفت، در توییتر هست). ما رای بدهیم یا نه، یکی از این سه نفر از تیرماه رئیس جمهور ایران است و اقلا بیست درصد تا نهایت سی درصد قدرت در کشور را دارد که قدرت مطلق نیست، ولی قابل چشمپوشی هم نیست. کلاهمان را قاضی کنیم و صادق باشیم و صریح: اینکه این امام صادقیها و حزب اللهی های وزرای کابینه رئیسی که یکی از یکی وقیحترند با تداوم قالیباف و جلیلی وزیر باشند بهتر است (از جمله اسماعیلی وزیر بسیار مزخرف ارشاد، بذرپاش و دهها نفر دیگر در انواع وزارتخانه ها)، یا افراد بسیار معقولتری که اطراف پزشکیان هستند و میشود اثبات کرد کارایی بهترشان را. اینکه گفته شود میان اینها فرقی نیست کلاهی است که بخشی از جناح برانداز بر سر ملت ایران در سال‌های اخیر گذاشته و مایل به تداوم آن است.
 


اپوزیسیون تحریمی و انتخابات ریاست‌جمهوری
 
انتخابات پیش رو، در کنار محکی برای جبهه اصلاحات، محکی برای اعتبار گفتمان براندازی شعاری نیز هست (براندازی حساب شده، اگر قابل تصور باشد در وضعیت فعلی، حسابش جدا): گفتمانی که از دوره ترامپ به این طرف در خارج کشور رسانه‌های بزرگ دارد و در مقاطعی با عربستان سعودی (کشوری که بر اساس سیستم پادشاهی خاندانی اداره می‌شود و نسبی با دموکراسی ندارد، گرچه ثروتمند است و منطق سرمایه‌داری را بخوبی می‌فهمد) نیز روابط صمیمانه داشت؛ این فکر را رواج می‌دهد که فقط با تظاهرات خیابانی و اعتصاب آنهم از نوع پراکنده و چند‌ده یا نهایتا چندصدنفری،در کنار تاکید بر خونهای بناحق ریخته شده از سوی حکومت، می‌شود نظام را تغییر داد و در ایران بهشت ساخت؛ آنکه کنشگرانش عمدتا در خارج ایران نشسته‌اند و درآمدشان به ایران وابسته نیست، منتهی برنامه‌شان برای سیاست خارجی در درجه اول تحریم اقتصاد کشور و مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی و یکی دانستن ظریف و خاتمی و قاسم سلیمانی و خامنه‌ای است؛ آن جریانی که به درستی و بحق جنایات و خونریزی ج ا را علیه مردم خودش محکوم می‌کند و در این زمینه اطلاع‌رسانی می‌کند (از نوید افکاری تا نیکا تا آیلار تا هزاران گل‌ پرپر دیگر...)، اما چشمش را به کشتار وسیع فلسطینی‌ها بدست حکومت اسرائیل (یک اسرائیلی برابر ۳۰ فلسطینی مطابق فرمول اخیر ارتش اسرائیل در آزادی گروگانها) بسته است. نوعی از براندازی که پوپولیست و در مواقعی عوام‌فریب است و مانند مقتدایش ترامپ و مایک پومپئو ضدروشنفکری و فلسفه است و به روشنفکران با القابی چون شورشی و ۵۷ ای توهین می‌کند؛ جریانی که فکر می‌کند هرقدر مردم ناامیدتر وافسرده‌تر و خشمگین‌تر و بیشتر مایل به ترک ایران باشند، برای تغییر از نوع مطلوب او بهتر است؛ جریانی که در ۷ سال اخیر فراوان پاس گل به تندروهای اصولگرا در داخل برای سرکوب میانه‌روها داده و رقیب خود را اصلاح‌جویان می‌داند نه تندروها داخل ایران. پزشکیان در انتخابات پیروز شود این نوع اپوزیسیون مجبور خواهد بود تکانی به خودش بدهد و در روش‌هایش تجدید نظر کند.
 

رییسی در کوههای آذربایجان سقوط کرد. کاندیدای اصلی ریاست جمهوری از جناح منتقد وضع موجود هم نماینده تبریز و آذرشهر و اسکو است. اینها بیسابقه است. این یعنی ورود به دوره ای که در وضعیت پساجنگ قره باغ دوم، آذربایجان نقش مؤثرتر و محوری‌تری در حاکمیت ایران بازی می‌کند. خیرلی اولسون.

 

جدای از نتیجه انتخابات پیش رو، همین بحث رای دادن یا ندادن (که خصوصا با آمدن پزشکیان و احتمال رای آوری او پررونق شده)، بحثهای بسیار عمیقی را میان موافقین و مخالفین دامن زده که در حالت عادی شاهدش نیستیم. هرکسی می‌کوشد بهترین استدلالهایش را ارائه کند. تمرین کاربست خرد عمومی از سوی ایرانیان است. فرخنده باد.    

 

۱۴۰۳ خرداد ۲۰, یکشنبه

داوود احمد و محمد زبیرعباسی: اسلامی‌سازی قوانین اساسی چرا ظهور کرد و چرا طرفدار دارد؟

 

گزارش از میثم بادامچی


آنچه می‌خوانید گزارشی است از فصل‌۳ کتاب دموکراسی زیر سایه‌ی خدا: اسلام و حقوق بشر در کشورهای مسلمان، نوشته‌ی داوود احمد و محمد زبیرعباسی با مشخصات زیر:

Dawood Ahmed, Muhammad Zubair Abbasi, “Constitutional Islamization and Islamic Supremacy Clauses” (chapter 3), in Democracy under God: Constitutions, Islam and Human Rights in the Muslim World, Cambridge University Press, 2023, pp. 75-99.

این مطلب پیشتر در وبسایت دانشکده منتشر شده و اینجا قابل دسترسی است. 


 *****

رابطه شریعت (که از دید مسلمانان سنتی قانون الهی محسوب می‌شود) با قوانین عرفی و بشرساخته، برای دهه‌ها در طراحی قانون اساسی کشورهای مسلمان موضوع بحث بوده است. این سئوال برای مسلمانان مطرح بوده که با قانونگذاری سکولار و عرفی چه باید کرد؟ چطور می‌شود هم وفادار به اسلام بود و هم مبانی قانون اساسی‌گرایی مدرن را پذیرفت.

داوود احمد، از اعضای «پروژه قانون اساسی تطبیقی» (که در مورد قوانین اساسی جهان داده تولید می‌کند) و محمد زبیرعباسی، عضو هیئات علمی دانشکده‌ی حقوق و علوم اجتماعی (دانشگاه برادفورد، انگلستان) در این فصل کتاب به همین پرسش پرداخته‌اند.

احمد و عباسی می‌گویند پس از مواجهه‌ی مسلمانان با مدرنیته، یک راه حل محبوب و رایج برای حل تنش محتمل میان شریعت و قوانین عرفی، اندراج بندهایی در قانون اساسی بوده است که نویسندگان از آنها با تعبیر «ماده یا بند تفوق اسلامی» (Islamic supremacy clause) یاد می‌کنند و مطابق آن یا اسلام «منبع قانونگذاری» است ویا اعلام می‌شود «قانونی که خلاف اسلام یا ناهمخوان با احکام شرع باشد، معتبر نیست».

اما میراث بندهای تفوق اسلامی در قوانین اساسی کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی چیست؟ این موضوعی است که مرور زیر بدان می‌پردازد.

 

«تفوق اسلامی» در قوانین اساسی کشورهای مسلمان

بند تفوق اسلامی در قوانین اساسی در عمل دو شکل داشته است: در شکل اول اسلام «یک منبع قانونگذاری» (a source of law) یا «منبع اصلی قانونگذاری» (the source of law) کشور اعلام می‌شود. از این صورت‌بندی به اختصار با عنوان «اسلام منبع قانونگذاری» یاد می‌کنیم و امروزه مدلی رایج در بسیاری قوانین اساسی کشورهای با اکثریت مسلمان است. مثلاً قانون اساسی سوریه درسال ۱۹۵۰ (دهه‌ای که بحث اتحاد سوریه و مصر بر اساس ملی‌گرایی عربی نیز بطور جدی در آن مطرح بود، گرچه در عمل شکست خورد) حاوی بندی بود که تصریح می‌کرد «فقه اسلامی منبع اصلی قانون‌گذاری است».

با این‌حال معروف‌ترین مثال در کشورهایی که برای اولین بار اسلام را «منبع قانونگذاری» معرفی کردند، مصر است. قانون اساسی ۱۹۷۱ مصر همزمان با به قدرت رسیدن انور سادات در این کشور و اصلاحات او پس از به پایان رسیدن دوره‌ی جمال عبدالناصر، و پس از شکست اعراب در جنگ‌های شش روزه با اسرائیل در سال ۱۹۶۷، در قالب بند ۲ اسلام را «یکی از منابع قانونگذاری» اعلام ‌کرد. گنجاندن این بند برای مهار اسلامگرایی و کسب رضایت اکثریت مذهبی جامعه مصر انجام شد.

با این‌حال در اصلاح قانون اساسی مصر در سال ۱۹۸۰، یک سال پیش از ترور انور سادات به‌دست خالد اسلامبولی، این بند به صورت اسلام «منبع اصلی قانونگذاری» درآمد و حتی قوی‌تر شد. جالب آنکه پس از بهار عربی ۲۰۱۱، و علی‌رغم اختلافات ایدئولوژیک میان جناح‌های مختلف سیاسی مصر، بند ۲ عینا در قوانین اساسی ۲۰۱۲ مصر (دوره‌ی دولت اخوان المسلمین با رهبری مرسی) و ۲۰۱۴ مصر(دوره‌ی سیسی، پس از کودتای نظامی ۲۰۱۳ تا امروز) تکرار شد. یعنی مشروعیت آن ورای حکومتی بوده که در مصر بر سر کار است.

در قوانین اساسی یا متون قانونی پایه‌ی کشورهای عربستان سعودی، کویت، بحرین، یمن، امارات متحده عربی و عراق (پس از سرنگونی صدام، ۲۰۰۵) نیز اسلام به عنوان منبع اصلی یا یکی از منابع قانونگذاری معرفی شده است.

صورت‌بندی دوم «بند تفوق اسلامی» آن است که احمد و عباسی از آن با عنوان «بند ناهمخوانی» (the repugnancy clause) یاد کرده‌اند و مطابق آن قانونی که خلاف اسلام یا ناهمخوان با احکام شرع باشد، معتبر نیست.

احمد و عباسی می‌گویند بند ناهمخوانی، یعنی این صورت‌بندی، برای اولین بار در متمم قانون اساسی مشروطه‌ی ایران در سال ۱۹۰۷ (۱۳۲۴ ه‍.ق) گنجانده شد و بعد در بسیاری دیگر از قوانین اساسی کشورهای اسلامی نیز تکرار شد. در کنار ایران (که شکل قوی‌تر چنین بندی در قانون اساسی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ آن نیز آمده است)، قوانین اساسی پاکستان، افغانستان (دوره‌ي جمهوری، پیش از حکومت طالبان) و عراق نیز حاوی بند ناهمخوانی یا پادمندی هستند، یعنی وضع  قوانینی که مخالف اسلام باشد را ممنوع می‌کنند.

اصل دوم قانون اساسی ۲۰۰۵عراق می‌گوید: «اسلام دین رسمی و منبع اصلی قانون‌گذار در کشور است... هیچ قانونی که مخالف احکام قطعی اسلام باشد، نباید وضع شود.» از طرف دیگر همین اصل، به شیوه‌ای که متناقض با بخش قبلی به‌نظر می‌رسد، اعلام می‌کند: «هیچ قانونی که با اصول دموکراسی مغایرت داشته باشد، نباید وضع شود» و «هیچ قانونی که با حقوق و آزادی‌های اساسی منافات داشته باشد نباید وضع شود.»

معادل انگلیسی اصطلاح ناهمخوانی که نویسندگان بکار می‌برند در واقع برگرفته از متن قانون اساسی پاکستان است. اصل ۲۰۳د قانون اساسی ۱۹۷۳ پاکستان (قانون اساسی کنونی) می‌نویسد وظیفه‌ی دادگاه فدرال شریعت (Federal Shariat Court) در این کشور است که اطمینان حاصل کند «هیچ قانون یا بخشی از قانون ناهمخوان [repugnant] با دستورات اسلام نباشد».

بندهای «ناهمخوانی» و «اسلام منبع قانونگذاری» با قصد اولویت دادن به قوانین و اخلاقیات اسلامی بر قوانین «صرفا بشرساخته» در قوانین اساسی گنجانده شده‌اند. در آن دسته کشورهای با اکثریت مسلمان که قوانین اساسی سکولار دارند، مانند جمهوری ترکیه، تاجیکستان، یا جمهوری آذربایجان و... چنین بندهایی وجود ندارد.

به بیان دیگر، فلسفه‌ی بندهای تفوق اسلامی آن است که اسلام، به عنوان منبع مستقل قانون و اخلاق هنجاری، می‌تواند بر قدرت زمینی قید وبندهایی بزند. برخی کارکرد این بندها را با کارکرد بخش‌های مربوط به «مرور قضایی» (judicial review) در قوانین اساسی سکولار مقایسه کرده‌اند.

چرایی پژوهش

از نظر احمد و عباسی، قانون اساسی‌نویسی به همان اندازه که فرآیندی حقوقی است، روندی سیاسی نیز هست، و در نتیجه درک دینامیک اجتماعی-سیاسی که پشت بندهای تفوق اسلامی وجود دارد و فهم منشأ تاریخی و گسترش اسلامی‌سازی قانون اساسی از طریق بندهای فوق، مهم و لازم است.

کتاب دموکراسی زیر سایه‌ی خدا با همین هدف نوشته شده است. علیرغم اهمیت این موضوع، تحقیقات تجربی کمی راجع به اینکه نسبت بندهای تفوق اسلامی با حقوق بشر در قوانین اساسی کشورهای بااکثریت مسلمان چیست، صورت گرفته است. یکی از پرسش‌های بنیادین که کتاب در پاسخ بدان نوشته شده آن است که آیا واقعا داخل کردن چنین بندهایی در قانون اساسی، به نقض بنیادین حقوق و آزادی‌های شهروندان منجر شده یا نه؟ کتاب می‌خواهد این کاستی را در ادبیات بحث برطرف کند.

یکی از منابع اصلی نگارش کتاب مجموعه داده‌های بانک اطلاعاتی «پروژه قانون اساسی تطبیقی» است. نویسندگان با تکیه بر این منبع روند پدید آمدن بندهای تفوق اسلامی را درقوانین اساسی کشورهای با اکثریت مسلمان، از اولین ظهور چنین بند‌هایی (که چنانکه اشاره شد بنا بر روایتی مربوط به متمم قانون اساسی مشروطه‌ی ایران در سال۱۹۰۷ است)، تا ظهور شکل‌های متاخر آن در قوانین اساسی جدیدتر، از جمله قوانین اساسی‌ای که در افغانستان و عراق پس از مداخله‌ی نظامی غرب در این کشورها نوشته شدند، بررسی کرده‌اند.

نویسندگان با تکیه برداده‌های پروژه‌ی قانون اساسی تطبیقی، منشاء و زمان افزوده‌ شدن بندهای تفوق اسلامی به هریک از قوانین اساسی کشورهای مسلمان را بررسی کرده‌اند.

کتاب نشان می دهد که تقریباً نیمی از قوانین اساسی کشورهای مسلمان حاوی بند تفوق اسلامی، چه از نوع «اسلام منبع قانون‌گذاری» یا از نوع اصل «ناهمخوانی» هستند. جالب آنکه در نیمه ی اول قرن بیستم، یعنی فاصله‌ی سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۵۰م، تنها دو قانون اساسی ایران و افغانستان دارای نوعی بند تفوق اسلامی بودند، ولی بعد، طی چند دهه این بندها در قوانین اساسی بسیاری کشورهای اسلامی ظاهر شدند.

به‌طور مشخص از سال ۱۹۹۰م شاهد افزایش ۵ برابری کشورهایی بودیم که قانون اساسی‌شان دارای نوعی بند تفوق اسلامی است. این افزایش البته تا حدی از آن رو است که کشورهایی مانند عربستان سعودی یا امارات متحده‌ی عربی که قانون اساسی نداشتند، صاحب متنی مشابه قانون اساسی شدند.

به این ترتیب از نیمه دوم قرن بیستم به بعد، اسلامی‌سازی قوانین اساسی از طریق بندهای تفوق اسلامی به یکی ازویژگی‌های اصلی قوانین اساسی حدود ۴۰ درصد کشورهای عضو «سازمان همکاری اسلامی» بدل شد. مالدیو شاید آخرین کشوری بود که در تغییرات قانون اساسی ۲۰۰۸ خویش اسلامی‌سازی را به این شیوه وارد قانون اساسی کرد. بند ۱۰ قانون اساسی کنونی مالدیو می‌گوید: «قانونی که مغایریت با هر کدام از اصول اسلام داشته باشد در مالدیو وضع نمی‌شود.»

یکی از نتایج جالب توجهی که نویسندگان کتاب به آن رسیده‌ا‌ند این است که بند مربوط به ناهمخوانی تا حدی ریشه در سنت قانون‌گذاری کشورهایی دارد که استعمار بریتانیا را از سر گذردانده‌اند. این بحث خصوصا در مورد قانون اساسی پاکستان صادق است، کشوری که موضوع مطالعه‌ی موردی مفصل فصل پنجم کتاب است. بر اساس این تحلیل، تولد اصل ناهمخوانی در نظام قانون اساسی پاکستان به نوبه‌ی خود مرهون تساهل تاریخی بریتانیا (بر خلاف مثلا رفتار لائیسیته‌ی فرانسوی در کشورهایی مانند تونس که برای مدتی مستعمره‌ي فرانسه بودند) نسبت به قوانین اجتماعی متکی به اسلام است که امکان نوعی ادغام شریعت با قوانین اساسی مدرن را در مستعمرات سابق بریتانیا، بر خلاف مستعمرات سابق فرانسه، می‌داد. این فرضیه البته وضعیت مثلا ایران را توضیح نمی‌دهد.

جایگاه مصالحه و ائتلاف در گذار به دموکراسی

نویسندگان با مطالعه‌ی روند افزوده شدن متمم قانون اساسی مشروطه ایران و برخی نمونه‌های مشابه، به این نتیجه رسیده‌اند که در بسیاری موارد مصالحه (compromise) نقش مهمی در وارد شدن اسلام به قوانین اساسی مدرن داشته است. بر اساس این نگاه، نخبگان سیاسی برای مشروعیت بخشیدن به رژیم‌های خود و جلوگیری از مخالفت با مدرنیزاسیون از سوی بخش‌های مذهبی و محافظه‌کار جامعه، افزودن ماده یا بند «تفوق اسلامی» به قانون اساسی را فعالانه پذیرفتند.

یعنی برخلاف تصور رایجی که وجود بند تفوق اسلامی را معادل «تحمیل دین‌سالاری» می‌داند، احمد و عباسی معتقدند اسلامی‌سازی قانون اساسی حاصل مذاکرات و چانه‌زنی‌های حساب‌شده و طولانی‌مدت میان نخبگان سکولار (روشنفکران و غیره) و نخبگان مذهبی/محافظه‌کار جامعه (روحانیون و غیره) بود و یک کارکردش هم این بوده که در جامعه‌ی دیندار مسیر مدرنیته‌ی سیاسی را در نظر مردم مشروع‌تر کند.

نویسندگان، در تقابل با رویکرد شکاکانه‌ای که ادغام اسلام در ساختار قانون اساسی را در تقابل کامل با حقوق و آزادی‌های شهروندان می‌داند، کوشیده‌اند با تکیه بر داده‌های تجربی و مطالعات توأمان کمی و کیفی (quantitative and qualitative) مبتنی بر قوانین کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی نشان دهند که وجود قوانین اساسی‌ای که هم حاوی بند تفوق اسلامی باشند و هم حاوی فهرست بلندی از حقوق و آزادی‌های شهروندان که حاکمان مجبورند پاس دارند، لزوما تناقض نیست.

نتیجه‌ی غیرمتعارفی که نویسندگان با مطالعه‌ی موردی دادگاه‌های قانون اساسی در پاکستان و مصر می‌گیرند این است که اسلامی‌سازی قانون اساسی، به جای تضعیف حقوق بشر و آزادی‌ها، در موارد مهمی با تضمین حقوق شهروندان از سوی دادگاه‌های عالی همراه بوده است.

مطالعات احمد و عباسی همچنین در مورد قانون اساسی ۲۰۰۵ عراق، ایشان را به این نتیجه رسانده که دموکراتیزاسیون در موارد مهمی منجر به اندراج بیشتر بندهای مربوط به حقوق شهروندان در قانون اساسی، همراه با اسلامی‌سازی قانون اساسی در شکل بند تفوق اسلامی شده است.

ایشان این وضعیت را با تکیه بر منطق سیاست‌ورزی مبتنی بر منطق مصالحه و ائتلاف (coalitional politics) میان نخبگان سیاسی در دوران نگارش قانون اساسی توضیح می‌دهند.

فرض کنید نخبگان سیاسی کشوری در حال گذار به دموکراسی از دو گروه پرنفوذ مذهبی/محافظه‌کار و سکولار/لیبرال/پیشرو تشکیل یافته باشد. در چنین وضعیتی هر یک از طرفین احتمالا می‌خواهند در قانون اساسی جدید منافعشان در بیشترین حد ممکن حفظ شود و خواسته‌های طرف دیگر محدود شود. لیبرال‌ها احتمالا خواهان اندراج بیشتر حقوق و آزادی‌ها در متن قانون اساسی جدید هستند، و گروه های مذهبی خواهان گنجاندن اصول اسلامی بیشتری در قانون اساسی می‌شوند.

اگر قانون اساسی در چنین کشوری بخواهد به گونه‌ای نوشته شود که هردو گروه به خواسته‌های تاحدی خویش برسند، نتیجه متنی خواهد بود که هم شامل لیست بلند بالایی از حقوق و آزادی‌های شهروندان است، هم حاوی بندهای مبتنی بر تفوق اسلامی در قالب اصل ناهمخوانی یا اسلام منبع قانونگذاری.

احمد و عباسی فرآیند نگارش متمم قانون اساسی مشروطه‌ی ایران، قانون اساسی عراق پس از سقوط صدام حسین و قانون اساسی مصر از زمان انور سادات تا امروز را با همین منطق توضیح می‌دهند. مطابق این تحلیل در بسیاری موارد اسلامی‌سازی قانون اساسی از طریق وارد کردن اصل تفوق، زمانی رخ می‌دهد که رژیم تحت فشار است از بخش‌های بیشتری در جامعه کسب مشروعیت کند.

یکی دیگر از مبانی نگاه خوش‌بینانه‌ي نویسندگان به بند تفوق اسلامی آن است که بعید است کشورهای بااکثریت مسلمان مسیر مدرنیته را به شیوه‌ی کشورهای غربی و اروپایی و مثلاً با سکولاریسمی از نوع فرانسوی، طی کنند. در این استدلال، اسلامی‌سازی قانون اساسی را نباید به عنوان رد مدرنیته سیاسی تلقی کرد. این کار بیشتر هم‌راستا با جستجوی شیوه‌ای از مدرنیته است که با ویژگی‌های فرهنگی جوامع مسلمان سازگاری بیشتری دارد.

به بیان دیگر، تأکید بر اسلام وسیله‌ای برای اعلام استقلال فرهنگی کشورهای اسلامی دربرابر غرب و گفتن این است که «ما به عنوان مسلمان می‌خواهیم متجدد باشیم، اما به شیوه‌ی خودمان، و نه با تقلید از شما». جالب آنکه احمد و عباسی در این زمینه به کتاب برخورد تمدن‌های ساموئل هانتیگتون (ص ۱۰۱) ارجاع می‌دهند و می‌نویسند تأکید بر اسلام در قانون اساسی نوعی تأکید بر اصالت فرهنگی در قالب ملی‌گرایی بومی، در نظم پسااستعماری است.

می‌شود گفت آنچه احمد و عباسی در کتاب می‌گویند با تجریه قانون اساسی ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ سازگار نیست، گرچه ممکن است با تجربه‌ی انقلاب مشروطه ایران سازگار باشد. با این‌حال حتی اگر با جزییات استدلال ایشان موافق نباشیم، تردیدی نیست که این آموزه‌ مورد تاکید ایشان که در یک جامعه‌ی مذهبی قانون‌اساسی‌گرایی لیبرال‌دموکراتیک تنها با مذاکره و مصالحه جدی میان نخبگان مذهبی و سکولار قابل پیاده شدن است، بسیار الهام بخش است.