به نظر من اقدام تیم پرگار بی بی سی فارسی در تولید برنامه در مورد مسئله هویت طلبی در آذربایجان شجاعانه و مصداق آزادی بیان و شایسته تقدیر است. خیلی ها از ماها
که عادت کرده ایم فقط باکسانی که مثل ما می اندیشند گپ بزنیم و کسانی که
دنیایشان متفاوت با ماست را نادیده بگیریم البته از این میزگرد ناخشنودیم.
ولی یادمان باشد که اگر ابعاد فکری مسائل مهمی چون جدایی طلبی قرار نباشد
در پرگار طرح نشود در کجا باید طرح شوند؟ در خیابان یا ورزشگاه و با
شعارهای پوپولیستی؟
من استقلال طلبی برخی دوستان در حرکت ملی آذربایجان را ریشه دار در نگاه چپ کلاسیک و اتوپیایی ایشان به سیاست می بینم که بنا بر دهها دلیل نسبتی با واقع گرایی ندارد و محکوم به شکست است. متاسفانه حرکت ملّی آذربایجان هنوز از سایه نگاه شوروی سابقی به مسئله قومیتها و وملیتها کاملاً خارج نشده است. به علاوه توصیه ام به فعالان فدرالیست حرکت آذربایجان آنست که نباید هرگز فدارلیسم را همچون گامی و پله ای برای جداطلبی بینگاریم که در این صورت فدرالیسم را هم بدنام خواهیم ساخت و از محتوا تهی. فدرالیسم چنانکه دکتر فرهنگ جهانپور در برنامه به خوبی بدان اشاره کرد مدلی برای همگرایی عادلانه است.
از اینجا پلی بزنم به برخی استدلالها در برنامه که می کوشیدند دموکراسی را از فدرالیسم جدا جلوه دهند. واقعیت آنست که فدرالیسم مطلوب اساسا یکی از مدلهای دموکراسی یا جمهوریخواهی است، مگر آنکه فدرالیسمهای معیوبی همچون اتحاد جماهیر شوروی یا یوگسلاوی سابق را مد نظر داشته باشیم که بعید است کسی از شرکت کنندگان چنین آرمانی داشته باشد. حتی مدل جدایی طلبی چک و اسلواکی مورد دفاع آقای کامرانی (که به نظر من بر شرایط ایران و منطقه خاورمیانه اصلا قابل اعمال نیست) هم اگر قرار باشد رخ بدهد، باز وجود سنتی لیبرال دموکراتیک در سیاست برای تحققش مورد نیاز است. البته یادمان باشد مورد چکوسلاواکی استثناست و در دو رفراندم مهم دو دهه اخیر در مورد جدایی در کانادا یا انگلستان رای قاطع به نه بوده است. یعنی گرایش عمومی در دنیا به وحدت عادلانه است، نه تشویق جدایی طلبی. در ایران هم باید در تحقق همگرایی عادلانه کوشید.
من استقلال طلبی برخی دوستان در حرکت ملی آذربایجان را ریشه دار در نگاه چپ کلاسیک و اتوپیایی ایشان به سیاست می بینم که بنا بر دهها دلیل نسبتی با واقع گرایی ندارد و محکوم به شکست است. متاسفانه حرکت ملّی آذربایجان هنوز از سایه نگاه شوروی سابقی به مسئله قومیتها و وملیتها کاملاً خارج نشده است. به علاوه توصیه ام به فعالان فدرالیست حرکت آذربایجان آنست که نباید هرگز فدارلیسم را همچون گامی و پله ای برای جداطلبی بینگاریم که در این صورت فدرالیسم را هم بدنام خواهیم ساخت و از محتوا تهی. فدرالیسم چنانکه دکتر فرهنگ جهانپور در برنامه به خوبی بدان اشاره کرد مدلی برای همگرایی عادلانه است.
از اینجا پلی بزنم به برخی استدلالها در برنامه که می کوشیدند دموکراسی را از فدرالیسم جدا جلوه دهند. واقعیت آنست که فدرالیسم مطلوب اساسا یکی از مدلهای دموکراسی یا جمهوریخواهی است، مگر آنکه فدرالیسمهای معیوبی همچون اتحاد جماهیر شوروی یا یوگسلاوی سابق را مد نظر داشته باشیم که بعید است کسی از شرکت کنندگان چنین آرمانی داشته باشد. حتی مدل جدایی طلبی چک و اسلواکی مورد دفاع آقای کامرانی (که به نظر من بر شرایط ایران و منطقه خاورمیانه اصلا قابل اعمال نیست) هم اگر قرار باشد رخ بدهد، باز وجود سنتی لیبرال دموکراتیک در سیاست برای تحققش مورد نیاز است. البته یادمان باشد مورد چکوسلاواکی استثناست و در دو رفراندم مهم دو دهه اخیر در مورد جدایی در کانادا یا انگلستان رای قاطع به نه بوده است. یعنی گرایش عمومی در دنیا به وحدت عادلانه است، نه تشویق جدایی طلبی. در ایران هم باید در تحقق همگرایی عادلانه کوشید.
خیلی کلی گویی کردید و دلایلیتان را نشمرده اید چرا استقلال امر محکوم است. ضمنا این نوشته می رساند که تعریف واقع گرایی شما ضعیف است. امر واقع با امری که واقع خواهد شد دو دامنه جدا از هم است. امر واقع همانطور که پذرفتید مشکل آذربایجان است. این مشکل صرفا زبان تورکی نیست. مشکل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی وسرزمینی است (که متاسقانه در این برنامه خاص به انها اشاره نشد).
پاسخحذفضمنا این جمله شما بسیار بعید بود : ؛ نباید هرگز فدارلیسم را همچون گامی و پله ای برای جداطلبی بینگاریم؛ به نظر بنده استقلال طلبی ( از نوع مسالمت آمیز) با جدایی طلبی (مسلحانه مثل اکراد) تفاوت دارد. این دو مفهوم حتی به لحاظ معنی شناختی هم دیمارک هستند. یکی در حوزه اختیار است و دیگری در جبر. ییک در حوزه عقل است و دیگری در حوزه غریزه.
این جمله حضرت عالی البته هنوز رها نشدن از ایده ایران ملت را نشان می دهد و به همین خاطر فکر می کنم شما تفسیر استقلال را تجزیه می نمایید.
نکته دیگر اینکه بر خلاف نظر شما معتقدم شرایط ایران و منطقه خاورمیانه اصلا اجازه همگرایی عادلانه و فدرالیسم به تعریف آمریکایی را نمی دهد. و فدرالیسم آقای فرهنگ جهانپور و یا حتی امید خانم صبری امر واقع نیست و محکوم به شکست است. چرا؟ اول اینکه حکومت های خود مختار صد ساله اخیر پاسخ خونی از مکز عمدتا فارس گرا دیده و دیگر اینکه بنیه تاریخ در این ایران و بخصوص حضور حکومتی تورکان عمدتا آذربایجانی در منطقه ایران برای سالهای زیاد پاشنه آشیل است. شما این امور واقع را در تفسیرتان نادیده می گیرید. این را علاوه کنید به تبعیض ها براین مردم و نا کامهایی آنها در این امر در دهه های جدید. به نظرم همانطور که آقای کامرانی فرمود باید دقت فراوانی به رخ داد های آذربایجان در صده گذشته داشته باشید. اگرچه استقلال را مردم تعیین خواهند کرد (و به نطرم اگر ایده ها حق آزاد تعریف و مردم حق انتخاب آزاد داشته باشند استقلال آذربایجان امری واقع خواهد شد)، ولی فاکتور ها و اگزیم های ی فدارلیسم با چارچوب منطقه ایی در این صد سال تعریف شده اند و در این منطقه نا موفق. دلیل را می توانیم در آینده بحث کنیم.
نکته آخر اینکه در مثل مناقشه نیست . مثال یا مدل استقلال (به تعبیر شما جدایی طلبی) چک و اسلواکی صرف مثال می باشد. ولی مثالی با درس فراوان. آدمها می توانند بدون خون ریزی کنار بیایند و خوشحال و خوشبخت شوند.