۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

به مناسب 8 مارس: حجاب اجباری، تابوئی که جنبش سبز باید آنرا بشکند


جنبش سبز دموکراسی خواهی در ایران در حال حاضر در مرحله بسیار حساسی قرار دارد. جنبش سبز یک جنبش مدنی خلاق و جوان است که در صورت موفقیت آینده ایران را به سمت تعالی دگرگون خواهد کرد.  جنبش سبز بر اساس عدم خشونت، برابری طلبی و مطالبه یک سری حقوق بنا شده است و از این نظر آن را می توان با جنبش های برابری طلبی نظیر مبارزه مدنی حقوق سیاهان آمریکا در دهه شصت و هفتاد میلادی به رهبری مارتین لوتر کینگ، جنبش فمینیستی و حقوق زنان در قرن بیستم، جنبش ضد استعماری گاندی برای استقلال هند و جنبش های جدید برای به رسمیت شناختن حقوق قومیت های مهاجر در اروپا و آمریکا مقایسه کرد. تمام جنبش های یاد شده موجب بهبودی وضعیت سیاهان، زنان، کشورهای تحت استعمار و مهاجرین شده اند و البته تاثیرشان همچنان ادامه دارد. جنبش سبز هم در صورت موفقیت تحول شگرفی در وضعیت معاش ایرانیان ایجاد خواهد کرد.
در فضای سیاسی ایران تابوهائی که وجود دارند که اگرجنبش و رهبران آن بتوانند در طول زمان آنها را بشکنند، جنبش وارد مراحل جدیدی خواهد شد و بدون شکستن آنها به اعتقاد نگارنده راه بردن به استقرار دموکراسی - که علی الاتفاق هدف غائی و نهائی آن است- نا ممکن است. متاسفانه تمام این تابوها از زمان زمامداری آیت الله خمینی شکل گرفته اند و واضح است که شکستن این تابوها بطور آنی و بدون پرداختی حداقلی از هزینه میسر نیست.
حجاب اجباری یکی از این تابوهاست که در این مقاله به تحلیل و نقد آن خواهم پرداخت. به نظر نگارنده "مسئله اعدام های دهه شصت"، "مسئله صلح عادلانه میان فلسطینی ها و اسرائیل و تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی در کنار هم و تلاش برای اعاده حق فلسطینی ها به شکلی که مورد پذیرش و استقبال گفتمان امروزین دنیا هم باشد(مانند دولت اردوغان در ترکیه)"، و "مسئله حق تدریس به زبان مادری در کنار زبان فارسی برای اقلیت های قومی" تابوهای دیگری هستند که جنبش سبز باید آنها را بشکند.[1]
حجاب اجباری- یک تاریخچه مختصر: در آستانه پیروزی انقلاب امام خمینی در مصاحبه ای با روزنامه السفیر چاپ بیروت در پاسخ این سوال که آیا در جمهوری اسلامی زنان مجبور خواهند شد چادر به سر کنند یا نه گفته بود: «زن مسلمان به خاطر تعلیمات اسلامی چادر را انتخاب کرده است. در آینده زنان آزاد خواهند بود، در این باره تصمیم بگیرند. ما تنها از به کار بردن لباس‌هایی که بر خلاف عصمت و عفت عمومی است، جلوگیری خواهیم کرد.»[2]  
تا آنجا که نگارنده مطلع است، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هیچ اشاره صریحی به اجباری بودن حجاب برای بانوان نشده بود.
ولی تنها کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی زمزمه های حجاب اجباری برای زنان در ورود به ادارات دولتی بلند شد. روزنامه کیهان در 16 اسفند 1357 ، یعنی روز یک روز مانده به 8 مارس روز جهانی زن، تیتر زد «زنان باید با حجاب به ادارات بروند» و به نقل از آیت الله خمینی در صفحه نخست نوشت: «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند. زن‌ها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند.» (کیهان ۱۶ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۵)[3]
17 اسفند 1357 همزمان بود با 8 مارس یعنی روز جهانی زن. زنان معترض به حجاب اجباری گرد هم آمدند و دست به راه پیمائی زدند.  کیهان نوشت: «۱۵هزار زن که در دانشکده فنی دانشگاه تهران جلسه سخنرانی داشتند به دنبال یک رأی‌گیری تصمیم گرفتند دست به راهپیمایی بزنند. آنها در حالی که گروهی از مردان همراهشان بودند به طرف نخست وزیری حرکت کردند. زنها شعار می دادند: "ما با استبداد مخالفیم"، "چادر اجباری نمی خواهیم". پیش از ظهر امروز خبرنگار کیهان از دانشگاه تهران گزارش داد که یک گروه از مردان تندرو با شعار "مرگ بر ارثیه رضا کچل" [منظور رضا شاه] وارد دانشگاه تهران شدند و به نفع چادر و حجاب دست به تظاهرات زدند». (کیهان ۱۷ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۶، صفحه‌ی دوم)
با این حال در همان زمان برخی نویسندگان طیف چپ مانند اسلام کاظمیه در روزنامه کیهان مورخه 21 اسفند 1357، عمده کردن مسئله حجاب و زن را بحثی فرعی و روشنفکرانه می دانستند. نویسنده معروفی در همان حال و فضا نوشت: «ما هر وقت توانستیم این خانه‌ی ویران را آباد کنیم، اقتصادش را سر و سامان دهیم، کشاورزیش را به جایی برسانیم، حکومت عدل و آزادی را برقرار سازیم، .... می‌توانیم سر فرصت و با خیال آسوده و در خانه‌ای از پای بست محکم بنشینیم و به سر و وضع زنان بپردازیم.» (کیهان ۱۹ اسفند ۵۷ شماره ۱۰۶۵۷ ،صفحه ۶)[4]
علی رغم این خوش بینی ها در تاریخ 14 تیر 1359 در پی ایده اسلامی کردن ادارات و مبارزه با نشانه های سلطنت شاهنشاهی ورود بانوان بی حجاب به ادارات دولتی ممنوع شد. این روند ادامه یافت تا در سال 1363 قانون مجازات اسلامی رسماً به تصویب رسید که بر اساس آن نداشتن حجاب در محل های عمومی مستوجب مجازات 74 ضربه شلاق بود. پس از این قانون بود که بی حجابی در محل های عمومی رسماً جرم شمرده شد و پلیس رسماً مسئول برخورد با بی حجابی شد. روندی که تا به امروز به قوت ادامه دارد.
شعار «مرگ بر ارثیه رضا کچل» افراد طرفدار حجاب اجباری اگر واکاوی شود بسیار معانی را می توان از آن استخراج کرد. اگر به ریشه های عمیق تر بنگریم، قانون حجاب اجباری را عکس العملی به کشف حجاب اجباری رضا شاه می یابیم. از زمان کشتار مومنانی که در مسجد گوهرشاد بر علیه کشف حجاب رضا شاه گرد آمده بودند، در ناخودآگاه جمعی انقلابیون مذهبی و روحانیت در ایران بی حجابی یادآور کشف حجاب و دیکتاتوری رضا شاه بود و چون رضا شاه بازیچه ای در دست قدرت های استعماری دانسته می شد، بی حجاب ها عملاً بازیچه دست قدرت های بزرگ بودند. در یکی از صحبت ها آیت الله خمینی در مورد کشف حجاب رضا شاه و نسبت آن با استعمار گفته بود: « قضيه كشف حجاب يك مطلبي نبود كه اينها مي خواستند زن ها را مثلاده ميليون زن را بياورند در جامعه وارد كنند اينها يك دستوراتي بود كه اينها مي گفتند از خارج و براي اسارت اجرا مي كردند.» (صحيفه نور، جلد 13، ص 69)
با پیروزی انقلاب پارادایمی در مورد حجاب در میان انقلابیون مذهبی شکل گرفت که نسبتی مستقیم میان طرفدار امپریالیسم و سلطنت بودن و بی حجابی بر قرار می کرد. در این پارادایم کسانی که قائل به پوشش حجاب در محل های عمومی نبودند طرفدار سلطنت (از نوع رضا شاهی یا محمد رضا شاهی آن) و امپریالیسم شمرده می شدند و چادر سمبل انقلابی گری و مبارزه با استعمار داانسته می شد. استدلال امروزین طرفداران حجاب اجباری هم کماکان در این پارادایم شکل می گیرد.
مشتی نمونه خروار سخنان اخیر یکی از اساتید طرفدار حجاب اسلامی اجباری به نقل از خبرگزاری برنا در تاریخ 29 اردیبهشت 1389، در تجمع بانوان طرفدار حجاب در برابر دفتر شورای عالی انقلاب فرهنگی است. در طی سخنانی خانم مریم عبدالباقی به جنبه هویتی داشتن حجاب اشاره کرده و از حجاب (اجباری) چنین دفاع کرده است:
«حجاب مظهر حفظ هویت ملی و دینی است... چیزی که زنان ما را در دوره رضاخان بی حجاب کرد عدم تمایل به عفاف نبود بلکه غرب زدگی بود. امروز چیزی که می تواند به جامعه حجاب را برگرداند حرکت به سمت مبارزه با غرب زدگی است. فرهنگی که فست فود را به غذای ایرانی آورد و لباس غرب را به لباس ایرانی ترجیح می دهد... بدحجابی برای آن است که برخی خانم ها گمان می کنند که اخلاق و پوشش غرب بر پوشش های ملی و اسلامی ارجحیت دارد.... برای درمان این معضل از شورای عالی انقلاب فرهنگی می خواهیم هویت ملی خود را پیدا کند، چون مخالفان و دشمنان می خواهند از مسئله بدحجابی علیه ما سوء استفاده کنند. حجاب اسلحه ای بر نظام امپریالیسم است.»[5]
می بینیم که دعوای اصلی در بحث حجاب اجباری بر سر نمادها است و هویتی است که بر سر آن نمادها در ایران پس از انقلاب به حق یا نا حق بنا شده. در نظر طرفداران حجاب اجباری ابتدا چادر نماد مبارزه با امپریالیسم دانسته می شود و بی حجابی نماد شیفتگی به امپریالیسم و سلطنت و ضدانقلابی گری و سپس اجباری بودن حجاب در مکان های عمومی توجیه می شود.

صورت بندی استدلال طرفداران حجاب اجباری و نقد آن
پس استدلال طرفداران حجاب اجباری برای زنان را می توان به شکل زیر صورت بندی کرد:
مقدمه اول- بی حجابی نسبت مستقیمی با سلطنت طلبی و طرفداری از امپریالیسم غرب و وابستگی به آن دارد.
مقدمه دوم- چادر نسبت مستقیمی با انقلابی گری و ضد سلطنت و ضد امپریالیسم بودن و مستقل بودن دارد.
مقدمه سوم- انقلاب اسلامی در ضدیت مستقیم با امپریالیسم و نظام سلطنتی و وابستگی به غرب شکل گرفته است. هرکه طرفدار سلطنت و امپریالیسم و وابستگی به غرب باشد محکوم است.
مقدمه چهارم- حکومت انقلابی-اسلامی نمی تواند با نمادهای سلطنت طلبی و طرفداری از امپریالیسم با مسامحه برخورد کند. باید تمام نمادها در یک کشور انقلابی ضد امپریالیستی و انقلابی باشند.


نتیجه- حجاب در جمهوری اسلامی باید اجباری باشد.
نقد: اولاً مقدمه اول و دوم بر تفسیری از اسلام و تشیع بنا شده اند، که پیش از قرن بیستم برای متدینان ایرانی مسلمان اصلاً قابل فهم نبوده اند. یعنی پیش زمینه پارادایم حجاب اجباری تفسیری جدید و پسا استعماری از دین است که با تفسیر سنتی از دین که قرن ها و پیش از مواجهه با اندیشه های مدرن و چپ در میان دینداران رواج داشت تفاوت های مهمی دارد. اگر می توانستیم ابن سینا یا امام محمد غزالی یا محی الدین عربی یا سعدی یا ملا صدرا یا شیخ طوسی را دوباره از قبرهایشان فراخوانیم و زنده شان کنیم و در برابرشان استدلال سه قسمتی فوق را عرضه کنیم، بسیاری از عناصراستدلال فوق برای آنها قابل فهم نمی بود.
گزاره های مقدمه های استدلال فوق شامل کلماتی مانند "انقلابی گری"، "امپریالیسم"، "غرب"، "وابستگی" و "استقلال" اند که این کلمات در ذهن انسان ایرانی ما قبل قرن بیستم، اعم از دانشمندان وفقها و فلاسفه و عوام الناس، وجود نداشته اند تا آنها بتوانند استدلال هائی را که شامل عناصر فوق اند بفهمند یا آنها را قبول و انکار کنند.
مفاهیمی چون "امپریالیسم" و "انقلاب" و "استقلال" و "غرب" اندیشه های جدیدی هستند که پس از مواجه دینداران و شیعیان با اندیشه های چپ در قرن بیستم وارد نظام فکری آنها شده است. یعنی به رغم ادعائی که اندیشه های سیاسی آیت الله خمینی و سایر انقلابیون مذهبی را کاملاً منبعث از اندیشه های سنتی دینی می داند، عناصری از اندیشه چپ قسمت مهمی از گفتمان مذهبیون انقلابی ایرانی را همچنان تشکیل می دهد. این داد و ستدی است که از نظرتاریخی ، ولو به صورت نادانسته، میان اندیشه ها صورت گرفته است.
دوماً بگذارید قبول کنیم ضد امپریالیسم بودن یک ارزش است. با این حال هم اگر بنیادگرا و سلفی مسلک و ضد هر نوع اندیشه ای که از رنسانس به این سو در باغچه ذهن بشر روئیده نباشیم،  خواهیم پذیرفت هیچ رابطه یک به یکی میان حجاب و انقلابی گری از یک طرف و بی حجابی و طرفداری از امپریالیسم از طرف دیگر وجود ندارد. یعنی به شهادت تاریخ نسبت بی حجابی و با حجابی با مخالفت با امپریالیسم یکسان است. تنها بنیادگرایان دینی و سلفی مسلک ها که کلاً ضد مدرنیته اند و هر اندیشه جدیدی را اندیشه ای امپریالیستی می دانند، ضد امپریالیسم بودن را "منحصر" به افراد رعایت کننده حجاب خواهند دانست.
همانقدر که یک با حجاب ممکن است مخالف امپریالیسم باشد، یک بی حجاب هم می تواند مخالف آن باشد. سیاستمدارانی چون فیدل کاسترو و لولا داسیلوا (رئیس جمهور قبلی برزیل) و مبارزینی چون چگوارا  و متفکرینی چون شریعتی و آل احمد و ژان پل سارتر همه با امپریالیسم مبارزه کرده اند، ولی هیچ یک ذره ای به حجاب اجباری معتقد نبوده اند.
سوماً با حجابی لزوماً نسبتی با مخالفت با امپریالیسم و چنین گفتمانی ندارد. میلیون ها زن مسلمان در طول قرون متمادی پس از اسلام تا قرن نوزدهم میلادی و پیش از مواجه با مدرنیته و اندیشه های چپ، بر اساس عقاید قلبی- دینی خویش حجاب شان را رعایت می کرده اند و حتی چادر می پوشیده اند، ولی خود را اصلاً در حال مبارزه با امپریالیسم حس نمی کرده اند. اصولاً برای آنها حجاب تنها مسئله ای ایمانی  بوده است و در تقابل با غرب یا شرق تعریف نمی شده است. امروزها هم در سایر کشورهای اسلامی به جز ایران، از ترکیه و پاکستان گرفته تا مصر و مراکش و الجزایر و مالزی، میلیون ها زن مسلمان (به جز آنهائی که مانند حکومت ایران طرفدار اسلام سیاسی اند) بر اساس اعتقادات قلبی شان حجاب را رعایت می کنند، بدون آنکه برایشان رعایت حجاب اصلاً معنای مبارزه یا دوستی با آمریکا یا استعمار شرق و غرب را داشته باشد. مبارزه یا عدم مبارزه با استعمار معنائی است که ما به نمادها می دهیم.
چهارماً حقوق بشر اصل است و کار ضد حقوق بشری را نباید با کار ضد حقوق بشری دیگری جواب داد. اشتباه فاحش رضا شاه در کشف حجاب اجباری و تحمیل بی حجابی بر زنان مسلمان را نباید با «کشف بی حجابی اجباری» با طرح های امنیت و عفاف پاسخ داد. هم کشف حجاب رضا خانی ضد حقوق بشر است و هم حجاب اجباری طرح امنیت اجتماعی. از این منظر تفاوتی میان ایندو نیست و هردو محکوم اند.
نکته آخر اینکه یک ریشه پافشاری بر حفظ قانون حجاب اجباری توسط جمهوری اسلامی بی معنا شدن اصل ولایت فقیه در صورت نقض چنین قانونی است.
یکی از استدلال های عمده آیت الله خمینی به نفع ولایت فقیه در درس های نجف در قبل از انقلاب(اواخر دهه پنجاه) آن بود که احکام فراوان اجتماعی و قضائی اسلام بدون حاکمیت و ولایت فقیه قابل اعمال نیستند. با این حال حاکمان جمهوری اسلامی پس از انقلاب به تجربه دریافتند که بسیاری از احکام اجتماعی و قضائی و فقهی در شرایط دنیای کنونی عملاً قابل اجرا نیستند. ولی برای آنکه از نظر نمادین به دینداران و جهان نشان دهند که هنوز در پی اجرای مو به موی احکام فقهی و اسلامی کردن جامعه از آن طریق اند، حکم حجاب اجباری را که جلوه نمایشی و نمادین بیشتری دارد، به هر قیمتی شده می خواهند حفظ کنند تا بگویند ما "اسلامی" هستیم.
 در واقع در روزگار کنونی حکم حجاب اجباری به حکمی تبدیل شده که وجود حکومت دینی و اجرای شریعت توسط آنرا توجیه می کند. دستاویز قرار دادن مسئله حجاب اجباری به خاطر ربط آن به مسائل جنسی و هنجارهای سنتی جامعه دینی ایرانی در این زمینه هنوز طرفدار دارد و از این رو دستاویزبسیار مناسبی است که در پوشش آن بتوان فساد اقتصادی و سیاسی موجود در حکومت را، یا به عبارت دیگر "غیر اسلامی بودن" حکومت را در زمینه های فوق از دید متدینین سنتی، پنهان کرد. حکومت به خاطر فقر تئوریک و عملی در دفاع از مفهوم حکومت دینی چیزی در چنته ندارد که به جز حجاب اجباری و یکسری قوانین جزائی مشابه آنها را برای مومنان و طرفداران مذهبی خویش، که رعایت نظر آنها برای حکومت بسیار مهم است، مصداق "اسلامی بودن" خویش معرفی کند. مذهبیون باید هوشیار باشند.

ختم سخن
اگر سلفی مسلک نباشیم خواهیم پذیرفت قانون حجاب اجباری هیچ نسبتی با ضد امپریالیست بودن ندارد و بسیاری در این عالم بوده اند و هستند که ضد امپریالیست اند اما ذره ای به قانون حجاب اجباری اعتقاد ندارند.  امروزه قانون حجاب اسلامی تنها به وسیله ای برای سوء استفاده از ایمان مومنان برای بقای قدرت قدرت مداران در داخل تبدیل شده است. دلیلی برای سکوت جنبش سبز و رهبران آن در اعتراض به مسئله ناعادلانه حجاب اجباری وجود ندارد. حق انسانی و اولیه هر مرد و زنی است که نوع پوشش خود را انتخاب کند: حجاب را انتخاب کند یا بی حجابی را. البته که اگر قانون حجاب اجباری لغو شود عرف هر جامعه خودش سقفی بر محدوده پوشش بانوان و آقایان خواهد نهاد.
متدینین و خانم های چادری به شهادت تمام کسانی که در تظاهرات های پس از انتخابات شرکت دارند، نقش بسیار مهمی را در جنبش سبز مردم ایران ایفا می کنند. نقطه قوت جنبش در آن بوده است که در آن زنان محجبه و نامعتقد به حجاب دوش به دوش هم در تظاهرات ها و تجمع ها درمبارزه با استبداد کوشیده اند. بر زنان محجبه ضد استبداد ایرانی است که آنها هم صدای اعتراض شان را بر علیه قانون ناعادلانه حجاب اجباری، ولو آنکه مصائب اش تنها شامل حال خواهران نامعتقد به حجاب شان می شود، بلند بکنند که به قول سعدی شاعر بزرگ تمام دوران ها "بنی آدم اعضای یکدیگرند".
اتحاد و همدلی و "رواداری" در جنبش سبز پررونق و افزون باد.


توضیح: این مقاله قبلا در رادیو زمانه منتشر شده بود و به مناسبت روز زن  در وبلاگ باز نشرش کردم.
   



[1] در مورد اعدام های دهه شصت از سوی بدنه جنبش و نه رهبران آن این تابو شکسته شده است.
[2]به نقل از
http://zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_210.html
[3] به نقل از پژوهش میترا شجاعی در
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,4010572,00.html
[4] قبلی
[5] http://www.bornanews.com/vdcenn8x.jh87wi9bbj.html

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

به مناسبت 10 اسفند: سخنان تاریخی مقدم مراغه ای در رد ولایت فقیه

در مقاله قبلی به نقل از حائری یزدی و سایر فیلسوفان جمهوری خواه نوشتم چرا با وجود نهاد ولایت فقیه در قانون اساسی تحقق دموکراسی در ایران ممکن نیست و چرا از نظر من تقابل اصلی سبز و اصولگرا تقابل مخالف ولایت فقیه در برابر طرفدار ولایت فقیه است.

مجلس خبرگان قانون اساسی در تاریخ 28 مرداد 1358 افتتاح می شود. اداره اکثر جلسات با بهشتی بوده است به جز معدودی از جلسات که ریاست شان بر عهده مرحوم آقای منتظری بود. جلسات بصورت بسیار فشرده و در زمانهای نزدیک به هم برگزار می شده است. اصل ولایت فقیه که در پیش نویس  58 تهیه شده توسط دولت موقت وجود نداشت، در جلسه چهاردهم، یعنی جلسه مورخ  21 شهریور 1358 مجلس خبرگان قانون اساسی تصویب و وارد قانون اساسی شد. ریاست آن جلسه هم با مرحوم  بهشتی بود و جالب آنکه جلسه تنها سه روز پس از فوت مرحوم آیت الله طالقانی، به عنوان یکی از مخالفان جدی ورود ولایت فقیه به قانون اساسی، برگزار می شد.  در آن جلسه عزت الله سحابی اعتراض داشت که در جلسات خصوصی و این جلسه علنی خبرگان به او فرصت و اجازه نداده اند دلایلش برای رد ولایت فقیه را بیان کند و اینکه نمی توان اصل به این سرنوشت سازی را در یک جلسه سر و تهش را هم آورد.  متاسفانه آقای بهشتی تنها به یک مخالف و یک موافق فرصت داد تا نظراتشان را در مورد این اصل بیان کنند تا پس از آن رای گیری شود. مقدم مراغه ای تنها مخالفی بود که فرصت یافت در مخالفت با این اصل سخنانی ایراد کند. خود بهشتی در موافقت با این اصل صحبت کرد.

مقدم مراغه ای در سخنانی تاریخی گفت نهاد رهبری و ولایت فقیه نهادی است که تنها به قامت آیت الله خمینی دوخته شده است. پس بیائید به جای وارد کردن این نهاد در قانون اساسی، که احتمالا می تواند باعث دیکتاتوری در رهبرهای بعدی شود، قانونی خارج از قانون اساسی تصویب کنیم که آیت الله خمینی برای مدت معین یا تا پایان عمر رهبر انقلاب شمرده شوند. در ذیل سخنان مقدم مراغه ای را در آن جلسه نقل می کنم که برای اجتناب از اطناب خلاصه شده اند. (خوانندگان می توانند صورت کامل  آنها و سخنان موافقان را در کتاب مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی که نسخه پی دی اف اش در لینک فوق موجود است، مطالعه کنند.) این سخنان امروز پس از راهپیمائی 10 اسفند در محکومیت زندانی کردن موسوی و کروبی و در حالیکه شعارها مدتی است معطوف به شخص ولی فقیه شده اند، بسی شنیدنی اند. سخنان مقدم مراغه ای:

"مطالبی که می گویم ، برای امروز نیست ، برای فرداهاست. قانون اساسی برای یک نسل تنظیم نمی شود ، باید دارای ابعاد زمانی و مکانی باشد ، باید پیش بینی آینده و نسل های جدید را بکند . [...]

[پیش نویس قانون اساسی] پیشنهادی توسط عده ای از افراد اسلام شناس و مورد اعتماد تهیه شده [و در آن اصل ولایت فقیه وجود ندارد] و تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ، این قانون به تصویب شورای انقلاب و مراجع تقلید و رهبر انقلاب رسیده است . رادیو تلویزیون و وسائل ارتباط جمعی ، مردم را با آن آشنا کرده اند و با توضیحاتی که به مردم داده ایم ، مردم ما را انتخاب کرده اند . بررسی نهایی قانون اساسی به ما واگذار شده است و شش هفته وقت تعیین کرده ایم که این قانون را اصلاح و تصویب کنیم . [...]

  تغییر ناگهانی اصل سوم [اصل 3 پیش نویس که در قانون اساسی فعلی موجود نیست: آراء‌عمومي مبناي حكومت است و بر طبق دستور قرآن كه :«ومشاور هم في‌الامر» و« امرهم شوري بينهم» امور كشور بايد از طريق شورا‌هاي منتخب مردم در حدود صلاحيت آنان و به ترتيبي ناشي از آن مشخص مي‌شود حل و فصل گردد.] که در هر حال ملت از آن آگاه و بر آن تائید داشته است ، بصورت فعلی در مجلس خبرگان در شان مجلس نیست .[....] باید این مطلب را صریحا به ملت اعلام کنیم و تشکیل جلسات خصوصی هم ضرورت ندارد [اعتراض به جلسات خصوصی خبرگان دور از نظارت مردم در مورد ولایت فقیه، قبل از این جلسه] . در جلسات عمومی بحث کنیم و ببینیم آیا ولایت فقیه که از نظر اصل مورد قبول است ، چطور باید تنظیم شود ؟

وقتی می گویم در اصل ، منظور این است که اسلام باید حاکم باشد ، ولی نباید اسلام را یک طبقه ی خاص در انحصار خود بگیرد . آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرت طلبان و این تصور حاصل شود که مبارزه ای را همه ی ملت شروع کرده است ، اما پس از پیروزی عده ای می خواهند همرزمان خود را کنار بگذارند . [کاری که امروز مصداق بارزش برخورد نهاد ولایت با موسوی و کروبی است که هرکدام از انقلابیون سابقه دارمبارز با نظام شاه بوده اند.]

در اینجا لازم به یادآوری است که ما قانون برای امروز وضع نمی کنیم . بنده امروز با دوستان صحبت می کردم که اصلی تهیه شود که امام خمینی برای مدت معینی و یا مادام العمر بعنوان رهبر قانونی مملکت حکومت نمایند ، ولی در این هزار و چهارصد سال ، امام خمینی استثنا است . امام با همه ی قدرتی که دارد ساده زندگی می کند ، ساده صحبت می کند ، ساده مردم را می پذیرد . از کجا می توانیم امیدوار شویم که در آینده نیز رهبری اینچنین داشته باشیم ؟


بعضی از آقایان می گویند رهبر انتخابی باشد ، اگر انتخابی باشد می شود رئیس جمهور ، با شرایطی که برای رئیس جمهور تصویب می کنیم ریاست جمهور در انحصار طبقه ی خاصی نیست یک روحانی هم مثل یک سیاستمدار مسلمان میتواند ریاست جمهوری را احراز کند . ما اگر بخواهیم با استفاده از نیروی اسلام ، حکومت را در اختیار یک طبقه ی خاص قرار دهیم ، برای جامعه قابل قبول نخواهد بود. اجازه بدهبد سخن خود را با چند جمله از آخرین خطبه ی [نماز جمعه] مجاهد بزرگ آیت الله طالقانی [ ایراد شده به تاریخ چندین روز قبل از تشکیل این جلسه و فوت نابهنگام طالقانی] پایان دهم:

« هدف پیامبر آزاد کردن مردم بود . آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی ، آزاد کردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده ، آزاد کردن از احکام و قوانینی که بسود یک گروه و یک طبقه به دیگران تحمیل شده ، این رسالت پیامبر شما بود ، ما هم باید دنبال این رسالت باشیم . این شهدای ما هم دنبال این رسالت بودند ، در مقابل فرهنگ تحمیلی ، در برابر قوانین تحمیلی ، در برابر محدودیت های پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیلی می شد که از همه خطرناکتر بود ، این خطرناکترین تحمیلات است . یعنی آنچه از جانب خدا نیست ، از جانب حق نیست ، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند ، حق اعتراض و انتقاد به کسی ندهند ، حق فعالیت آزاد به مردم ؛ مسلمانان و مردم آزاده ی دنیا ندهند . »


دعوت اسلام به رحمت و آزادی است. [...] [مردم] هستند که ما را وکیل کردند و می دانند برای چه وکیل کردند. ما وظیفه و مسئولیت نسبت به اینها داریم. امیدوارم که همه ما هوشیار شویم، فردفرد قبول مسئولیت کنیم و این مسائل عظیم اسلامی را کنار بگذاریم. گروه گرائی و فرصت طلبی و تحمیل عقیده یا خدای ناکرده استبداد زیر پرده دین را کنار بگذاریم." (پایان نقل قول از مقدم مراغه ای، جلد اول کتاب مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی، صص 374-376)

اگر این سخنان تاریخی آن روز جدی گرفته شده بودند، اگر گروه گرائی و فرصت طلبی توسط طبقه روحانیت اتفاق نمی افتاد و روحانیان مجلس خبرگان در کنار حسن آیت -که خود را به عنوان مدافع سینه چاک ولایت فقیه در هیات رئیسه خبرگان اول جا داده بود- اصل ولایت فقیه را به پیش نویس دولت موقت تحمیل نمی کردند، چه بسا لازم نبود مردم امروز برای اعتراض به خیابان ها بیایند و از فقیه دیکتاتور آزادی موسوی شجاع و کروبی دلاور را بخواهند.

پی نوشت:  پیشنهاد می کنم پیش نویس 1358 را حتما بخوانید و با قانون اساسی کنونی مقایسه کنیدش. هدف جنبش سبز برای گام بعدی می تواند تعویض قانون اساسی کنونی با پیش نویس باشد. پیش نویس 58 با ساختار قانون اساسی کنونی می خواند و اصلی ترین تفاوتش همان فقدان نهاد ولایت فقیه است. پس از اینکه جنبش سبز در این گام نخست بسیار مهم پیروز شد، در یک دوره انتقال 3-4 ساله یک قانون اساسی جدید با مشارکت حقوقدانان و صاحب نظران نوشته می شود و در صورت رای آوردن ایران تبدیل به جمهوری سکولار (مثل فرانسه) یا یک مدل ایالتی سکولار (مثل آمریکا) می شود. (من مدل ایالتی، چیزی شبیه به قانون اساسی آمریکا با عناصری از مدل کانادا، را به مدل جمهوری فرانسوی برای ایران ترجیح می دهم. علت آنست که اولی به قومیت ها فضای تنفس زیادی می دهد حال آنکه دومی بر یک ملیت همگون و تک زبان تاکید دارد، مثل جمهوری ترکیه که بر اساس مدل فرانسوی ساخته شده و الان با حقوق کردها مشکل دارد. خود فرانسه هم الان با مهاجرین عرب زبان مشکل جدی دارد. مدل مطلوب من تا اینجا که فکر کرده ام، "ایالات متحده ایران" است. ایرانی تشکیل یافته از مثلا  10 ایالت بر اساس کلان شهر-منطقه ها. بعضی ایالت ها دو زبانه خواهند بود یعنی آذربایجان (حول کلان شهر تبریز) و کردستان (استان های کرد نشین) و بلوچستان (مناطق سنی نشین)  و (قسمتی ازیا تمام) خوزستان (حول کلان شهر اهواز)  و بقیه تک زبانه ، تنها فارسی مثلا اینها: تهران (ایالتی حول کلان شهر تهران)، خراسان (ایالتی حول کلان شهر مشهد)، فارس یا پارس (ایالتی حول کلان شهر شیراز)، اصفهان یا اسپهان (ایالتی حول کلان شهر اصفهان)، طبرستان (ایالت میان خزر و البرز، گیلان و مازندران و قسمتی از گرگان) و قم (ایالتی حول شهر مذهبی قم). این مسئله به سنت تاریخی ما که قبل از رضا خان "ممالک محروسه ایران" بودیم هم می خواند به نظرم. در مورد این مسئله بعدها خواهم نوشت. ) بر این اساس حتی بد نیست منشور جدید جنبش بجای اجرای بی تنازل قانون اساسی متناقض موجود اجرای بی تنازل پیش نویس یک دست 1358 بشود. این کار ما را از بی برنامگی و آشوب و نتایج غیر قابل پیش بینی یک انقلاب کور با هدف نامشخص باز خواهد داشت و در عین حال از دور عقیم قانون اساسی ولایتی موجود بیرون خواهد جهاند.