۱۴۰۱ مرداد ۶, پنجشنبه

لزوم مخالفت دینی با حجاب اجباری؛ پاسخی به منتقدان بیانیه نواندیشان در مورد حقوق زن

میثم بادامچی

 

۱۵ نویسنده و نواندیش دینی اخیرا بیانیه‌ای در نقد و رد گشت ارشاد و سیاست‌های ضد زن جمهوری اسلامی امضا کردند که در رسانه‌ها انعکاس یافت. در این بیانیه از «عالمان و فرزانگان»، «فقیهانی که پروای خدا دارند» و «مردانی که جنسیت‌شان هنوز جا را برای انسانیت و وجدان‌شان تنگ نکرده» دعوت شده بود که کنار همنوعان‌ِ‌ زن خود بایستند و دست رد به سینه حجاب اجباری بزنند. نگارنده خود یکی از امضاکنندگان این متن بوده است. در این نوشتار برآنم برخی از نقدهایی را که بر این بیانیه از سوی فعالین سکولار شده است و یا ممکن است شود را صورت‌بندی و سپس نقد کنم. سخن من در نهایت دفاع از امکان و ضرورت فمینیسم اسلامی، به عنوان نحله‌ای در میان جریان‌های برابری‌خواه حقوق زنان، خواهد بود و اینکه بیانیه‌ی نواندیشان دینی را می‌شود مصداقی از یک متن فمینیسم اسلامی دانست.


 ***

در میان نقدهای مطرح شده بر بیانیه دو نقد را می‌شود برجسته کرد:

نقد اول: همه‌ی امضاکنندگان مرد هستند. بنابراین بیانیه مصداق تعیین تکلیف کردن مردان برای زنان است.

پاسخ من از این قرار است: آیا مردان قرار نیست از حقوق زنان دفاع کنند؟ آیا دفاع از حقوق زنان فقط محدود به جنس یا جنسیت خاصی است؟ آیا جان استوارت میل که یکی از اولین کتاب‌ها را در رد انقیاد زنان در قرن نوزدهم نوشت کار نادرستی کرد؟ معلوم است که این استدلال پایه‌ی درستی ندارد  و فمینیسم محدود به زنان نیست. البته اگر منظور ناقدان این باشد که در دفاع از حقوق زنان باید به صورت‌بندی خود زنان از مشکلات‌شان در درجه‌ای اول اهمیت داد (چنانکه مثلا وقتی می‌خواهیم در دفاع از حقوق اقوام مطلبی بنویسیم اول باید بنشینیم پای روایت غیرفارس‌ها از مشکلاتشان) این سخن البته استدلال درستی است. ولی از قضا هیچ‌ شاهد و دلیلی وجود ندارد که بر اساس آن بشود گفت نویسندگان بدون اعتنا به روایت خود زنان از مصائبی که بر ایشان می‌رود این بیانیه را نوشته‌اند. برعکس، متن مزبور در واکنش و همدلی با صداها در اعتراض به حجاب اجباری و گشت ارشاد که این روزها در فضای مجازی بیش از هرچیزی توسط خود زنان بلند شده است (از جمله در واکنش به این ویدیوی منتشر شده از برخورد خشن گشت ارشاد با مادر و دختر) نوشته شده است. یعنی مسائلی پیشاپیش از سوی خود زنان طرح شده است و مردانی با این صداها، البته از موضعی دینی، ابراز همدلی کرده‌اند.

البته ممکن است گفته شود این بیانیه بین از هرچیزی صدای قشر مذهبی زنان است، تا صدای بخش سکولارتر زنان. این نکته تاحدی درست است. ولی مگر هر متنی قرار است برای تمام قشرهای جامعه به یکسان نوشته شده باشد؟ خود ناقدان سکولار وقتی کنشگری می‌کنند یا مطلبی می‌نویسند، آیا مگر در درجه‌ی اول قشر مذهبی را مد نظر دارند؟ طبیعی است که هر متنی در درجه‌‌ی اول مخاطبان خاصی را خطاب قرار ‌دهد و در درجه‌ي بعدی بقیه را. کدام کتاب و مقاله‌ی‌ جدی در دنیا می‌يابید که مخاطبش همه‌ی بشریت باشند؟ اتفاقا این حسن یک متن است که مخاطب خود را پیشاپیش معین کرده است و تکلیف خود را می‌داند. البته نشانه‌های مختلفی در متن هست که نشان می‌دهد در کنار قشر مذهبی بخش سکولار جامعه‌ی ایرانی هم مخاطب این متن هستند. مثلا آنجا که آمده: «به زبان غیردینی، امر به معروف و نهی از منکر چیزی نیست جز نقد اخلاقی و سیاسی- اجتماعی حاکمان و پاسخ‌گو کردن آنان با نقادی و نظارت همگانی.» (تاکید از من) می‌رویم سراغ اشکال دوم احتمالی بر بیانیه که مرتبط با این نکته است.

نقد دوم: بیانیه مدام به مفاهیم دینی همچون «مسلمانان و شیعیان»، «رسالت محمدی» ارجاع داده است. از واژه‌ی امر به معروف و نهی از منکر استفاده کرده است. بنابراین بازتاب دهنده‌ی مطالبات زنان ایران نیست. جنبش زنان در ایران امروز متکی بر مفاهیم دینی نیست و سکولار شده است. ولی همسران ویا مادران و خواهران برخی امضا کنندگان بیانیه هنوز محجبه هستند! اصولا خود اسلام ریشه‌ی ظلم به زنان است!

این قبیل منتقدان اعتراض دارند که بیانیه به عنوان نمونه می‌گوید: «مهم‌ترین بیدارباشی که باید خطاب به صاحبان قدرت در ایران کنونی داد اين است که پوستین اسلام را وارونه به تن کرده‌اند: لُبِسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً. برداشت شاذ و قدرت‌محور حاکمان از فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر همانا موجب اضمحلال رسالت محمدی و استحاله‌ی پيام علوی است. در چنین کج‌فهمی‌ای جايی برای خدا، ايمان، اسلام و انسان معنوی طراز دیانت نمی‌ماند.»

در پاسخ می‌گوییم چه کسی گفته نمی‌‌شود هم مسلمان بود و هم از حقوق زنان دفاع کرد؟ چرا نشود کسی در دنیای امروز هم باحجاب باشد و هم مخالف جدی حجاب اجباری؟ مگر زنان دیندار (و مردان دیندار) هواخواه حقوق بشر و دموکراسی نداریم؟ به عنوان تنها یک نمونه من در نادرستی این فرض ارجاع می‌دهم به یادداشتی از فاطمه‌ توفیقی، پژوهشگر مطالعات کتاب مقدس در دانشگاه ادیان و مذاهب (در داخل کشور) که خودش محجبه است و مستقل از بیانیه‌ی نواندیشان دینی در کانال تلگرامی خویش در همدلی با جنبش ضدیت با حجاب اجباری نوشته است: «آیا ما زنان محجبه وظیفه داریم خشونت به نام دین را محکوم کنیم؟» خودش پاسخ می‌دهد:

«بله، وظیفه داریم. به هر حال دینمان را دوست داریم و سبک زندگی‌مان را دوست داریم و نمی‌خواهیم کسی به دلیل تحمیل سبک زندگی ما به خودش، صدمه ببینند....ما نمی‌خواهیم وارد بازی تفرقه‌افکنی بشویم و می‌خواهیم دست خواهران زخم‌دیده‌مان را بگیریم.» نویسنده تاکید می‌کند ما به عنوان زنان محجبه در ایران می‌خواهیم اعلام کنیم از اینکه کسانی در فضای سیاسی ایران «ما را به دلیل انتخابمان مصون بدارند و به ما امتیازاتی بدهند، خوشمان نمی‌آید....حتی اگر الزام پوشش سر با هدف مصونیت جامعه صورت بگیرد، امروز در این الزام مصونیتی نمی‌بینیم.... دوست داریم فضیلتی که انتخاب کرده‌ایم، مایهٔ آسیب به دیگران نشود. دوست داریم بگوییم که این نه مسلمانی، بلکه اقتدارطلبی بر زنان به نام دین است.» توفیقی در آخر بدرستی تاکید می‌کند که «گفتن چنین سخنانی از زبان یک زن محجبه چه بسا هزینه‌بردارتر از زبان شهروندی دیگر مثلا مردان یا زنان بدون پوشش سر است»، ولی باز او ابایی از ابراز نظرش ندارد.

 

اندر امکان فمینیسم پسااستعماری و اسلامی

این یادداشت را با سخنی پایان می‌برم که در آینده در یادداشت‌های دیگری امیدوارم بسط‌‌اش دهم. فمینیسم به عنوان جنبش برابری‌خواهی زنان حداقل دو قرن در جهان سابقه دارد. امروز فمینیسم دانشگاهی درغرب دارای شاخه‌ها و زیرشاخه‌های بسیار متعدد است و گرایش‌های بسیار متنوعی در درون این جریان شکل گرفته که گاهی برخی به شدت منتقد یکدیگر نیز هستند. فمینیسم امروز فمینیسم تکثر و تنوع است، در بالاترین درجه‌ی ممکن آن. گفتمان پسااستعماری هم در فمینیسم امروزی بسیار قوی است. اگر زمانی در غرب این گفتار غلبه داشت که فمینیسم و مطالبه‌ی برابری زن و مرد با دیانت، خصوصا اسلام، سازگار نیست، و اینکه فمینیسم لزوما جنبشی خداناباورانه و آتئيستی است و متدینان حق ندارند طرفدار برابری زنان باشند، دوران آن سخن خصوصا در دانشگاه‌‌های غربی گذشته است. در این زمینه می‌شود به دهها و بلکه صدها کتاب و مقاله پژوهشی به زبان‌های اروپایی و سایر زبان‌ها در این زمینه ارجاع داد.

با اینحال متاسفانه فمینیسم ایرانی هنوز از نظر نظری با آنچه در دانشگاه‌های جهان می‌گذرد، فاصله‌ي جدی دارد.  یکی از مهم‌‌ترین منتقدان رویکردهای صرفا سکولار  به فمینیسم متفکری پاکستانی آمریکایی است به نام صبا محمود که نویسنده به اندیشه‌های او علاقه جدی دارد. محمود که استاد انسان‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود متاسفانه در سال ۲۰۱۸ در میانسالی فوت کرد. او با اینکه خودش سبک زندگی مذهبی نداشت، اما از فاعلیت و سوژه بودن زنان مذهبی مسلمان در کشورهایی چون مصر و پاکستان، بر خلاف گفتار غالب فمینیست‌های سکولار، دفاع جانانه می‌کرد. مهم‌ترین اثر صبا محمود که امروز به صورت متنی کلاسیک در حوزه‌ي فمینیسم پسااستعماری و تکثرگرا درآمده است عبارت است از سیاست تقوا: احیاگری اسلامی و سوژه‌ی فمینیستی (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۱). نگارنده امیدوار است در آینده به معرفی بیشتر اندیشه‌های صبا محمود و این کتاب سترگ او که در عالم فارسی‌زبان هنوز ناشناخته مانده، بپردازد. 

 

توضیح: این نوشتار پیشتر در رادیوزمانه منتشر شده است. منبع عکس اینجا.

۱ نظر:

  1. بخشی از مشکل به نظر می رسد که ناشی از رشد سیاست چپ هویتی در ایران باشد. از ویژگی‌های سیاست هویتی این است که گروه‌ها را یکدست نشان می‌دهد. برای مثال در آمریکا نظریه‌ی انتقادی نژاد وجود دارد که طبق آن‌ها هر فرد سفیدپوستی ذاتاً شریک جرم تلقی می‌شود و ادعا می‌شود که سیاه‌پوست‌ها به عنوان یک کل قربانی هستند و سفیدپوستان به عنوان یک کل مجرم‌اند. در این‌جا هم ادعا می‌شود که دین‌داران به عنوان یک کل مجرم یا شریک جرم هستند. در برخی از مکتوبات نیکفر نیز این گرایش دیده می‌شود به ویژه در نوشته‌های قدیمی او، که تلویحا بیان می‌کند که نواندیشان دینی نسبت به زنان فرقی با روحانیان بنیادگرا ندارند و نمی‌توانند فرقی داشته باشند! او هیچ نوع شواهد تجربی‌ای برای ادعایش نمی‌آورد و انبوه شواهد مخالف را هم نادیده می‌گیرد و استدلالی که می‌کند تا حد زیادی با مفروض گرفتن برخی تصوراتِ چپ هویتی است.

    اما یک مشکل دیگر نیز این است که برخی دیگر اصرار دارند که نواندیشان دینی اصلا مسلمان نیستند بلکه مسلمان‌نما هستند. برای مثال آقای محسن کدیور در طول یک سال گذشته بارها به صراحت نوشته است که سروش و شبستری از دایره‌ی اسلام خارج شده‌اند! نوشته‌های او تا حد زیادی در این یک سال جدلی شده ولی نشان از این می‌دهد که برخی از دین‌داران نیز در الهیات نوعی تعصب دارند. سروش سال گذشته به خوبی پاسخ داد که گویا کدیور به دوران پیشاقبض‌وبسط بازگشته است که هنوز از «اسلام واقعی و ثابت» حرف می‌زند (در حالی که تز اول قبض و بسط این بود که معرفت دینی یعنی شناخت ما از دین متمایز از خود دین است). کدیور با استناد به فقه سعی کرد به خیال خود قبض و بسط را باطل بشمارد که ناموفق بود. ولی باز چند ماه پیش یک مقاله‌ی جدلی دیگر نوشت و در آن ادعا کرد که نواندیشان دینی عملا از اسلام عدول کرده‌اند و در یکی از نوشته‌هایش هم به طرز عجیبی از سروش و شبستری و ملکیان خواست که صادقانه اعلام کنند که دیگر مسلمان نیستند!!!

    بنابراین به نظر می‌رسد که دو مشکل در این جا وجود دارد: یکی چپ هویتی در فعالان حقوق زنان سکولار، و دیگری هم فرقه‌گرایی در میان دین‌داران.

    پاسخحذف