حسن حنفی (۲۰۲۱-۱۹۳۵م)، فیلسوف و نواندیش دینی شناخته شده مصری، ۲۱ام اکتبر در ۸۶ سالگی درگذشت. حنفی که از دانشگاه سوربون مدرک دکترایش را دریافت کرده بود، دبیر کل جمعیت فلسفی مصر و رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه قاهره بود. این یادداشت به پاسداشت میراث فکری او نگاشته شده؛ و با این پیشفرض که ما ایرانیان نیکوست افکار متفکران کشورهای همسایه را جدیتر بگیریم.
آثار
حنفی کتابها و مقالات متعددی دارد. از مهمترین آثار او که همزمان باعث شهرت بسیارش در دنیای عرب شد کتاب التراث و التجدید (سنت و نوسازی) است که در چهار جلد در موضوع نسبت سنت و تجدد منتشر شده است. نام او شاید بیش از هرجیزی به نام «چپ اسلامی» در مصر گره خورده است، مفهومی که خودش ابداع کرد و در برساخت آن احتمالا تاحدودی متاثر از متفکرانی چون علی شریعتی هم بود. (حنفی در جوانی و زمانی که در اروپا به سر میبرد، با علی شریعتی دیدار کرده بود و میان ایندو رابطه دوستی برقرار بود.) کتابهای الدین و الثوره فی مصر [دین و انقلاب در مصر](۱۹۸۱-۱۹۵۲)، که نوعی تاریخنگاری اندیشه در ۸ جلد است، و نیز الیمین و الیسار فی الفکر الدینی (جناح چپ و راست در اندیشه دینی) از آثار مهم دیگر او هستند.
در واقع نام حنفی، مانند برخی دیگر از روشنفکران همنسلش چون عابد الجابری، در محافل روشنفکری خصوصا در ایام پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷ میان اعراب و اسرائیل و بحرانی که از نظر فکری آن شکست در اندیشه مسلمانان ایجاد کرد، بر زبانها افتاد. مناظره مکتوب او در سال ۱۹۸۹ با عابد الجابری (۲۰۱۰–۱۹۳۵م) فیلسوف مراکشی صاحب نظریهی «نقد عقل عربی» در باب موضوعاتی چون نواندیشی دینی، سنت و مدرنیته، ناصریسم (میراث جمال عبدالناصر) و ملیگرایی عربی در قالب کتابی با عنوان حوارالمشرق والمغرب: نحو اعاده بناء الفکر القومی العربی (که با عنوان گفتگوی شرق و غرب جهان اسلام به زبان فارسی هم ترجمه شده) منتشر شده است.
یکی از ثمرات فکری حسن حنفی، فارغ از میزان انطباق آنها با واقعیت سیاسی که بعدا در مصر و سایر کشورهای مسلمان همچون ایران رخ داد، تاملات او در مورد اسلامگرایی (یا به تعبیر خودش جنبش اصلاح دینی) است که مختصر بدان اشاره میکنیم.
سه جریان فکری در جهان معاصر عربی-اسلامی
حسن حنفی معتقد است سه گرایش عمده در تفکر اسلامی معاصر، به طور مشخص کشورهای عربی و مصر، وجود دارد: اصلاحات دینی/اسلامی، تفکر اجتماعی - سیاسی، و تفکر علمی سکولار. اولی با دین آغاز میکند، دومی با دولت و سومی با علم. به بیان دیگر اولی دینگراست، دومی دولتگرا، سومی علمگرا.
در یک تعریف بسیار کلی اصلاح دینی از بازسازی سنّت گذشته اسلامی دفاع میکند و در عین اینکه (لااقل در اشکال اولیه آن) دستاوردهای عملی تمدن غربی چون آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و پیشرفت در علم را کمابیش میپذیرد، مبانی ماوراءالطبیعی روشنگری مانند مادیگرایی و الحاد را نقد میکند. تفکر علمی سکولار (که کمابیش در اقلیت است) هم سنّت اسلامی را از منظری پوزیتویستی نقد میکند و از سنّت روشنگری بهعنوان الگوی تام و تمام تجّدد دفاع میکند. گرایش سوم، یعنی اصطلاحا لیبرالیسم اجتماعی-سیاسی، موضعی گزینشی نسبت به هر دو سنّت اسلامی و غربی اتخاذ میکند. هدف آن پایهگذاری وضعیتی مدرن است که با گذشته از طریق استمرار سنت، و با زمان حال از طریق مدرنیته غربی پیوند خورده است. (بنگرید به Hassan Hanafi, 2005, “Contemporary Islamic Philosophy”, in Companion Encyclopedia of Asian Philosophy, edited by Carr & Mahalingam, Routledge, 929-944؛ این مقاله حسن حنفی با عنوان «فلسفه اسلامی معاصر» توسط نادر شکراللهی به فارسی هم ترجمه شده است.)
گرچه توضیح این امر محتاج بحثی مبسوطتر است، همین قدر بگوییم حنفی هرسه جریان اصلاح دینی، علمگرایی سکولار و دولتگرایی لیبرال را از نظر تاریخی در شناسایی مسائل و آسیبهای موجود در دنیای عرب و مصر دارای اشتراک و وحدت میدانست و اختلاف آنها را عمدتا در ارائه راه حلهای مختلف و متفاوت معرفی میکرد. همین به نوبه خود البته موجب نقد بر او شده است. (برای نقدی در این زمینه از منظر اسلام سیاسی شیعهگرا در جمهوری اسلامی بنگرید به مقالات نصرالله آقاجانی، از جمله «نقدی بر تحلیل حسن حنفی از جریانها و بحرانهای معاصر مصر و دنیای اسلام»، علوم سیاسی، شماره پنجاه، تابستان ۱۳۸۹؛ موضع حنفی را البته میشود از منظری کاملا سکولار و منتقد دیانت هم مورد انتقاد قرار داد.)
به علاوه بد نیست اشاره کنیم نقد حنفی بر جریان علمی-سکولار-پوزیتویستی آن است که این جریان به نظر حنفی در نظر نمیگیرد مردم کشورهای خاورمیانه نمیتوانند بدون گذار از آنچه غربیان در سدههای ۱۵ و ۱۶ درجریان اصلاح دین و سنتشان از آن گذر کردند، به مرحله علمی سده نوزدهم اروپا و نیز تکنولوژی و فناوری قرن بیستم غربیها، برسند. (بنگرید به نصرالله آقاجانی، همان، ص.۹؛ البته موضع آقاجانی چنانکه اشاره شد انتقادی است.)
اصلاح دینی؛ بنیادگرا یا مدرنیسم بومی؟
گفتیم حنفی با خوانشی همدلانه جنبش اصلاح دینی را که از قرن نوزدهم شروع شد جریانی تحولخواه میداند و آنرا به دو دسته بنیادگرا و سلفی (که سرشاخه آن در دنیای اهل سنت محمد عبدالوهاب عربستانی است) و نوگرایانه (که بانی آن سید جمالالدین افغانی بود) تقسیم میکند. وجه تمایز شاخه دوم (که حنفی با آن طبیعتا همدلی بیشتری دارد) با دسته اول، با وجود برخی شعارهای مشترک تحولخواهانه و همینطور دغدغه مشترک هردو در مورد یگانگی ملتهای مسلمان در برابر خطر تسلط سیاسی و فرهنگی غرب، اعتنای جدی به عقل، فلسفه، و اجتهاد/نوآوری در دومی برخلاف اولی است. (بنگرید به حسن حنفی، ۱۹۸۹، الدین و الثوره فیالمصر (۱۹۸۱-۱۹۵۲)، ج.۵)
حنفی حد وسط بین بنیادگرایی و جریانهای سکولار (از نوع ستیزهجو با دین) در جوامع مسلمان عصر حاضر را چپ اسلامی میداند و توضیح میدهد که چپ اسلامی مورد نظر او ادامه جریان احیاگری دینی سید جمالالدین افغانی، و در واقع گرایش اعتزالی و نواعتزالی در اندیشه دینی است.
خط مشی اصلاحطلبان اسلامی اولیه از عصر سید جمال تا زمان سید قطب اول (اندیشه سید قطب پیش از آنکه در سال ۱۹۵۴ به زندان جمال عبدالناصر بیفتد و روحیاتش با دیدن بدرفتاری با اعضای اخوان المسلمین در زندان عوض شود) موردعلاقه حنفی بود. حنفی مخالف عقاید رادیکال و بنیادگرایانه و ضد مدرنیستی سید قطب متاخر در کتاب معالم فی الطریق (نشانههای راه، اثری که در کنار تفسیر فیظلالالقرآن قطب در زندان نوشت( بود. (بنگرید به مقاله لیلا تقوی سنگدهی و بهرام امانی، «بررسی تطبیقی اندیشههای سیاسی سید قطب و حسن حنفی»، مطالعات تاریخ اسلام، شماره ۱۶، بهار ۱۳۹۲، صص. ۱۹-۱۸)
سکولاریسم اسلامی: مصاحبه در حاشیه همایش حکمت مطهر
حنفی چندین بار برای سخنرانیهای علمی و از جمله در دهه هشتاد شمسی برای شرکت در همایش «حکمت مطهر» به ایران آمد. (حکمت مطهر همایشی رسمی است که هرساله با الهام از نام و آموزههای مرتضی مطهری در موضوعات مرتبط با دین برگزار میشود.)
در حاشیه همایش حکمت مطهر حنفی مصاحبهای با یکی از نشریههای ایرانی انجام داده که ذکر نکاتی از آن جالب توجه است. او به خبرنگار نشریه اخبار ادیان میگوید «سکولاریسم» (علمانیت در عربی) در لغت نسبت نزدیکی با «مفهوم زمان و نو شدن» دارد. میشود سکولاریسم را به معنای استدلال و تعقل، احترام به حقوق بشر، دموکراسی و جامعه مدنی هم گرفت. سکولاریسم در این معنای اخیر با اسلام ناسازگاری ندارد چون شریعت اسلامی «بر مبنای مقاصدی چون احترام به زندگی بشری، اخلاقیات، شان بشر و عدالت بنا شده است.» البته افراد محافظهکار از سکولاریسم میترسند، ولی «ترقیخواهان» مسلمان هراسی از آن ندارند، چون اسلام یک دین عرفی و دنیایی است: «دفاع از حقوق و برقراری عدالت امر مذمومی نیست، ولو آنکه نام آن عرفیسازی [و سکولاریسم] باشد.» (بنگرید به «بازسازی سنت به روایت چپ اسلامی»، گفتگوی حنفی با مسعود خیرخواه، اخبار ادیان، تیرو مرداد ۱۳۸۳)
او میگوید راه مطلوب او در میانه ارتجاع دینی و ضدیت با دین نوعی سکولاریسم اسلامی است «که آموزههای سنتی را میگیرد و بر آنها تفاسیر جدید و منطبق با دانشهای مدرن عرضه میکند.» همین رویکرد شیوه او را به روش گروه موسوم به روشنفکران دینی در ایران نزدیک میکند.
حنفی در ادامه توضیح میدهد در تجربه غرب سکولاریسم ضددین بود. غربیها نتوانستند میان دیانت و تعقل جمع خوردند و «از این رو شکافی بین قدیم و جدید» ایجاد شد. او در نقطه مقابل میگوید راهی که او با عنوان چپ اسلامی پیشنهاد میدهد قرار است ازدرون «سنت اسلامی» راهی به درون مدرنیته باز کند. اصلا اجتهاد معنایی جز «مدرنیزه کردن سنت» ندارد. تجربه غرب متفاوت از تجربه مسلمانان میتواند باشد: «در تجربه غربی سکولاریسم ضددین است،» اما در جهان اسلام، «مدرنیسم از سنت میآید. ضد آن نیست». (همان، ص. ۵۰)
در بخش دیگری از همان گفتگو حنفی اسلامگرایان و حکومتها در کشورهای مسلمان را نقد میکند و میافزاید: «محافظهکاران و حکومتگران علاقهای به سکولاریسم ندارند، چرا که فرآیند عرفی شدن ممکن است اقتدار آنها (حکومتها) بر رسانهها و نظام آموزشی را تضعیف کند.»
شاید دقیقا به همین سبب آخر است که افکار حنفی، برغم عمقشان، تغییری که مطلوب او بود را در جامعه مصر، و سایر کشورهای با اکثریت مسلمان، ایجاد نکردند.
توضیح: این مقاله پیشتر در زمانه منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر