این روزها نهایتا فرصت کردم کتاب دکتر مهرزاد بروجردی با عنوان Iranian Intellectuals and the West را تقریبا کامل بخوانم. کتاب اثری در تاریخ
اندیشه است و با اینکه در سال 1996 منتشر شده (صورت اولیه اش تز دکتری
ایشان بوده) هنوز یکی از بهترین منابع برای بررسی اندیشه روشنفکران ایرانی
دوران پهلوی دوم است. کتاب به فارسی ترجمه شده، ولی من متن انگلیسی اش را
توصیه می کنم.
بخشهای کتاب مختصر و موجز نوشته شده اند و مروری نیکو دارند بر دفاع داریوش شایگان از بومی گرایی در آسیا در برابر غرب، تاکید احسان نراقی بر جامعه شناسی بومی در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی اش، نقدهای حسین نصر بر مدرنیته و صورت بندی آل احمد از مفهوم غرب زدگی، مناظره فکری سروش و داوری در مورد چیستی غرب در دهه شصت، و اندیشه های شریعتی، فخرالدین شادمان، صمد بهرنگی و غیره. و در این حین تاریخ مختصری هم از وضعیت دولت نفتی شاه و گروههای مسلحی که بعد از کودتای 28 مرداد و در سالهای نزدیک انقلاب شکل گرفتند ارائه شده است.
با خواندن اثر به این حس می رسم که تنها چیزی که به ذهن اکثر روشنفکران و گروههایی که در صف مقدم مبارزه با شاه بودند نمی رسید آن بوده که نتیجه سرنگونی حکومت شاه حکومت روحانیون خواهد بود. یعنی نه مخالفین و نه خود شاه هیچ برآورد درستی از وضعیت جامعه ای که در آن می زیستند نداشتند. طرفه آنکه نه تنها مخالفین شاه که خود او هم از نظر اجتماعی انقلابی بود، یعنی در نتیجه پروژه مدنیزاسیون شتابان و از بالا به پایین که ناشی از اوج گرفتن درآمد نفت دهه پنجاه شمسی بود ساختار طبقات اجتماعی در ایران را دچار تکانهای شدیدی کرد، تکانهایی که اگر آرامتر رخ می دادند و از پائین به بالا بودند چه بسا به قیمت واژگونی نظام سیاسی تمام نمی شدند.
بخشهای کتاب مختصر و موجز نوشته شده اند و مروری نیکو دارند بر دفاع داریوش شایگان از بومی گرایی در آسیا در برابر غرب، تاکید احسان نراقی بر جامعه شناسی بومی در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی اش، نقدهای حسین نصر بر مدرنیته و صورت بندی آل احمد از مفهوم غرب زدگی، مناظره فکری سروش و داوری در مورد چیستی غرب در دهه شصت، و اندیشه های شریعتی، فخرالدین شادمان، صمد بهرنگی و غیره. و در این حین تاریخ مختصری هم از وضعیت دولت نفتی شاه و گروههای مسلحی که بعد از کودتای 28 مرداد و در سالهای نزدیک انقلاب شکل گرفتند ارائه شده است.
با خواندن اثر به این حس می رسم که تنها چیزی که به ذهن اکثر روشنفکران و گروههایی که در صف مقدم مبارزه با شاه بودند نمی رسید آن بوده که نتیجه سرنگونی حکومت شاه حکومت روحانیون خواهد بود. یعنی نه مخالفین و نه خود شاه هیچ برآورد درستی از وضعیت جامعه ای که در آن می زیستند نداشتند. طرفه آنکه نه تنها مخالفین شاه که خود او هم از نظر اجتماعی انقلابی بود، یعنی در نتیجه پروژه مدنیزاسیون شتابان و از بالا به پایین که ناشی از اوج گرفتن درآمد نفت دهه پنجاه شمسی بود ساختار طبقات اجتماعی در ایران را دچار تکانهای شدیدی کرد، تکانهایی که اگر آرامتر رخ می دادند و از پائین به بالا بودند چه بسا به قیمت واژگونی نظام سیاسی تمام نمی شدند.