دقیقا روزهای هفته اول تقلب و سرکوب سهمگین انتخاباتی سال 1388بود که با جاشوا کوهن، فیلسوف سیاست و از اساتید مطرح راولزشناسی، در دانشگاه لوئیس رم کلاس داشتیم. کوهن وقایع ایران را به دقت دنبال می کرد و ذهن اش مشغول بود. با او که پس از کلاس صحبت می کردم می گفت یکی از دوستان ایرانی ام مدام خبرها را برایم اس. ام. اس می کند. وقتی گفتم می خواهم در مورد اسلام و لیبرالیسم تز بنویسم گفت کتاب اسلام، سکولاریسم و دموکراسی لیبرال: به سوی یک نظریه دموکراسی برای کشورهای مسلمان را بخوانم. نام دوستش نادر هاشمی بود. نه آن روزهای پرشورو اضطراب تظاهرات های پس از انتخابات، که تنها امسال و در جریان نوشتن تز دکتری فرصت شد کتاب نادر هاشمی را به دقت و از ابتدا تا انتها بخوانم. نادر هاشمی استاد و مدرس دانشگاه دنور آمریکا است و از لیسانس تا دکترایش را در دانشگاههای کانادائی سپری کرده است. (احتمالا بزرگ شده کاناداست.) کتاب اسلام، سکولاریسم و دموکراسی لیبرال گویا بروز شده تز دکتری هاشمی در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تورنتو است.
کتاب روان نوشته شده است. براهین اش واضح اند. تز کتاب را اگر بخواهیم خیلی خیلی ساده و خلاصه کنیم به این جمله می رسیم: مطالعه تاریخ شکل گیری دموکراسی و لیبرالیسم در غرب نشان می دهد اصلاح دینی بر لیبرالیسم تقدم دارد و تحقق لیبرالیسم متاخر بر اصلاح دینی است. کتاب نادر هاشمی را می توان نوعی دفاع از اهمیت پروژه اصلاح دینی برای پیش برد دموکراسی، به خصوص هنگامی که بخش عظیمی از مردم یک جامعه هویت شان را بر دین بنا کرده اند، دانست. به علاوه کتاب هاشمی را می توان در نقد نظریات برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون در رابطه اسلام و دموکراسی دانست: نویسنده معتقد است در بحث دین و دموکراسی فرقی اساسی میان اسلام و مسیحیت وجود ندارد. همانطور که کاتولیسیسم که قرن ها از دشمنان خونین لیبرالیسم بود، از سال 1965 بدین سو و پس از برگزاری شورای دوم واتیکان و بیانیه کرامت انسان، آزادی های دینی مندرج در قوانین اساسی لیبرال را به رسمیت شناخت، اسلام هم که چند دهه اخیر بنیادگرایان شیعی و سنی را در دامن خود پرورانده است قابلیت آن را دارد که اصلاح شود و مسلمانان قادر خواهند بود در دوران پسا بنیادگرائی آغوش به دموکراسی بگشایند.
کتاب یک مقدمه و چهار فصل دارد با پاورقی های مفصل در انتهای کتاب. چهار فصل کتاب را می توان مجزای از هم نیز مطالعه کرد. یکی از مزایای کتاب هاشمی آن است که خواننده قادر است در خود کتاب و به خصوص پاورقی هایش مروری بر ادبیات بحث و منابعی که به خصوص در دو دهه اخیر در بحث اسلام و دموکراسی، خصوصا از منظر علوم سیاسی، به زبان انگلیسی نوشته شده اند بیابد. به علاوه از طریق این کتاب خواننده با آرا برخی نویسندگان مطرحی که در دین و لیبرالیسم، دین و سکولاریسم در فضای آنگلوساکسون قلم زده اند آشنا می شود.
شاید بتوان گفت مبنای اصلی براهین کتاب بومی کردن استدلال های جان لاک در جلد اول کتاب دورساله در باب حکومت و نامه ای در باب رواداری در فضای کشورهای مسلمان است. هاشمی به درستی می گوید جلد اول کتاب لاک که او در آن از منظری دینی به نظریات رابرت فیلمر نظریه پرداز حق الهی پادشاهان برای حکومت پاسخ می گوید، عمدتا در نوشته های درسی و آکادمیک معاصر غربی مورد غفلت واقع شده است. به علاوه تقریر بدیع آلفرد استپان در مقاله معروف "رواداری های دوقلو/دوگانه" (قبلا در این نوشته در وبلاگ اشاره مختصری به این مقاله استپان کرده بودم) از سکولاریسم دیدگاه مطلوب هاشمی در بحث سکولاریسم، به خصوص در فضای کشورهای اسلامی، است. نویسنده در فصل دوم کتاب به طور مبسوط در مورد الهیات سیاسی جان لاک قلم زده، و تقریر او از سکولاریسم عموما، و آلفرد استپان خصوصا، را می توانید در فصل سوم کتاب مطالعه کنید. در فصل سوم - فصل مربوط به سکولاریسم- نویسنده به جز آلفرد استپان آرای آلکساندر توکویل (نویسنده فرانسوی قرن نوزدهمی دموکراسی در آمریکا که در واقع کتابش حاصل مشاهدات او از سفرش در آنزمان به آمریکا است) و ریچارد رورتی نیز ذکر شده است. رورتی طبقه روحانیت را خطری جدی برای دموکراسی می داند، حال آنکه موضع توکویل را شاید بتوان شبیه موضع برخی از روشنفکرانی دینی ایرانی مانند عدبالکریم سروش یا محسن کدیور دانست. به نظر می رسد هاشمی از میان رورتی، توکویل و آلفرد استپان، آرا استپان را بیشتر می پسندد.
مروری بر تاریخ ترجمه کلمه سکولاریسم در کشورهای مسلمان نشان می دهد که این کلمه از ابتدا در این کشورها به اشتباه به مادیگری ترجمه شده است. (مثلا بنگرید به نظریات جمال الدین اسدآبادی و یا شیخ محمد عبده) و همین یکی از سرمنشاهای حس منفی مسلمانان نسبت به سکولاریسم بوده است. علت دیگر عدم کامیابی سکولاریسم در کشورهای اسلامی آن بوده که سکولاریسم در این کشورها، بر خلاف تاریخ غرب، بجای آنکه از پائین و بدنه جامعه بروید و وارد سیاست شود، از بالا و از طریق سیاست های استبدادی حکومت های پسااستعماری غالبا وابسته به غرب بر جامعه اعمال شده است. (تجربه سکولاریسم در ایران در دوران پهلوی) همین باعث شده است که مسلمانان تصور کنند سکولاریسم پدیده ای مرتبط با امپریالیسم غربی است که برای حفظ هویت اسلامی شان باید در برابر آن مقاومت کنند. این جمله از ابوفیلالی انصاری، محقق مراکشی الاصل و رئیس موسسه مطالعات تمدن اسلامی دانشگاه آقاخان لندن، در مورد علل عدم موفقیت پروژه سکولاریزاسیون در کشورهای اسلامی مورد تاکید کتاب است: "در کشورهای اسلامی اصلاح دینی پس از سکولاریزاسیون بوجود آمد، برعکس تجربه اروپا که در آن سکولاریزاسیون کم و بیش نتیجه اصلاح دینی بود." (اسلام، سکولاریسم و دموکراسی لیبرال، صص.19، 70، 134، 148)
در اینجاست که یکی از مزیت های نظریه آلفرد استپان خودنمائی می کند. یکی از ابداعات استپان در مقاله معروف رواداری های دو قلو/دوگانه که بعدا در فصلی از کتاب سیاست تطبیقی استپان آمده است آن است که ترجیح می دهد بجای کلمه سکولاریسم (جدائی دین و حکومت) از کلمه رواداری دوقلو/دوگانه، یعنی رواداری دوگانه نهادهای دینی و حکومتی نسبت به هم، یاد کرده است. تقریر معتدل و متفاوت استپان از سکولاریسم به نظر می رسد این پتانسیل را دارد که دچار بدفهمی های رایج در میان مسلمانان در مورد سکولاریسم نشود و راه را برای ارائه یک تئوری بومی برای سکولاریسم بگشاید.
نویسنده در آخرین قسمت های کتاب در فصل چهارم دو مورد ترکیه و اندونزی را به عنوان دو کشوری که در بحث دموکراسی در میان کشورهای مسلمان متفاوت و پیش رو هستند بررسی می کند و تاریخچه مختصری از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه با اشاره ای به جریان فتح الله گولن و بررسی نقش دو تا از بزرگ ترین تشکیلات های مذهبی جامعه مدنی در اندونزی (جریان محمدیه و نهضت العلما که یکی بیش از 30 میلیون و دیگری بیش از 10 میلیون عضو دارد) در گذار اندونزی به دموکراسی در سال 1999 پس از سی سال حکومت دیکتاتوری مطلقه سوهاترو ارائه کرده است. آرا معروف ترین روشنفکر دینی اندونزیائی نورچلیش مجید در این قسمت بطور مختصر نقل شده اند. آرا مجید نقش مهمی در گذار اندونزی به دموکراسی به خصوص در پذیرش سکولاریسم از سوی مسلمانان این کشور داشته است.
من شباهت بسیاری میان آرا مجید و روشنفکران دینی ایرانی، خصوصا محمد مجتهد شبستری، یافتم که به نظرم خواننده ای که کتاب را بخواند نظرم را تائید خواهد کرد. در مورد تحلیل مختصر هاشمی در مورد ترکیه، باید بگویم گرچه نکات جالبی در این تحلیل اشاره شده، ولی طبق رسم رایج نوشته های آنگلوساکسونی در مورد ترکیه، در این بخش به نظرم تحلیل هاشمی از میراث آتاترک در ترکیه دقیق نیست. آنطور که من می فهمم در ترکیه میراث آتاتورک و سیاست های حزب عدالت و توسعه در 10-15 سال اخیرمکمل همدیگرند و البته هیچ کدام تمام و کمال و بدون نقص نیست و هیچ یک را نباید ایده آلیزه کرد. هر دو جریان در بحث حقوق کردها اجحاف می کنند. آزادی اجتماعی و آزادی زنان در ترکیه و حذف شریعت از قوانین رسمی ترکیه و کمی محبوبیت قوانین اجتماعی و جزائی شریعت در میان مسلمانان ترک میراث آتاترک است (خود هاشمی به نظر سنجی ای اشاره می کند که نشان می دهد در میان کشورهای اسلامی قوانین شریعت کمترین محبوبیت را در ترکیه دارد. تنها 7% در ترکیه می خواهند شریعت تنها قانون کشور باشد، حدود 20% مایلند شریعت یکی از منابع قانون باشد و بیش از 40 % مخالف حضور هرگونه شریعت در قوانین اند)، حال آنکه رونق اقتصادی و آزادی دینی در سالهای اخیر در ترکیه و نیز سیاست خارجی ای از قبیل حمایت دموکرتیک ترکیه از انقلاب سوریه بر علیه بشار اسد (برعکس جمهوری اسلامی که از دیکتاتوری مطلقه اسد حمایت می کند)، مدیون سیاست های حزب عدالت و توسعه است.
اخیرا دومین کتاب هم منتشر شده است با عنوان "مردم بازاحیا می شوند: جنبش سبز و تکاپو برای آینده ایران". (فعلا ترجمه مناسب تری برای people reloaded در فارسی به ذهنم نمی رسد) کتاب را ندارم و نخوانده ام ولی عنوانش نشان می دهد حق با جاشوا کوهن بوده است. (خاطره ابتدای این نوشته را به یاد بیاورید.) و نادر هاشمی در مورد تحولات ایران بروز است. به همراهان جنبش سبز خصوصا اصلاح طلبان توصیه می کنم دو کتاب نادر هاشمی را برای ترسیم چشم انداز ایران دموکراتیک آینده جدی بگیرند.
کتاب روان نوشته شده است. براهین اش واضح اند. تز کتاب را اگر بخواهیم خیلی خیلی ساده و خلاصه کنیم به این جمله می رسیم: مطالعه تاریخ شکل گیری دموکراسی و لیبرالیسم در غرب نشان می دهد اصلاح دینی بر لیبرالیسم تقدم دارد و تحقق لیبرالیسم متاخر بر اصلاح دینی است. کتاب نادر هاشمی را می توان نوعی دفاع از اهمیت پروژه اصلاح دینی برای پیش برد دموکراسی، به خصوص هنگامی که بخش عظیمی از مردم یک جامعه هویت شان را بر دین بنا کرده اند، دانست. به علاوه کتاب هاشمی را می توان در نقد نظریات برنارد لوئیس و ساموئل هانتینگتون در رابطه اسلام و دموکراسی دانست: نویسنده معتقد است در بحث دین و دموکراسی فرقی اساسی میان اسلام و مسیحیت وجود ندارد. همانطور که کاتولیسیسم که قرن ها از دشمنان خونین لیبرالیسم بود، از سال 1965 بدین سو و پس از برگزاری شورای دوم واتیکان و بیانیه کرامت انسان، آزادی های دینی مندرج در قوانین اساسی لیبرال را به رسمیت شناخت، اسلام هم که چند دهه اخیر بنیادگرایان شیعی و سنی را در دامن خود پرورانده است قابلیت آن را دارد که اصلاح شود و مسلمانان قادر خواهند بود در دوران پسا بنیادگرائی آغوش به دموکراسی بگشایند.
کتاب یک مقدمه و چهار فصل دارد با پاورقی های مفصل در انتهای کتاب. چهار فصل کتاب را می توان مجزای از هم نیز مطالعه کرد. یکی از مزایای کتاب هاشمی آن است که خواننده قادر است در خود کتاب و به خصوص پاورقی هایش مروری بر ادبیات بحث و منابعی که به خصوص در دو دهه اخیر در بحث اسلام و دموکراسی، خصوصا از منظر علوم سیاسی، به زبان انگلیسی نوشته شده اند بیابد. به علاوه از طریق این کتاب خواننده با آرا برخی نویسندگان مطرحی که در دین و لیبرالیسم، دین و سکولاریسم در فضای آنگلوساکسون قلم زده اند آشنا می شود.
شاید بتوان گفت مبنای اصلی براهین کتاب بومی کردن استدلال های جان لاک در جلد اول کتاب دورساله در باب حکومت و نامه ای در باب رواداری در فضای کشورهای مسلمان است. هاشمی به درستی می گوید جلد اول کتاب لاک که او در آن از منظری دینی به نظریات رابرت فیلمر نظریه پرداز حق الهی پادشاهان برای حکومت پاسخ می گوید، عمدتا در نوشته های درسی و آکادمیک معاصر غربی مورد غفلت واقع شده است. به علاوه تقریر بدیع آلفرد استپان در مقاله معروف "رواداری های دوقلو/دوگانه" (قبلا در این نوشته در وبلاگ اشاره مختصری به این مقاله استپان کرده بودم) از سکولاریسم دیدگاه مطلوب هاشمی در بحث سکولاریسم، به خصوص در فضای کشورهای اسلامی، است. نویسنده در فصل دوم کتاب به طور مبسوط در مورد الهیات سیاسی جان لاک قلم زده، و تقریر او از سکولاریسم عموما، و آلفرد استپان خصوصا، را می توانید در فصل سوم کتاب مطالعه کنید. در فصل سوم - فصل مربوط به سکولاریسم- نویسنده به جز آلفرد استپان آرای آلکساندر توکویل (نویسنده فرانسوی قرن نوزدهمی دموکراسی در آمریکا که در واقع کتابش حاصل مشاهدات او از سفرش در آنزمان به آمریکا است) و ریچارد رورتی نیز ذکر شده است. رورتی طبقه روحانیت را خطری جدی برای دموکراسی می داند، حال آنکه موضع توکویل را شاید بتوان شبیه موضع برخی از روشنفکرانی دینی ایرانی مانند عدبالکریم سروش یا محسن کدیور دانست. به نظر می رسد هاشمی از میان رورتی، توکویل و آلفرد استپان، آرا استپان را بیشتر می پسندد.
مروری بر تاریخ ترجمه کلمه سکولاریسم در کشورهای مسلمان نشان می دهد که این کلمه از ابتدا در این کشورها به اشتباه به مادیگری ترجمه شده است. (مثلا بنگرید به نظریات جمال الدین اسدآبادی و یا شیخ محمد عبده) و همین یکی از سرمنشاهای حس منفی مسلمانان نسبت به سکولاریسم بوده است. علت دیگر عدم کامیابی سکولاریسم در کشورهای اسلامی آن بوده که سکولاریسم در این کشورها، بر خلاف تاریخ غرب، بجای آنکه از پائین و بدنه جامعه بروید و وارد سیاست شود، از بالا و از طریق سیاست های استبدادی حکومت های پسااستعماری غالبا وابسته به غرب بر جامعه اعمال شده است. (تجربه سکولاریسم در ایران در دوران پهلوی) همین باعث شده است که مسلمانان تصور کنند سکولاریسم پدیده ای مرتبط با امپریالیسم غربی است که برای حفظ هویت اسلامی شان باید در برابر آن مقاومت کنند. این جمله از ابوفیلالی انصاری، محقق مراکشی الاصل و رئیس موسسه مطالعات تمدن اسلامی دانشگاه آقاخان لندن، در مورد علل عدم موفقیت پروژه سکولاریزاسیون در کشورهای اسلامی مورد تاکید کتاب است: "در کشورهای اسلامی اصلاح دینی پس از سکولاریزاسیون بوجود آمد، برعکس تجربه اروپا که در آن سکولاریزاسیون کم و بیش نتیجه اصلاح دینی بود." (اسلام، سکولاریسم و دموکراسی لیبرال، صص.19، 70، 134، 148)
در اینجاست که یکی از مزیت های نظریه آلفرد استپان خودنمائی می کند. یکی از ابداعات استپان در مقاله معروف رواداری های دو قلو/دوگانه که بعدا در فصلی از کتاب سیاست تطبیقی استپان آمده است آن است که ترجیح می دهد بجای کلمه سکولاریسم (جدائی دین و حکومت) از کلمه رواداری دوقلو/دوگانه، یعنی رواداری دوگانه نهادهای دینی و حکومتی نسبت به هم، یاد کرده است. تقریر معتدل و متفاوت استپان از سکولاریسم به نظر می رسد این پتانسیل را دارد که دچار بدفهمی های رایج در میان مسلمانان در مورد سکولاریسم نشود و راه را برای ارائه یک تئوری بومی برای سکولاریسم بگشاید.
نویسنده در آخرین قسمت های کتاب در فصل چهارم دو مورد ترکیه و اندونزی را به عنوان دو کشوری که در بحث دموکراسی در میان کشورهای مسلمان متفاوت و پیش رو هستند بررسی می کند و تاریخچه مختصری از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه با اشاره ای به جریان فتح الله گولن و بررسی نقش دو تا از بزرگ ترین تشکیلات های مذهبی جامعه مدنی در اندونزی (جریان محمدیه و نهضت العلما که یکی بیش از 30 میلیون و دیگری بیش از 10 میلیون عضو دارد) در گذار اندونزی به دموکراسی در سال 1999 پس از سی سال حکومت دیکتاتوری مطلقه سوهاترو ارائه کرده است. آرا معروف ترین روشنفکر دینی اندونزیائی نورچلیش مجید در این قسمت بطور مختصر نقل شده اند. آرا مجید نقش مهمی در گذار اندونزی به دموکراسی به خصوص در پذیرش سکولاریسم از سوی مسلمانان این کشور داشته است.
من شباهت بسیاری میان آرا مجید و روشنفکران دینی ایرانی، خصوصا محمد مجتهد شبستری، یافتم که به نظرم خواننده ای که کتاب را بخواند نظرم را تائید خواهد کرد. در مورد تحلیل مختصر هاشمی در مورد ترکیه، باید بگویم گرچه نکات جالبی در این تحلیل اشاره شده، ولی طبق رسم رایج نوشته های آنگلوساکسونی در مورد ترکیه، در این بخش به نظرم تحلیل هاشمی از میراث آتاترک در ترکیه دقیق نیست. آنطور که من می فهمم در ترکیه میراث آتاتورک و سیاست های حزب عدالت و توسعه در 10-15 سال اخیرمکمل همدیگرند و البته هیچ کدام تمام و کمال و بدون نقص نیست و هیچ یک را نباید ایده آلیزه کرد. هر دو جریان در بحث حقوق کردها اجحاف می کنند. آزادی اجتماعی و آزادی زنان در ترکیه و حذف شریعت از قوانین رسمی ترکیه و کمی محبوبیت قوانین اجتماعی و جزائی شریعت در میان مسلمانان ترک میراث آتاترک است (خود هاشمی به نظر سنجی ای اشاره می کند که نشان می دهد در میان کشورهای اسلامی قوانین شریعت کمترین محبوبیت را در ترکیه دارد. تنها 7% در ترکیه می خواهند شریعت تنها قانون کشور باشد، حدود 20% مایلند شریعت یکی از منابع قانون باشد و بیش از 40 % مخالف حضور هرگونه شریعت در قوانین اند)، حال آنکه رونق اقتصادی و آزادی دینی در سالهای اخیر در ترکیه و نیز سیاست خارجی ای از قبیل حمایت دموکرتیک ترکیه از انقلاب سوریه بر علیه بشار اسد (برعکس جمهوری اسلامی که از دیکتاتوری مطلقه اسد حمایت می کند)، مدیون سیاست های حزب عدالت و توسعه است.
اخیرا دومین کتاب هم منتشر شده است با عنوان "مردم بازاحیا می شوند: جنبش سبز و تکاپو برای آینده ایران". (فعلا ترجمه مناسب تری برای people reloaded در فارسی به ذهنم نمی رسد) کتاب را ندارم و نخوانده ام ولی عنوانش نشان می دهد حق با جاشوا کوهن بوده است. (خاطره ابتدای این نوشته را به یاد بیاورید.) و نادر هاشمی در مورد تحولات ایران بروز است. به همراهان جنبش سبز خصوصا اصلاح طلبان توصیه می کنم دو کتاب نادر هاشمی را برای ترسیم چشم انداز ایران دموکراتیک آینده جدی بگیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر