۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

خاطرات منتظری و 22 خرداد

هنوز فرصت نکرده ام پست جدیدی در ادامه دو پست قبلی و در پاسخ به دوستانی که لطف کردند و کامنت گذاشتند بنوسیم. بحث دموکراسی و لیبرالیسم و لائیسیته (در مورد این سومی من فعلا مطلبی ننوشته ام) مناسب بودن هریک برای کشورهای اسلامی بحث دامنه دار و هم بسیار مهمی است و سرنوشت ایران و بسیاری کشورهای خاورمیانه به این بحث گره خورده است.

ولی در اینجا می خواستم به نکته دیگری اشاره کنم. چند روزی است مشغول خواندن خاطرات آیت الله منتظری هستم. این کتاب را مدت ها بود دانلود کرده بودم ولی فقط این اواخر شروع به خواندنش کردم.  این کتاب یازده فصل دارد. به نظرم فصل های هشتم به بعد، یعنی بخش های مربوط به خاطرات بعد از انقلاب و جنگ واعدام های 67 و جریان عزل ایشان... مهم ترین بخش های کتاب هستند. فصل ها را می توان بطور مستقل هم خواند و من توصیه می کنم اگر وقتتان کم است از فصل هفت یا هشت شروع کنید و تا به انتها ادامه دهید.

خاطرات منتظری یک سند مهم تاریخی برای آینده است و من مطمئنم  پژوهشگرانی که تاریخ انقلاب ایران به خصوص دهه اول آنرا خواهند نوشت مکرر به این کتاب رجوع خواهند کرد. منتظری هفت-هشت سال مرد شماره دو ایران بوده و  گزارش اش از اوضاع دسته اول است و پر از ناگفته.

مثلا به یکی از مهم ترین نتیجه گیری هائی که پس از خواندنش کردم اشاره می کنم:

کودتای انتخاباتی 22 خرداد علیه جریان دموکراسی خواهانه - یا به قول خودشان جریان فتنه- را همان جریانی رهبری کرد که با نفوذ در بیت آیت الله خمینی منجر به بدبین کردن ایشان به منتظری و عزل و کناره گذاشتن او شد. چنانکه خود منتظری هم اشاره می کند می توان حدس زد برکناری منتظری با یک برنامه ریزی حساب شده و زمینه سازی های از قبل انجام شد.

همانطور که عده ای به خاطر در خطر همه جانبه قرارگرفتن منافع شان در صورت به روی کار آمدن جریان دموکراسی خواه علیه آن کودتا کردند، عده ای هم در سال 68 علیه آیت الله منتظری کودتا کردند چون او به قول خودشان "لیبرال" بود و دلیرانه در برابر اعدام های دسته جمعی سال 67 که مصداق نسل کشی بودند ایستاد و آزاد منشی اش در صورت رهبر شدن ایشان راه را بر منافع تنگ نظرانه برخی گروهها می بست.  منتظری به اعدام دسته جمعی و بدون محاکمه مجاهدین و کمونیستها معترض بود و به او و بیت اش انگ مجاهد بودن زدند و موسوی هم زمانیکه به اعدام چند نفر در آستانه سالگرد انتخابات اعتراض کرد، برچسب محارب خورد.

یعنی همان برخوردی را که امروز با جنبش سبز می کنند،  با آیت الله منتظری کردند. نقش جریان های اطلاعاتی و امنیتی که برایشان حفظ نظام به هر قیمتی اوجب واجبات است در هردو جریان بسیار برجسته است.

آنروز محمدی ری شهری رئیس وزارت اطلاعات کتاب خاطرات سیاسی را علیه منتظری نوشت و امروز امثال سردار مشفق علیه موسوی و کروبی و جنبش سبز سخنرانی می کنند. روح الله حسینیان که در حمله به بیت و حسینیه آیت الله منتظری در قم در اوایل دهه هفتاد سرکرده بود، امروز از مهم ترین یاران احمدی نژاد و مهم ترین مخالفان جنبش سبز است. پیدا کنید عقبه فکری احمدی نژاد را.


عبارتی در نامه هائی که میان آیت الله منتظری و مرحوم امام خمینی رد و بدل شد نظرم را جلب کرد و فکر نکنم هرگز فراموشش کنم. آیت الله خمینی در نامه معروف 6 فروردین 68 برای عزل منتظری پس از آنکه چنانکه معروف است می نویسد:"والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ..." در یکی از جملات می گوید"من کاری به تاریخ و آنچه اتفاق می افتد ندارم، من تنها به وظیفه شرعی خود عمل می کنم." ولی آیت الله منتظری در جاهای مختلفی می گوید (عین جمله را اگر بگردم پیدا می کنم) من برای آنکه بتوانم "در برابر تاریخ" پاسخ گو باشم به اعدام های 67 اعتراض کردم و روند اداره امور کشور توسط دیگران و به نام آیت الله خمینی را نقد کردم. 

حالا امروز پس از گذشت 20 سال کدام نگاه در قضاوت تاریخ محبوب تر است: نگاهی که اعتنا به تاریخ داشته یا نگاه بی اعتنا؟

کتاب خاطرات منتظری را می توانید از لینک زیر دانلود کنید.

۲ نظر:

  1. نکته ای که بی ارتباط به این بحث نیست را بگویم؛ خالی ااز لطف نیست. یکی از نقاط ضعف فلاسفه یا بگوییم فلسفه کار ها در ایران عدم آشنایی جدی آنها با تاریخ است که خاطرات قسمتی از آنهاست.جز معدوی افراد که اساساً کارشان در ارتباط با تاریخ است (مثل سید جواد طباطبایی) بقیه یا االتفاتی به تاریخ اندیشه یا سیاست ندارند یا در آثارشان نمودی ندارد.
    این را مقایسه کنید با فیلسوفان تأثیرگذار غرب، مثل پوپر یا چامسکی. پوپر وقتی راجع به سیاست صحبت می کند چقدر به خاطرات خروشچف، خاطرات ساخاروف اشاره می کند، و چقدر خاطرات یلتسین را مسخره می کند. نکات ریزی را از آنها بیرون می کشد و در ظل نظریه خودش به آنها معنا می بخشد. یا وقتی راجع به نظریه فلسفه علمی حرف می زند می رود رشه های آن را در یونان باستان پی گیری می کند و اینگونه وسعت اطلاعات خود را به رخ می کشد. ون فراسن را که می خوانید همین طور نشان می دهد که چقدر به فلسفۀ قرون وسطی مسلط است. چامسکی با وجود کهنسالی تقریباً هر ماه یک مقاله سیاسی در تحلیل مسائل روز می نویسد و اغلب موارد ریشه های تاریخی رویداد ها را چنان دقیق یادآوری می کند که آدمی را به تعجب وا می دارد. یادم نمی رود زمانی که سال قبل اسرائیل غزه را به آتش کشید چامسکی مقاله ای بسیار طولانی نوشت که خود یک تاریخچه بود جالب اینجاست که او زمانی اینکار را کرد که غیر از سن زیادش همان ماه همسرش را نیز از دست داده بود.. . خلاصه کلام ما ( اول خودم) کم کار می کنیم خصوصا در مورد تاریخ رشته خودمان.

    پاسخحذف
  2. علیرضا نکته خیلی جالبی گفتی. ربطش به فلسفه قشنگ بود.

    پاسخحذف