۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

رضا شاه و آتاترک - قسمت اول

نسبت آتاترک و جمهوری ترکیه  از جهتی مثل نسبت آیت الله خمینی و جمهوری اسلامی است. هر دو بنیانگذارند. عکس آتاترک را در هر کوی و برزن ترکیه می توانید در کنار پرچم کشور ببینید.

من هرچه با اصلاحات آتاترک  - یا به قول خود ترک ها انقلاب آتاترک-  بیشتر آشنا می شوم بیشتر شباهت میان او و رضا شاه می یابم. در همین کتاب های تاریخ کاملاً جهت دار نوشته شده پس از انقلاب هم در مدرسه خوانده بودیم رضا شاه پس از بازدید از ترکیه از افکار آتاترک تاثیر پذیرفته. 

میراث آتاترک در ترکیه حتی با ظهور حزب اسلامگرای اردوغان بسیار احترام داشته می شود ولی نمونه تصور حکومت جمهوری اسلامی در مورد رضا شاه آنکه مزار او در کنار حرم عبدالعظیم شهرری پس از انقلاب توسط آیت الله خلخالی با خاک یکسان شد و آیت الله خمینی و طرفداران افکار ایشان هم همیشه برای تحقیررضا شاه را با عناوینی از قبیل بی سواد،  پدر و پسر (وقتی از او در کنار محمد رضا پهلوی یاد می کرد) و غیره یاد می کردند.

مدل های مدنیزاسیون آتاترک در ترکیه و رضاه شاه پهلوی  در ایران علی رغم تفاوت ها شباهت های مهمی با یکدیگر دارند. مهم ترین تفاوت چنانکه می دانیم آن است که آتاترک در ترکیه اعلام جمهوریت کرد ولی رضا شاه متاسفانه چنین نکرد و خود را شاه خواند.  در زمان رضا شاه قانون اساسی مشروطه در جریان بود - به تاکید من مترقی تر از قانون اساسی جمهوری اسلامی- که در آن سلطنت ملغی نشده بود ولی مشروطه بود. رضا شاه  خلاف قانون اساسی مشروطه عمل کرد چون قدرت خود را مشروطه ندانست.   

ولی از مهم ترین شباهت های مدنیزاسیون رضا شاه و آتاترک اصلاح در لباس بود. در میان کشورهای اسلامی تنها در میان ما و ترک ها و معدودی کشورهای دیگر لباس قدیم ملغی شده و مردان مان کت و شلوار بجایش می پوشند. این حاصل اصلاحات آتاترک و رضا شاه است. لباس قدیم ایرانی ها و ترک ها اگر اشتباه نکنم چیزی شبیه لباسی است که هنوز در پاکستان و افغانستان یا کشورهای عربی مردم می پوشند.

اصلاح دیگری که در ایران و ترکیه انجام شد برداشتن کلاه های قدیمی (فکر کنم چیزی شبیه عمامه بوده) و گذاشتن کلاه به سبک جدید  بود. اگرچه کلاه به سبک جدید امروز هم در ایران و هم در ترکیه منسوخ است ولی با رواج این عادت به جای عادت قدیمی  پوشش قدیم کلا به تدریج از فرهنگ مردم حذف شد.
ولی در مورد پوشش زنان (برداشتن حجاب)  بحث پیچیده تر است و فعلا در موردش نظر نمی دهم.  در اینجا می خواهم در مورد تغییر لباس روحانیون صحبت کنم. اگر شرایط امروز را در نظر بگیریم در تغییر لباس روحانیون آتاترک در ترکیه کاملاً موفق بود ولی رضا شاه کاملاً شکست خود. (شخص اول مملکت یعنی رهبر ایران امروز لباسی را می پوشد که رضا شاه ممنوع کرده بود.)

من همیشه فکر می کردم لباس امام جماعت ها در مساجد ترکیه - یعنی کلاهی قرمز با لباسی سفید- از دوران عثمانی مانده است. این لباس تفاوت زیادی از نظر رنگ و طرح با لباس روحانیون خودمان دارد و برای من سئوال بود چرا در ترکیه که خیلی، واقعا خیلی، سنت هایشان شبیه خودمان است، لباس روحانیون اینقدر متفاوت است. اولین پاسخم به خودم آن بود که شاید یه تفاوت شیعه و سنی بر می گردد.  

ولی چند روز پیش در خانه دوستان ترک در مورد لباس های دوران عثمانی و اصلاحات آتاترک در پوشش صحبت مختصری شد و به من تصویر لباس شیخ های دوره عثمانی را در اینترنت نشان دادند:  نتیجه را که با ایران مقایسه کردم برایم خیلی جالب شد. 

 لباس روحانیون در دوران عثمانی خیلی شبیه لباس روحانیون خود ما بوده است. لباس امام جماعت های مساجد ترکیه که دولت منصوب شان می کند لباس قدیم نیست.  لباسی است که سیستم آتاترک برایشان تعیین کرده است. 

هم آتاترک و هم به تبع او رضا شاه پوشیدن لباس رایج روحانیون در هردو کشور را ممنوع کردند. این ممنوعیت در ترکیه ادامه یافت تا جزوی از فرهنگ آن کشور شد و بنا بر گفته دوستان ترک امروز با آنکه دیگر ممنوعیت قدیم  تقریباً وجود ندارد کسی در میان رجل مذهبی هم چندان دیگر عبا و عمامه نمی پوشد. ولی در ایران امروز اگر فرماندهان سپاه را کنار بگذاریم (احمدی نژاد هم داخل شان)، از ده نفر مرد قدرتمند اول سیاسی همگی آن لباس را به تن دارند.

سئوال مهم آنست که چرا مدنیزاسیون آتاتورک در ترکیه تا حدود زیادی موفق شد ولی رضا شاه در ایران شکست خورد؟ در کنار عوامل مهمی از قبیل عدم توجه رضا شاه به مسئله جمهوریت و دخالت بیگانگان در ایران در پایان جنگ جهانی دوم با اشغال ایران تفاوت اندیشه سیاسی در میان شیعیان (اکثریت ایران) و اهل تسنن حنفی (اکثریت ترکیه) یکی از مهم ترین عوامل این عدم کامیابی است. به این مسئله در نوشتاری دیگر اشاره خواهم کرد.
 


البته این را هم بگویم که  بر خلاف قول رایج اصلاحات رضا شاه کاملاً مغایر با آرمان های جنبش مشروطه نبود. بسیاری از مشروطه خواهان نظیر تقی زاده پس از نا امنی های به وجود آمده در ایران  پس از مشروطه و توانائی رضا شاه (که آنزمان رضا خان بود هنوز) در برقراری امنیت پس از دوره بی امنی -درست به تحلیل خودشان وغلط به نظر امروز ما - تصور کردند برای ایران "مستبد منور" بر حکومت جمهوری ترجیح دارد. 

به نظرم حکومت رضا شاه را می توان حتی منطبق بر مدل سکولاریزم توماس هابزی دانست. این قصه سر دراز دارد و باید بعدا در موردش بنویسم
 
به علاوه اگر صنعتی شدن نسبی ایران پس از مشروطه (راه آهن ، زیرساخت های اقتصادی، جاده و دانشگاه...) را در نظر بیاوریم برخی اصلاحات رضا شاه در ایران را حتی با ظهور جمهوری اسلامی نمی توان شکست خورده دانست.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

خاطرات منتظری و 22 خرداد

هنوز فرصت نکرده ام پست جدیدی در ادامه دو پست قبلی و در پاسخ به دوستانی که لطف کردند و کامنت گذاشتند بنوسیم. بحث دموکراسی و لیبرالیسم و لائیسیته (در مورد این سومی من فعلا مطلبی ننوشته ام) مناسب بودن هریک برای کشورهای اسلامی بحث دامنه دار و هم بسیار مهمی است و سرنوشت ایران و بسیاری کشورهای خاورمیانه به این بحث گره خورده است.

ولی در اینجا می خواستم به نکته دیگری اشاره کنم. چند روزی است مشغول خواندن خاطرات آیت الله منتظری هستم. این کتاب را مدت ها بود دانلود کرده بودم ولی فقط این اواخر شروع به خواندنش کردم.  این کتاب یازده فصل دارد. به نظرم فصل های هشتم به بعد، یعنی بخش های مربوط به خاطرات بعد از انقلاب و جنگ واعدام های 67 و جریان عزل ایشان... مهم ترین بخش های کتاب هستند. فصل ها را می توان بطور مستقل هم خواند و من توصیه می کنم اگر وقتتان کم است از فصل هفت یا هشت شروع کنید و تا به انتها ادامه دهید.

خاطرات منتظری یک سند مهم تاریخی برای آینده است و من مطمئنم  پژوهشگرانی که تاریخ انقلاب ایران به خصوص دهه اول آنرا خواهند نوشت مکرر به این کتاب رجوع خواهند کرد. منتظری هفت-هشت سال مرد شماره دو ایران بوده و  گزارش اش از اوضاع دسته اول است و پر از ناگفته.

مثلا به یکی از مهم ترین نتیجه گیری هائی که پس از خواندنش کردم اشاره می کنم:

کودتای انتخاباتی 22 خرداد علیه جریان دموکراسی خواهانه - یا به قول خودشان جریان فتنه- را همان جریانی رهبری کرد که با نفوذ در بیت آیت الله خمینی منجر به بدبین کردن ایشان به منتظری و عزل و کناره گذاشتن او شد. چنانکه خود منتظری هم اشاره می کند می توان حدس زد برکناری منتظری با یک برنامه ریزی حساب شده و زمینه سازی های از قبل انجام شد.

همانطور که عده ای به خاطر در خطر همه جانبه قرارگرفتن منافع شان در صورت به روی کار آمدن جریان دموکراسی خواه علیه آن کودتا کردند، عده ای هم در سال 68 علیه آیت الله منتظری کودتا کردند چون او به قول خودشان "لیبرال" بود و دلیرانه در برابر اعدام های دسته جمعی سال 67 که مصداق نسل کشی بودند ایستاد و آزاد منشی اش در صورت رهبر شدن ایشان راه را بر منافع تنگ نظرانه برخی گروهها می بست.  منتظری به اعدام دسته جمعی و بدون محاکمه مجاهدین و کمونیستها معترض بود و به او و بیت اش انگ مجاهد بودن زدند و موسوی هم زمانیکه به اعدام چند نفر در آستانه سالگرد انتخابات اعتراض کرد، برچسب محارب خورد.

یعنی همان برخوردی را که امروز با جنبش سبز می کنند،  با آیت الله منتظری کردند. نقش جریان های اطلاعاتی و امنیتی که برایشان حفظ نظام به هر قیمتی اوجب واجبات است در هردو جریان بسیار برجسته است.

آنروز محمدی ری شهری رئیس وزارت اطلاعات کتاب خاطرات سیاسی را علیه منتظری نوشت و امروز امثال سردار مشفق علیه موسوی و کروبی و جنبش سبز سخنرانی می کنند. روح الله حسینیان که در حمله به بیت و حسینیه آیت الله منتظری در قم در اوایل دهه هفتاد سرکرده بود، امروز از مهم ترین یاران احمدی نژاد و مهم ترین مخالفان جنبش سبز است. پیدا کنید عقبه فکری احمدی نژاد را.


عبارتی در نامه هائی که میان آیت الله منتظری و مرحوم امام خمینی رد و بدل شد نظرم را جلب کرد و فکر نکنم هرگز فراموشش کنم. آیت الله خمینی در نامه معروف 6 فروردین 68 برای عزل منتظری پس از آنکه چنانکه معروف است می نویسد:"والله قسم من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ..." در یکی از جملات می گوید"من کاری به تاریخ و آنچه اتفاق می افتد ندارم، من تنها به وظیفه شرعی خود عمل می کنم." ولی آیت الله منتظری در جاهای مختلفی می گوید (عین جمله را اگر بگردم پیدا می کنم) من برای آنکه بتوانم "در برابر تاریخ" پاسخ گو باشم به اعدام های 67 اعتراض کردم و روند اداره امور کشور توسط دیگران و به نام آیت الله خمینی را نقد کردم. 

حالا امروز پس از گذشت 20 سال کدام نگاه در قضاوت تاریخ محبوب تر است: نگاهی که اعتنا به تاریخ داشته یا نگاه بی اعتنا؟

کتاب خاطرات منتظری را می توانید از لینک زیر دانلود کنید.