۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

انصار حزب الله و غریزه مرگ

خبر حمله به کنسرت حسام الدین سراج در کرمانشاه خبر بسیار تلخی بود. به سخنرانی عضو مرکزی انصار حزب الله پس از به هم زدن کنسرت حسام الدین سراج در کرمانشاه گوش کردم. احتمالاً قرار است در شهرهای مختلف هم چنین حملاتی دنبال شود. من گهگاه ناخنکی به روانشناسی هم می زنم. از سخنان جناب سرکرده نکاتی در مورد روانشناسی بسیج و انصارحزب الله به ذهنم آمد:

برایم جالب بود که این آقایان که پشت شان به سپاه و بسیج و بسیاری نهادهای مهم دیگر گرم است و یا اصلاً عضو رسمی چنین نهادهائی هستند، خود را مظلوم می دانند. (اگر حمل بر صداقت کنیم حرف هایشان را) این جناب سرکرده حداقل 4-3 بار در سخنرانی اش از آمادگی خود برای شهادت در مقابله انحراف فرهنگی کنونی از خط امام و شهدا خبر داد. نوعی تنفر از لذت و شادی در سخنان ایشان موج می زد. مثلاً بسیار اعتراض داشت که چرا در سالگرد شهادت امام هفتم در تربیت بدنی کرمانشاه فلان جشن سالگردی برگزار شده (واضح است هیچ قصد توهینی به امامان شیعه هم در آن مراسم وجود نداشته است) می گفت حاضر است اعدام شود، ولی چنین وقایعی را- بخوانید چنین جشن هائی را- دوباره نبیند.

بگذارید این سخنان را حمل بر صداقت کنیم و آنها را صرفاً مظلوم نمائی ندانیم. در روانشناسی هم احتمالاً مرز میان مظلوم بودن و مظلوم نمائی همیشه چندان واضح نیست. می دانیم که جان این افراد اصلاً در معرض خطر نیست. منطق مخالفان شان یعنی هنرمندانی که ایشان با آنها در تقابلند- مانند سراج- صلح آمیز است و با منطق خشونت پرور و نظامی هیچ سر سازگاری ندارد. آنکه جان و مال و آبرویش در معرض خطر است، بیشتر سبزهایند نه ایشان. پس مظلوم نشان دادن خود و خود را "آماده شهادت" دانستن چرا؟

فروید بحثی دارد در مورد دو غریزه زندگی و مرگ در انسان. غریزه زندگی را اروس می نامد و غریزه مرگ را تاناتوس. باید بگویم در شخصیت هائی مانند سرکرده انصار حزب الله غریزه مرگ بر غریزه زندگی غلبه دارد.

کسانی که غریزه مرگ درشان غلبه دارد، نه تنها مستعد اند اطرافیان شان را نابود کنند، بلکه مستعد آنند است که حتی خودشان را هم نابود کند.  با غریزه زندگی می جنگند. جناب سرکرده انصار حزب الله نه تنها با غریزه زندگی سایر انسان ها با حمله به مراسم جشن و رقص و کنسرت و ..... مبارزه می کند، بلکه با غریزه زندگی خودش هم در جنگ کامل است. حاضر است وجود خودش را هم در این راه نابود کند. اصل داستان اینجاست که او با غریزه زندگی خودش به نام دین در جنگ است.

 روانشناسان می گویند هر انسانی به طور طبیعی در طلب لذت و دوری از درد و رنج است. یعنی به قول فروید غریزه زندگی دارد. ولی این همه نفرت از زندگی و غلبه غریزه مرگ توجیه اش چیست؟

این نفرت می تواند بازتاب محرومیت های بسیار شدیدی باشد که فرد در دوره های کم سن و سال زندگی اش تجربه کرده است. یعنی دوره کودکی و نوجوانی. البته فروید می گوید 5 سال اول زندگی ولی حالا احتمالاً تا دوره نوجوانی هم می توان پیش آمد. این محرومیت ها با توجه به پس زمینه تربیتی دینی این افراد احتمالاً به اسم دین برشان تحمیل شده اند و بدین ترتیب غریزه مرگ طلبی رنگ و لعابی دینی -در مورد این افراد مشخص- به خود گرفته است.

کسی که مانند جناب سرکرده موج نفرت می پراکند، احتمالاً قربانی یک محیط تربیتی بسیار خشن و غیر انسانی بوده است. برای غلبه بر نفرت عمیقی که از زندگی در وجود خود انباشته و آنرا توجیه دینی می کند، باید ابتدا مشکل دار بودن خویش را قبول کند و سپس سراغ روانکاو برود تا نگاهش به زندگی عوض شود. باید خیلی روی خودش کار کند. اطرافیان هم باید به او کمک کنند.

تازه به شرط آنکه بخواهد و لعاب دینی را از مرگ طلبی خود بردارد. سخت ترین قسمت مشکل همین جاست.


۷ نظر:

  1. تیزبینانه بود. اگر سر نخ شما را بگیریم به راحتی می رسیم به بخش بسیار مهم دیگر تئوری فروید در مورد این ها. سرکوب غریزه زندگی در کودکی این افراد اغلب با آزار جنسی و جسمانی و گاها با تجاوز همراه بوده است . غور و تفحص در این بحث ش هم بماند برای ذهن های خلاق.

    پاسخحذف
  2. این دقیق ترین و منصفانه ترین تحلیلی بود که شاید تو این یک ماه خواندم........ واقعاً دقیق بود با نثری زیبا....

    پاسخحذف
  3. در همین رابطه لینکِ زیر را ببینید:

    http://ab_o_atash.persianblog.ir/post/293

    پاسخحذف
  4. واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
    چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
    ...
    یعنی با نظر شما مخالفم.
    اکثر قریب به اتفاق این حرامزاده ها میدانند چه میکنند و چه میخواهند.
    مطمئن باشید اگر پایش بیافتد همین بی ناموسها به قبر مریدشان هم ...

    پاسخحذف
  5. از دانیال و گویلمرد و دو ناشناس به خاطر دقت و توجه شان بسیار ممنونم

    پاسخحذف
  6. میم الف (CARD-carrying Lacanian)۱۲ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱:۲۴

    مطلب خوب بود اما کمی ساده‌سازی و کم‌دقتی هم در آن مشاهده می‌شد.
    چند نکته به نظرم می‌رسد که در زیر اشاره می‌کنم :
    1- به نظرم استفاده از روانکاوی به جای روانشناسی در متن بهتر است.
    2- ارجاع به اثر مهم فروید " ورای اصل لذت " برای خواننده می‌توانست روشن گر باشد به خصوص وقتی بحث اقتصاد روانی سوژه مطرح است
    3- فروید جایی نوشته " دردمندانه باید بگویم هدف زندگی چیزی جز مرگ نیست " همانطور که میدانیم بخش تاریک روانکاوری فروید همین غریزه مرگ است که بعدها توسط نوفرویدی‌ها با مخالفت‌ آشکار مواجه شده و حتی به نوعی خطای حرفه‌ای هم معرفی شد. پس از آن با آمدن لاکان و پوست انداختن گفتار روانکاوی بار دیگر به طور عمیق‌تر غریزه مرگ‌خواهی وارد روانکاوی شد.
    4- " محرومیت " ؟ در چنین متونی توقع می‌رود از ترم‌های موجود در همان discourse روانکاوی بهره ببریم : اگر منظور واپس‌زنی میل جنسی است یا سرکوب ، یا حتی واقعه‌ای تروماتیک ... اشارات بیشتر به روانشناسی عامیانه نزدیک است در حالی که گفتار فروید و دقیق‌تر از او لاکان نیازمند دقت زبانی بیشتری ست.
    5- طرح چنین مباحثی بسیار مفید است. خلا آن کاملا حس میشود به خصوص اینکه ایران از حیث مطالعات روانکاوی به شدت فقیر است. به همین دلیل بهتر است به طور جدی این مباحث را دنبال کرد و اصلا محیطی فراهم آورد تا این تحلیل ها با دقت بالاتر و گسترده تری مطرح شود.

    با سپاس

    پاسخحذف
  7. به میم الف:

    ممنون توجه کردی رفیق. استفاده کردیم.

    پاسخحذف