۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

تاج‌زاده، راولز و اهمیت حقوق بشر

سید مصطفی تاج‌زاده در مناظره به یاد ماندنی‌اش با قاسم روانبخش، از شاگردان شناخته شده آیت‌الله مصباح یزدی در دی ماه 1387 در حوزه علمیه قم، یعنی 5 ماه پیش از انتخابات متقلبانه 22 خرداد، بارزترین اختلاف اصلاح‌طلبی و اصولگرایی را در "حقوق بشر" دانسته بود.
حقوق بشر یعنی حقوق اولیه ای که ما آنها را صرفاً به واسطه انسان بودن دارا هستیم. به عبارت دیگر حقوق بشر یعنی حقوقی که جامعه، دین، پدر و مادر، حکومت و یا حاکمان آنها را به ما نمی دهند و بلکه ما صرفاً به محض تولد از مادر و ورود به جامعه آنها را دارا هستیم. معروف ترین و مقبول ترین لیست حقوق اولیه بشر اعلامیه جهانی حقوق بشر است که از 10 دسامبر سال 1948 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسیده و دولت ایران در سال 1347 آن را امضا کرده است.
شاید بتوان شاه بیت سخنان مصطفی تاج زاده در مناظره با قاسم روانبخش را این جملات درخشان دانست: «مارکسیسم بدون حقوق بشر،«استالینیسم»، ناسیونالیسم بدون حقوق بشر، «نازیسم»، سکولاریسم بدون حقوق بشر،«فاشیسم» و اسلام بدون حقوق بشر، «طالبانیسم» است.»
تاج زاده در مناظره با شاگرد آیت الله مصباح و دبیر سیاسی پرتو بر نقطه بسیار بسیار مهمی دست گذاشته بود: اگر از محتوای بسیاری از مدل های سیاست ورزی (که ممکن است در نگاه اول بسیار هم جذاب به نظر می رسند) حقوق بشر را حذف کنیم، همه تبدیل یه نظامات سیاسی ای مخوفی می شوند که حتی شنیدن نامشان مو را بر بدن انسان راست می کند: اسلام با همه تقدس اش به طالبانیسم نظامی و بسیار خشن تبدیل می شود، مارکسیسم با مدینه فاضله اش به استالینیسم تبدیل می گردد و ناسیونالیسم سکولار با وعده های زیبای ملی گرایانه اش به موجودات مخوفی به نام فاشیسم موسولینی و نازیسم هیتلری مبدل می شود.
عبارات فوق به خوبی نشان می دهند چرا نظامی گرایانی که آقای روانبخش پس از انتخابات ریاست جمهوری از آنها حمایت کرده است و همواره به حقوق بشر انگ «غربی بودن» زده اند، آنقدر از اندیشه مصطفی تاج زاده در هراس بودند که در فاصله بسیار کمی از انتخابات او را روانه خانه اعتراف گیری ساختند.
جان راولز فیلسوف سیاست آمریکائی به اعتقاد بسیاری یکی از مهمترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم است. راولز کتابی دارد با عنوان قانون ملل که در آن در پی ارائه مدلی در روابط بین الملل برای دست یابی به جهانی توام با صلح و عدالت است که در آن حقوق بشر پاس داشته می شود. راولز در قسمتی از این کتاب در مورد حقوق بشر بحث می کند و تصویر خود از حقوق بشر و وظیفه کشورهای جهان در مورد آنرا ارائه می دهد.
با خواندن کتاب قانون ملل متوجه می شویم یکی از انگیزه ها و دغدغه های عمده فیلسوفان سیاسی برای نظریه پردازی در مورد حقوق بشر جنایات بزرگی است که در طول تاریخ بشر به نام دین و امور مقدس انجام شده است. همانطور که تاجزاده هم در نقد طالبانیسم اسلامی در مناظره با روانبخش اشاره کرده است، از نظر راولز هم دین ممکن است توجیه گر نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت شود. راولز دو مثال تاریخی برای اثبات مدعای خود می آورد. یکی در مورد اعتقادات هیتلر رهبر حزب نازی آلمان و دیگری از رفتار کلیسای کاتولیک.
نسل کشی بنا بر تمام تعریف حقوق بشر واضح ترین و گسترده ترین مورد نقض حقوق بشر است. راولزاستدلال می کند که تصویر هیتلر رهبر آلمان نازی از جهان در پس نسل کشی یهودیان بر اساس یک برداشت منحرف از دین شکل گرفته بود. او برای اثبات نظر خود به ایده «یهودی ستیزی به مثابه رستگاری » هیتلر استناد می کند. یهودی ستیزی به مثابه رستگاری اصطلاحی است که توسط سال فرید لندر در کتاب آلمان نازی و یهودی ها در توصیف عقاید هیتلر بکار گرفته شده است. فرید لندر یهودی ستیزی را تنها در قالب مسئله ای نژادی محدود نمی کند و توامان آنرا مسئله ای دینی می داند.
بنا بر نوشته فریدلندر که راولز به آن استناد می کند «یهودی ستیزی به مثابه رستگاری» از بیم هیتلر از نابودی نژادی قوم آلمانی به اضافه اعتقاد مذهبی او به گونه ای نجات و رستگاری پدید آمده بوده بود. در نظر هیتلر ریشه تباهی آلمانها ازدواج با یهودیان و آمیختگی خونشان با خون یهودی بود. اومعتقد بود با جواز ازدواج و آمیزش میان یهودیان وآلمانی ها، آلمان در معرض نابودی معنوی قرار گرفته بود. نجات و رستگاری روح آلمانی تنها با آزادی آن از بند یهودیان ممکن بود و برای نیل به این هدف یهودیان یا باید از اروپا اخراج می شدند و یا در صورت محقق نشدن این امرباید نسل یهود برای همیشه از تاریخ ریشه کن می شد.
یعنی نوعی نگاه منحرف دینی به جهان توجیه گرجنایات هیتلر در اندیشه او بود. هیتلر این نگاه مذهبی اش را در انتهای فصل دوم کتاب معروف نبرد من به صراحت بیان داشته است: « امروز من معتقدم که در راستای خواست آفریدگار قادر مطلق عمل می کنم، من با معرفی خودم به عنوان دشمن یهود، در حال نبرد در راه خداوند هستم.» ( هیتلر به نقل از قانون ملل، 21)
شاهد دیگر برخی ریشه های دینی اعمال هیتلر سخنرانی او در سال 1926 در شهر مونیخ است که به نقل از گزارش پلیس بخشی از آن عبارت از این قراراست: « همانطور که عید میلاد مسیح به طور خاص برای ناسیونال سوسیالیسم[ایدئولوژی حزب نازی] مهم بوده است، مسیح هم [مانند حزب نازی] بزرگترین منادی علیه اقتصاد جهانی یهود بوده است. مسیح آنگونه که کلیسا بعد از مرگش او را تصویر کرد پیام آور صلح نبود، بلکه بزرگترین مبارزی بود که تا کنون زیسته است. برای هزاران سال آموزه های مسیح نقشی محوری در مبارزه با یهود به عنوان دشمن بشریت داشته اند. وظیفه ای را که مسیح آغاز کرد، من به فرجام خواهم رساند. ناسیونال سوسیالیسم چیزی جز تحقق عملی آموزه های مسیح نیست.» (فریدلندر، آلمان نازی و یهودی ها، ص.102 به نقل از راولز، قانون ملل، 21 ، پاورقی)
یعنی هیتلر معتقد بود اگر عیسی مسیح زنده بود با اعمال حزب نازی آلمان همدلی می کرد! راولز مثال دومی هم در توجیه دینی نقض گسترده حقوق اساسی بشر در تاریخ ذکر می کند و آن رفتار کلیسای کاتولیک در مقابله با دگر اندیشان است. از زمان اعلام مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری روم در زمان کنستانتین در قرن چهارم میلادی، دستگاه مسیحیت آنچه را کفر و ارتداد می خواند مورد مجازات قرار می داد و می کوشید با شکنجه و جنگ های مذهبی ریشه عقاید باطل را نابود کند. مسیحیان برای نیل به چنین هدفی به نیروی حکومت و دولت محتاج بودند و لذا آمیختگی دین و دولت شکل جدی تری به خود گرفت. راولز می نویسد دستگاه تفتیش عقاید که توسط پاپ گریگوری نهم در قرن سیزدهم میلادی بنیان نهاده شد، در تمام طول جنگ های مذهبی قرنهای شانزدهم وهفدهم میلادی میان کاتولیک ها و پروتستان ها فعال بود.
درماه سپتامبر سال 1572، پاپ پیوس پنجم در کلیسای فرانسوی سنت لوئیس در رم حاضر شد و همراه با سی و سه کاردینال در یک مراسم دعا و شکرگزاری از درگاه خداوندی برای قتل عام و سرکوب پانزده هزار پروتستان فرانسوی توسط ارتش کاتولیک تشکر کرد. سرکوب آزار دینی هیچ گاه از سوی کلیسای کاتولیک مورد مخالفت رادیکال قرار نگرفت. بنا بر نظر کلیسای کاتولیک ارتداد و دگراندیشی دینی بدتر ازقتل و آدم کشی تلقی می شد. تا اینکه درشورای دوم واتیکان در سال 1965 کلیسای کاتولیک در اعلانیه آزادی دینی رسماً خود را ملزم به پیروی ازآزادی های دینی پذیرفته شده در قوانین لیبرال دانست.
البته بنا بر گفته راولز این طور نبود رقیب کاتولیک ها یعنی پروتستانها ی اصلاح گر از سخت گیری دینی به کل مبرا باشند. لوتر و کالون هم عقاید سخت گیرانه ای در مورد دگر اندیشان وکافران داشتند. (قانون ملل، 21)
راولز معتقد است «آزار و سرکوب دینی بزرگترین بلای دین مسیحیت در طول تاریخ است» و می توان گفت حتی واقعه هولوکاست هم بی ارتباط به دستگاه تفتیش عقاید مسیحیت نبوده است. بدون زمینه سازی ذهنی یهودی ستیزی در طول قرنها در اروپا توسط مسیحیت، به ویژه در شکل شدید آن که متعلق به روسیه و اروپای شرقی بود ، چه بسا هولوکاست اتفاق نمی افتاد و این واقعیتی است که هرچند مسیحیان امروز آن را نپسندند ،شاید نتوان آنرا به راحتی انکار کرد. (قانون ملل، 22- 21)
اگر آزار و سرکوب دینی بلای مسیحیت در طول تاریخ بوده است، آیا فجایع و قتل های پس از انتخابات ریاست جمهوری که به نام اسلام در امثال بازداشتگاه کهریزک صورت گرفته اند، بلائی برای اسلام شیعی نیست؟ در دادگاه های نمایشی تاجزاده و سعید لیلاز و سایر فعالان سیاسی معترض به نتایج انتخابات مخدوش ریاست جمهوری این دو ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر نقض شده اند.(اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها 30 بند دارد و 4-3 صفحه بیشتر نیست):
ماده 9: «هیچ كس را نباید خودسرانه بازداشت، حبس یا تبعید كرد.» (حق مصونیت از بازداشت خودسرانه)
ماده 10: «هر شخص با مساوات كامل حق دارد كه دعوایش در دادگاهی مستقل و بی طرف، منصفانه و علنی رسیدگی شود و چنین دادگاهی در باره‌‌ی حقوق و الزامات وی، یا هر اتهام جزایی كه به او زده شده باشد، تصمیم بگیرد.»
در واقع جرم اصلی تاجزاده و لیلاز و اغلب روشنفکران و فعالان سیاسی که در دادگاه های نمایشی اخیر محاکمه می شوند آنست که در سالهای گذشته با اندیشه و قلم و رفتارشان برای تحقق دموکراسی خواهی در ایران کوشیده اند. دموکراسی خواهی در کیفرخواست دادستان عمومی و انقلاب تهران به صراحت جرم محسوب شده است. حال آنکه دموکراسی (یعنی مبنا قرار دادن اراده مردم در اداره کشور بر اساس اصل برابری میان همه انسانها) در اعلامیه جهانی حقوق بشر -که جمهوری اسلامی هم امضایش را از پای آن برنداشته- جزو حقوق اساسی بشرشمرده شده اند:
ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر:
1- هر شخصی حق دارد كه در اداره‌ء امور عمومی كشور خود، مستقیما یا به وساطت نمایندگانی كه آزادانه انتخاب شده باشند، شركت جوید.
2- هر شخصی حق دارد با شرایط برابر به مشاغل عمومی كشور خود دست یابد.
3- ارادهٔ مردم باید اساس قدرت حکومت باشد؛ این اراده باید از طریق انتخابات ادواری و سالمی ابراز شود که با حق رای همگانی و یكسان و با استفاده از رای مخفی یا روش‌های رای‌گیری آزاد مشابه برگزار شود.
داشتن انتخابات آزاد جز حقوق بشر است. مشروعیت تمام نهادهای حکومتی به رای مردم باز می گردد و درب دستیابی به تمام مشاغل حکومتی باید به روی مردم باز باشد. اگر کسانی در رای مردم تصرف کنند مانند آنست که در اموال شخصی و خصوصی آنها تصرف کرده باشند و به همان میزان مجرم محسوب می شوند. داشتن یک حکومت دموکر اتیک حق اساسی تمام انسانهای روی زمین است و بر این اساس کسانی که در انتخابات تقلب کرده اند باید مجازات شوند نه مدافعان رای مردم.
برای نتیجه گیری سخنم توجه آن دسته ازروحانیون وعلمای دینی در جامعه مان را که در مورد نقض حقوق بشر در کشورمان سکوت کرده اند و در مورد محاکمه نمایشی بزرگمردانی چون تاج زاده و لیلاز و غیره سخنی بر لب نمی گشایند، به این عبارات دردمندانه مرحوم مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری در مورد نتیجه خشونت ها و رفتار کلیسا در اروپا جلب می کنم. آقای مطهری پس ازتوصیف رفتار کلیسا در اواخر قرون وسطی می گوید:
«مذهب كه می‏بایست دلیل هدایت و پیام‏آور محبت باشد ، در اروپا به این صورت درآمد كه مشاهده می‏كنیم. تصور هر كس از دین و خدا و مذهب خشونت بود. بدیهی است‌ كه‌ عكس‌ العمل‌ مردم‌ در مقابل‌ چنین‌ روشی جز نفی مذهب‌ ازاساس‌ و نفی آن‌ چیزی كه‌ پایة‌ اول‌ مذهب‌ است، یعنی خدا، نمیتوانست‌ باشد.
هر وقت‌ و هر زمان‌ كه‌ پیشوایان‌ مذهبی مردم‌ كه مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصور می‏كنند، پوست‌ پلنگ‌ میپوشند و دندان‌ ببر نشان‌ میدهند و متوسل‌ به‌ تفكیر و تفسیق‌ میشوند، مخصوصاً‌ هنگامی كه‌ اغراض‌ خصوصی به‌ این‌ صورت‌ در میآید، بزرگ‌ترین‌ ضربت‌ بر پیكر دین‌ و مذهب‌ به‌ سود مادیگری وارد میشود.» (علل گرایش به مادیگری، 72)
آیا از نظر اولیای دین و روحانیون مستقل کشورمان با برگزاری دادگاههای نمایشی برای محاکمه امثال تاجزاده و سعید لیلاز، اتفاقی با لوازم مشابه این بار در مورد اعتقادات اسلامی و شیعی مردم ایران به خاطر عملکرد اصحاب حکومت به نام دین در شرف تحقق نیست؟

۱ نظر:

  1. ظاهرا کتاب قانون ملل هم به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

    پاسخحذف