۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

نیکوماخوس در فلسفه سیاست رونمائی شد

سرانجام من وبلاگ خودم را تاسیس کردم و اسمش را "نیکوماخوس" گذاشتم. حکایت این نامگذاری از قرار زیر است:

برای وبلاگ جدید دنبال اسمی بودم که 1) اشاره ای به فلسفه سیاست داشته باشد، 2) وزین باشد و جدیت محتوا را برساند 3) اسمی تکراری نباشد و تا قد ممکن منحصر به فرد در میان اسامی وبلاگ های ایرانی باشد. و4) بین اندیشه سیاسی غربی و سنت خودمان تا حد امکان مشترک باشد.

برای رسیدن به این اهداف به ذهنم رسید از نام شخصیت یا مفهومی در یونان باستان استفاده کنم چون احتمالاً تنها یک شخصیت یا مفهوم یونانی بتواند شرط 4 را برآورده کند؛ بسیاری از فیلسوفان یونانی هم بر سنت غربی تاثیر بسیاری گذاشته اند و هم در سنت فلسفه ایرانی- اسلامی شناخته شده اند.
با یکسری از دوستان هم در رم (حضوری) و در ایران (از طریق چت و تلفن) مشورت کردم. به پیشنهاد محمد (ایمانیان) (و ایده شهودی خودم) به ذهنم آمد که نام یکی از شخصیت های مکالمه های افلاطون، را انتخاب کنم؛ شخصیتی که به قول یاسر (خوشنویس) جدیت وبلاگ را هم نشان بدهد. به قول خودم مثلاً اسم کفاش سر کوچه سقراط اینا که از قضا هنگام بحث سقراط با سوفیست ها از آنجا می گذشته و سقراط افلاطون هم او را برای بحث به قول خودمانی خفت کرده و بعد نظرش را در مورد عدالت یا حقیقت یا هر چیز دیگر پرسیده، پرستیژ لازم و استاندارد مطلوب را نداشت. (به خصوص درجامعه فلسفه زده ایران که در آن فیلسوف ها حالت طراحان لباس های مدل، مانند ولنتینو، برای ایتالیائی ها را دارند!)

به علاوه شخصیتی که اسم اش برای وبلاگ فلسفه سیاسی انتخاب می شود باید لااقل تاحدی فلسفه سیاسی را تداعی کند و با دیدن آن مخاطب احتمالاً فکر نکند که در موردیکی از عناصر کمتر شناخته شده جدول مندلیف سخن می گوئیم! یک بدی دیگر هم شخصیت های مکالمه های سقراطی داشتند و آن اینکه نیمی از شخصیت های مهم و نیمه معروف آن که مقابل سقراط استدلال می کنند سوفیست هستند که اسم هایشان بد در رفته است و نمی توان ازشان استفاده کرد. مثلاً تراسیماخوس که در جمهور در برابر سقراط استدلال می کند هم مرتبط با فلسفه است و هم سیاست شخصیت اش، ولی چون یک سوفیست است وجه خوبی اصلاً ندارد. من خودم در یکی از یادداشتهای قبلی افکار بعضی "آنطرفی ها" را در مود عدالت تراسیماخوسی خوانده بودم و بالطبع اگر زبانم لال اسم وبلاگ را تراسیماخوس می گذاشتم نقض غرض می شد!

حالا از شوخی که بگذریم چنین مشکلاتی در مورد نام گذاری یونانی وجود داشت. از اسم های خیلی گنده مانند سقراط و ارسطو، افلاطون هم بالطبع نمی شد استفاده کرد چون این اسم ها زیااادی بزرگ اند. استفاده از اسامی هومری و اسم های خدایان یونان هم این مشکل را داشت که آنها بیشتر بار اسطوره و احساس را دارند تا فلسفه و مثلاً برای یک وبلاگ صرفاً ادبی بهترند. به علاوه معمولاً ردی در سنت ضد پاگان دینی خودمان ندارند.

در حال و هوای انتخاب نام برای وبلاگ بودم که هفته گذشته به روال همیشگی پنج شنبه ها که در دانشگاه سمینار دانشجویان دکترای فلسفه سیاسی است، با همراهی تعدادی از دانشجویان و اساتید رفتیم کافی شاپ-کتاب فروشی ای که نزدیک دانشگاه قرار دارد و معمولاً این موقع ها آنجا می رویم (فرم اش مانند کافی شاپ- انتشاراتی های بلوار زند تهران است که آقایان ارشاد دولتی گفتند خانه فساد شده و تعطیل اش کردند و بسیاری را در حسرت شان گذاشتند) در حین بحث به دوستم میرکو (گاراسیک) که اهل رم است و بسیار بامرام و فعال در حوزه تحقیق خودش یعنی اخلاق کاربردی و پزشکی، گفتم دارم برای خودم یک وبلاگ می زنم در فلسفه سیاست و برایش دنبال اسم ام و تو پیشنهادی نداری؟ (میرکو طرفدار آتشین و پروپا قرص تیم آ.ث. رم است طوریکه برایش طرفداری هریک از تیم های میلانی یا حتی تیم دیگر مربوط به شهر رم و (بیشتر) حومه یعنی لادزیو مثل فحش نیاکان است)
چند تا پیشنهاد بین مان رد و بدل شد که یکی شان این بود که اسم وبلاگ را معادل ایتالیائی برای "عدالت" یعنی "ژوستیتزیا" یا ریشه لاتین آن یعنی "یوستیتا" بگذارم. ولی این اسم علی رغم خوش آهنگ بودن مانند بسیاری از کلمات ایتالیائی، برای غالب خوانندگان ایرانی چیزی از فلسفه یا سیاست تداعی نمی کرد.

القصه، فکر کنم وسط بحث بود که من از "اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو مثال زدم و گفتم اصطلاحی از اصطلاحات یونانی این کتاب یا شخصیتی مرتبط با آن هم می تواند به کار من بیاید؛ این کتاب در سنت اخلاق فلسفی در فلسفه ایرانی اسلامی هم، مانند سنت غرب، بسیار خوانده شده است و حتی ما معادل بومی شده بعضی ترم های آن را داریم. بخش هائی از آن حتی وارد فرهنگ ما هم شده است مثل فضیلت را معادل حد تعادل دانستن ارسطو در این کتاب که عامیانه اش می شود نه افراط، نه تفریط بلکه تعادل خوب است. در اینجای بحث میرکو گفت راستی می دانی که نیکوماخوس در اخلاق نیکوماخوسی ظاهراً از اسم پدر ارسطو "نیکوماخوس" می آید. من که تا آن لحظه نمی دانستم "نیکوماخوس" در عنوان کتاب ارسطو دقیقاً از کجا می آید، همین که میرکو این را گفت به خودم گفتم گمشده ام را یافتم: نیکوماخوس!

به خانه که رفتم از اینترنت فهمیدم "نیکوماخوس" از قضا هم اسم پدر ارسطو بوده است و هم پسر او. ولی این کلمه در عبارت "اخلاق نیکوماخوسی" اشاره به پسر ارسطو دارد که ظاهراً ارسطو این کتاب را خطاب به او تقریر و برای او نوشته است.

"اخلاق نیکوماخوسی" ارسطو یکی از پرخواننده ترین کتاب های تاریخ فلسفه در اخلاق و سیاست است شاید در تمام ادوار است. در دنیای اسلام و زمان فعالیت دارالحکمه هم این کتاب را اسحاق ابن حنین (یا حنین ابن اسحاق؟) که یک مسیحی نسطوری بود به عربی ترجمه کرد. در سنت اخلاق در فلسفه اسلامی کسانی مانند فارابی، ابن سینا، ابن مسکویه، ابن رشد وخواجه نصیر طوسی به درجات مختلف در اخلاق فلسفی شان و سیاست از این کتاب اثر پذیرفته اند. در فلسفه سیاسی معاصر هم طبیعتاً این کتاب به عنوان یک اثر کلاسیک مهم است، به خصوص برای نو ارسطوئی های فلسفه سیاسی مانند مارتا نوسبام.

البته من زیاد با محتوای کتاب ارسطو برای نامگذاری وبلاگ کاری ندارم و فکر نمی کنم خیلی در اخلاق ارسطوئی باشم. مهم اهمیت سمبلیک اسم برایم بود که هم به فلسفه سیاست اشاره می کند و هم مابین سنت های غرب و شرق پلی می زند و علاقه من به بازاندیشی در سنت های فکری خودمان بر اساس فلسفه های جدید و مدرن را بازتاب می دهد.

این ها را گفتم تا بگویم از این به بعد اگر خواستید احیاناً که نوشته های من را بخوانید به وبلاگ نیکوماخوس در آدرس زیر در بلاگ اسپات مراجعه کنید: http://nikomakhus.blogspot.com/ (که البته الان که این مطلب را می خوانید تقریباً این کار را کرده اید!)

تمام نوشته های بنده از نزدیک انتخابات تا کنون (چه چاپ شده در وبگاه زمانه و چه پست شده دربلاگ فلسفه علم) در آرشیو وبلاگ جدید نیز قابل دسترسی هستند. با اجازه دوستان و به طریق سلف صالح (!) من هم تا مدتی لینک مطالبم در وبلاگ جدید را در وبلاگ فلسفه علم هم می گذارم تا خوانندگان احتمالی نوشته ها به آدرس جدید هم عادت کنند. بنده کماکان در زمره نویسندگان وبلاگ فلسفه علم هم خواهم ماند و خصوصاً اگر مطلبی مشخصاً در مورد گروه فلسفه علم شریف داشتم آنرا بطور کامل در آن وبلاگ هم می گذارم.

پی نوشت: اولین نوشته ای که برای اینجا در حال نوشتنش هستم مطلبی است در شرح و نقد جدال قلمی جالبی که اخیراً مابین علی پایا و اکبر گنجی (احتمالاً در پی طرح پاره ای از مباحث مجموعه مقالات «قرآن محمدی» توسط گنجی در مصاحبه با عنایت فانی در شبکه بی بی سی و پخش کاملاً بی طرفانه قطعاتی از آن در خبر 20:30 ) در مورد معنا و جایگاه موجه سازی در معرفت شناسی و عبارت "معرفت یعنی باور صادق موجه" و درمورد روا بودن یا ناروا بودن اخلاقی طرح پاره ای از مسائل چالش برانگیز برای دینداری مردم سنتی درهنگامه کنونی جنبش سبز در گرفته است. در این جدال دوطرفه من در هر دو مورد فوق به نظرم بیشتربا گنجی همدلی دارم تا پایا. از قضا در این بحث خاص این نقد علیرضا (شفاه) بر پایا را روا می دارم که ظاهراً بدون توجیه، عقلانیت انتقادی پوپر، آنهم تفسیر دیوید میلری از این عقلانیت را، خاتم الاپیستمولوژی می داند. زمانی از دکتر میانداری شنیده بودم (و در گزارش ورک شاب 2-3 سال پیش در وست مینیستر در مورد افکاردکتر سروش هم خوانده بودم)که پایا به سروش اشکال کرده بود که چگونه می توان معرفت شناسی پوپری را با عرفان و تصوف گره زد؟ حالا این سئوال را باید از دکتر پایا پرسید که چگونه دیدگاهی که ظاهراً «قرآن محمدی» یا استدلال های مشابه در مورد امام زمان را به نفع تلقی های سنتی تر رادیکال می داند (شاید هم دیدگاه دکتر پایا را بد فهمیده ام؟)، می تواند طرفدار عقلانیت انتقادی دیوید میلری در مورد دین باشد که در آن تعریف معرفت حتی"باور صادق موجه" نیست؟

۶ نظر:

  1. مبارکه میثم جان....!
    خدا راضی،ارسطو راضی، تو راضی،امیدوارم نیکوماخوس ها هم راضی باشند !

    پاسخحذف
  2. تبریک میثم جان به امید ازادی ایران

    پاسخحذف
  3. به صالح: مرسی صالح جان. آره ظاهراً همه راضی اند. انشاالله خوانندگان هم راضی باشند. از این به بعد در خدمتیم اینجا.

    به علیرضا: مرسی از توجهت. بقیه اش را هم که در چت بهت گفتم!

    پاسخحذف
  4. میثم جان مبارکه..مطالبت جالبند ..خوشمان آمد

    پاسخحذف
  5. به پای هم پیر بشین انشاالله!

    پاسخحذف
  6. به مراد و علی:
    دوستان عزیزم خیلی ممنون از تبریک تان.

    پاسخحذف