میثم بادامچی
نویسنده پیشتر در نوشتاری به معرفی کلیات مباحث فصول کتاب ابعاد آزادی بیان: پژوهشی بر سر یک چهارچوب نظری جدید، نوشتهی دِوریم کاباساکال بادامچی، (چاپ ۲۰۲۱، مجموعهی «فلسفه و سیاست؛ کاوشهای انتقادی»، انتشارات «اسپرینگر»)[1] پرداخته است. در اینجا بر آنیم به شرح مباحث فصل چهارم این کتاب با عنوان «آزادی دانشگاهی و آزادی بیان» (Academic Freedom and Free Speech) و احیانا ربط آن با ایران بپردازیم. آزادی آکادمیک یا دانشگاهی مبحث پیچیدهای است که در مرز تقاطع مفهوم کلانتر آزادی بیان و وضعیت خاص گفتار دانشگاهی قرار دارد و فصل مزبور از مهمترین فصول کتاب است. در میان مباحثی که کاباسکال در فصل چهارم ارائه میکند ما در این نوشتار بر مباحث نظریتر متمرکز میشویم: اول تعریف آزادی دانشگاهی (با تکیه بر الف- آزادی دانشگاهی به عنوان خودآیینی نهادی دانشگاه، و ب- آزادی آکادمیک به عنوان خودآیینی فکری و حرفه ای)؛ و دوم توجیهات فلسفی عمده برای آزادی آکادمیک که در ادبیات فلسفهی سیاسی برای دفاع از آزادی دانشگاهی مطرح شده است: (ج- دانشگاه به عنوان قلمرو کشف حقیقت و تولید دانش مستقل، و د- دانشگاه به عنوان قلمرو بحث آزاد دموکراتیک، و ه- نظریه ي مختارنویسندهی کتاب ابعاد آزادی بیان). در فصل مزبور همچنین به موضوعات «تریبونهای نه و چالشهای آن برای آزادی بیان دانشگاهی»، «انتظارات نئولیبرالی و دگرگونی دانشگاه در انگلستان» و «چالشهای آزادی دانشگاهی در ترکیه معاصر» پرداخته شده که امیدواریم در آینده در مقالاتی آنها را هم مورد بحث قرار دهیم.
*****
دو تعریف از آزادی آکادمیک
بحث را با تعریف آزادی آکادمیک آغاز میکنیم. کاباساکال بادامچی میگوید اولین تعریف آن است که بگوییم آزادی دانشگاهی مساوی است با خودآیینی دانشگاه به عنوان نهاد. در تعریف دوم که در ادامه خواهد آمد بر خودآیینی فردی تاکید میشود.
الف) آزادی دانشگاهی به عنوان خودآیینی نهادی دانشگاه
خودآیینی دانشگاه به عنوان یک نهاد (institutional autonomy) دو معنا میتواند داشته باشد: یک معنای ضعیف و یک معنای قوی. در معنای ضعیف منظور از خودآیینی دانشگاه یعنی خودمختاری اداری دانشگاه به عنوان یک موسسه و ایمن ماندن و استقلال آن از مداخله دولت در شیوهی مدیریت. در این معنای اقلی هیچ دلالت الزامآوری به اینکه دانشگاه قرار است توسط خود دانشگاهیان یا افرادی غیردانشگاهی ولی مستقل از دولت (مثلا موسسات خصوصی یا نیمه خصوصی) اداره شود وجود ندارد. در معنای قوی، خودمختاری دانشگاه به حقوق دانشگاهیان یا افراد دارای مدارج عالی پژوهشی مشغول بکار در دانشگاه، برای اداره یا مشارکت در ادارهی دانشگاه اشاره دارد. این مفهوم از خودمختاری دانشگاه نه تنها به عدم مداخله دولت در شیوهي مدیریت تاکید دارد، بلکه میگوید دانشگاه باید توسط خود دانشگاهیان و پژوهشگران و نه افرادی از بیرون اداره شود. (هردو معنای خودمختاری دانشگاه در مورد وضعیت ایران شایسته توجه هستند وهردو عمدتا مفقودند) کاباساکال بر معنای دوم از خودمختاری دانشگاه تاکید دارد، چرا که «تا زمانی که موسسات دانشگاهی عمدتاً با ذهنیت مدیریتی-بروکراتیک، آنهم توسط مدیرانی که حرفهشان مدیریت است و دانشگاهی در معنای عالم و پژوهشگر نیستند، اداره شود، صرف خودمختاری دانشگاه به آزادی آکادمیک دانشگاهیان منجر نمیشود.»
کاباسکال در ادامه تاکید میکند که خودمختاری نهادی البته درجات مختلفی دارد و به صورت مطلق شاید قابل دسترسی نیست. مثلا در بریتانیا که در آن موسسات دانشگاهی در مقایسه با بسیاری از کشورها مستقل از دولت محسوب میشوند، طبق قانون آموزش عالی مصوبهي ۲۰۰۴، مؤسسات آموزش عالی البته آزاد و مختارند تا محتوای رشتههای خاص، نحوه تدریس آنها، و معیارهای پذیرش و انتخاب دانشجو درآنها را تعیین کنند. ولی دانشگاههای بریتانیایی آزاد نیستند که میزان شهریه را خودشان تعیین کنند یا در تخصیص بودجه برای رشتهها و درسها دستورالعملهای «شورای تأمین مالی آموزش عالی» را نادیده بگیرند.[2] پس عدم مداخله مطلق دولت در نهاد دانشگاه حتی در کشورهای دموکراتیک ممکن نیست، چون به نظر میرسد حتی در این کشورها، وابستگی مالی اجتنابناپذیری از سوی دانشگاه به برخی موسسات تامین بودجهی دولتی وجود دارد. (البته به درجات مختلف، منوط به اینکه چه میزان از تامین مالی دانشگاه از منابع غیردولتی تامین میشود.) پس تصمیمات دانشگاهی خاصی وجود دارد که باید آزادانه توسط خود دانشگاه و مستقل از دولت گرفته شود تا بتوان ادعا کرد دانشگاه در کشوری از نظر نهادی مستقل است، واین تصمیمات مشخصا شامل تصمیمات در زمینهی وظایف درس دادن، وظایف پژوهشی و وظایف اداری هر فرد دانشگاهی میشود.
همزمان میشود استدلال کرد استقلال دانشگاه از نهاد دولت اگر همراه با حق مشارکت دانشگاهیان در مدیریت دانشگاه صورت نگیرد (به شیوهای که در مدیریتهای اصطلاح نولیبرال دانشگاه رایج است) میتواند با آزادی دانشگاهی دانشگاهیان در تعارض باشد. به عنوان مثال، یک دانشگاه ممکن است بنا بر دلایل اقتصادی یا هر دلیل دیگری تصمیم به تعطیلی یک دپارتمان فلسفه (رشتهای که مادر تفکر انتقادی است) بگیرد و تدریس واحدهای درسی فلسفه را محدود کند، و هنگامی که این تصمیم به عنوان نقض آزادی آکادمیک دانشگاهیان از سوی اساتید فلسفه اعتراض قرار گیرد از تصمیم خویش دفاع کند با استناد به اینکه: «دانشگاه در تصمیم گیری در مورد رشتهها و محتوای دروس خودمختار است». پس در مواردی از این دست که دانشگاه در تصمیمگیری خود اساتید یک رشته را مشارکت نمیدهد، خودمختاری نهادی ممکن است به جای ارتقای آرمان آزادی دانشگاهی، آنرا تضعیف کند.[3]
خلاصه آنکه خودمختاری نهادی به عنوان حق دانشگاهیان برای اداره و مشارکت در ادارهي دانشگاه بر این پیشفرض استوار است که هرچه تعداد بیشتری از اساتید دانشگاه در هیئت های مدیریتی دانشگاه ها حضور داشته باشند، منافع دانشگاهی و دانشگاهیان بهتر تامین میشود. در نقطهی مقابل سپردن مدیریت دانشگاه به دست مدیران حرفهای و کسانی که به مدیریت به عنوان تجارت مینگرند، موجب خواهد شد که آزادی آکادمیک در سایهی ارزشهای نولیبرالی مانند سوددهی اقتصادی قرار گیرد. این همانقدر به آزادی دانشگاهی صدمه میزند که سپردن مدیریت دانشگاه بدست مدیران دولتی غیرمنتخب دانشگاهیان. بر این اساس نویسنده معتقد است که آزادی آکادمیک بر صرف استقلال نهادی دانشگاه (استقلال در معنای نولیبرال) اولویت دارد. او با الهام از ادوارد سعید موسسهی دانشگاه آرمانی را اینطور تعریف میکند: نهادی که ادارهی آن و ترتیبات آموزشی آن موضوع مداخلهی خود اساتید و معلمان است، به جای آنکه تحت تاثیر قدرتهای خارج از دانشگاه باشد.[4]
ب) آزادی آکادمیک به عنوان خودآیینی فکری و حرفه ای
این تعریف از آزادی آکادمیک مبتنی بر این ایده است که اساتید، پژوهشگران و مدرسان به عنوان فرد حقی پایه برای بیان و انتشار آزادانه نظرات خود را دارند. به بیان دیگر اساتید دانشگاه حق دارند بدون مداخلهی مقامهای بالاتر و براساس آنچه مطابق حقیقت و واقعیت تشخیص میدهند، تدریس و تحقیق کنند، مقاله منتشر کنند و سخنرانی کنند. این تعریف از آزادی دانشگاهی البته فردگرایانه است، یعنی بر قابلیت و استحقاق جهانشمول هر فرد دراین جهان برای انتخاب و عمل مطابق ارادهی خویش، آنهم بدون دخالت موانع خارجی، استوار است. در این نگاه آزادی دانشگاهی با تکیه بر حق آزادی بیان به عنوان حقی برای انتخابهای خودآیین توجیه میشود. این تعریف همچنین براین باور استوار است که دانشگاه مکانی برای کشف حقیقت، همراه با التزام به کثرت و تنوع، است؛ جایی که در آن باید آزادانه در مورد حقایق و نظرات بحث شود.
مطابق این تعریف، چنانکه بسان بریتانیا طبق قانون اصلاح آموزشی مصوبهی ۱۹۸۸ شکل اجرایی و قانونی پیدا کند، دانشگاهها موظف هستند که «شرایطی را فراهم کنند که بر اساس آن اساتید و پژوهشگران از این آزادی برخوردار باشند که (در چارچوب قانون) باورهای جاافتاده را زیر سوال ببرند و نظرات و ایدههای بحث برانگیز جدید را بدون خطر از دست دادن شغل و امتیازات شغلی خود در مؤسساتشان مطرح کنند.» نگاه رایج به آزادی بیان در ایالات متحده هم کمابیش بر دیدگاه مشابهی استوار است: آزادی کامل اساتید برای پژوهش و انتشار نتایج آن پژوهش، آزادی بحث در کلاس درس، و آزادی بیان فرد دانشگاهی به عنوان شهروند برای صحبت کردن یا نوشتن بدون سانسور خارج از دانشگاه (extramural expression).[5] نظام قانون آلمان و بسیاری دیگر از کشورهای دموکراتیک این حقوق را به افرادی که شاغل دانشگاه خاصی نیستند بسط میدهد و میگوید هرکسی که در فعالیت پژوهشی جدی مشغول است، چه در دانشگاه خاصی شاغل باشد و چه نه، باید از آزادی در انجام و انتشار فعالیتهای پژوهشی برخوردار باشد. بر این اساس، آزادی دانشگاهی به عنوان یک حق فردی برای همه، باید به یکسان توسط دانشگاهها، دولتها و سایر نهادهای دولتی و خصوصی (از جمله نیروهای مسلح) پاس داشته شود.
در میان ایندو رویکرد مفهومی به آزادی آکادمیک، نویسنده بر دومی تاکید دارد؛ یعنی ترجیح او آن است که آزادی دانشگاهی به عنوان حق فردی و روشنفکرانهي دانشگاهیان برای آزادی بیانشان فهمیده شود، تا صرف خودمختاری نهادی دانشگاه (که چنانکه اشاره شد در اشکالی از آن ملازمتی میان آن و آزادی بیان دانشگاهیان نیست.)
توجیهات فلسفی برای آزادی دانشگاهی
ولی یک گام عقبتر برویم: اصلاً چرا آزادی دانشگاهی مهم است؟ به بیان دیگر چه توجیهات فلسفی برای دفاع از آزادی آکادمیک به عنوان یک حق خاص که لازم است از آن حراست شود میتوان ارائه کرد؟ کاباساکال بادامچی دستهای از دلایل را که در ادبیات بحث در این زمینه طرح شده برمیشمرد.
ج) دانشگاه به عنوان قلمرو کشف حقیقت و تولید دانش مستقل
یکی از رایجترین توجیهها برای آزادی آکادمیک که از زمان تاسیس دانشگاه در دنیا شاید ارائه شده این است که آزادی دانشگاهی لازم است، چون تنها با تکیه بر آن پژوهشگران قادرند حقیقت را جستجو و احتمالا کشف کنند. در این استدلال آزادی دانشگاهی ابزاری برای دستیابی به «دانش مبتنی بر حقیقت» است.
آنطور که رونالد دورکین (نقل شده توسط کاباساکال) شرح میدهد، بر اساس دیدگاه مزبور بهترین شانس برای دستیابی جمعی انسانها به حقیقت در ساختاری تشکیل یافته از مؤسسات دانشگاهی خودآیین و مستقل و پژوهشگرانی مشغول بکار در آنها که خودشان مستقل هستند، بدست میآید. این امر در مورد طیف وسیعی از موضوعات، از علوم تجربی و اجتماعی گرفته تا هنر و سیاست، صادق است. مطابق این استدلال اگر دانشگاهیان و مؤسسات آموزش عالی از کنترل و فشار وارد شونده از بیرون دانشگاه رها شوند، شانس بیشتری برای کشف دانش مبتنی بر حقیقت خواهند داشت.[6] در واقع اینجا برهان معروف جان استوارت میل، فیلسوف لیبرال انگلیسی دوران ویکتوریا، در دفاع از آزادی بیان در حوزهی عمومی بر اساس فایدهي آن در کشف حقیقت، برای دفاع از آزادی آکادمیک در قلمرو دانشگاه به کار رفته است.
مطابق این نگاه دانشگاه قلمرویی برای جستجو، تامل و کشف حقیقت است. کاباساکال میگوید این برهان خصوصا وقتی مهم است که در نظر آوریم در نگاه نولیبرال رایج در عصر ما این گرایش وجود دارد که ارزشها بر اساس میزان سود و سهم آن در بازار سنجیده میشود، به جای ارتباطشان با حقیقت مثلا. با این حال، هنوز ممکن است تعجب کنیم و بپرسیم که آیا کشف برهان صدق به اندازه کافی قوی است تا توجیهی ارائه دهد که برای درک ما از آزادی آکادمیک به عنوان یک ارزش و خیر عمومی که نیاز به حمایت بالایی دارد، جذاب باشد. به عبارت دیگر، آیا توجیه حقیقت به خودی خود دلایل کافی قوی برای آزادی آکادمیک دارد؟ (کاباساکال، ۲۰۲۱، ص. ۷۰)
با اینحال کاباساکال معتقد است که برهان کشف حقیقت (discovery of truth) به تنهایی برای دفاع از آزادی دانشگاهی کفایت نمیکند، چون به خودی خود یک مبنای اخلاقی قدرتمند برای دفاع از آزادی دانشگاهی به عنوان حقی که لازم است حتما محافظت شود به دست نمیدهد. او در این زمینه بر دو استدلال تکیه میکند که البته اولی در نسخهي نهایی کتاب و پس از نقدهای منتقدان بسیار رقیق شده است:
مطابق استدلال اول امروز معنای حقیقت به گونههای مختلف از سوی برخی متفکران پسامدرن به چالش کشیده شده است. محققان نسبیگرا و حتی برخی تحت نام لیبرالیسم سیاسی (مشخصا ریچارد رورتی در تفسیرش از لیبرالیسم سیاسی رالز) این ایده را به چالش کشیدهاند که تنها یک حقیقت عینی وجود دارد که میتوان به آن دست یافت. این گروه استدلال میکنند که در علوم اجتماعی و سیاسی (اگرنه در همهي علوم) میتوان از حقیقتهای متعدد سخن گفت. در این نگاه ما در عصر «پساحقیقت» (post-truth) زندگی میکنیم و کشف حقیقت به شیوهی مورد تاکید جان استوارت میل دلیل محکمی برای دفاع از آزادی دانشگاهی نیست. نتیجهي این نگاه آن شده که برخی عالمان علوم انسانی- اجتماعی کشف حقیقت عینی جهانشمول را آرمان غایی خود معرفی نمیکنند. چنانکه اشاره شد کاباساکال اما در نسخهی نهایی کتاب این نوع تشکیک در حقیقت را اساس خوبی برای مخالفت با استدلال میل نمییابد. در استدلال دوم او بر نقد عقیل بیلگرامی بر میل تکیه شده که مطابق آن برهان معروف جان استوارت میل دلیل کافی برای دفاع از آزادی بیان در حالت کلی نیز فاید اشکال نیست. (بنگرید به کاباساکال، ۲۰۲۱، ص. ۷۰)[7] در نظر نگارندهي این سطور هیچگاه از این دو استدلال برای زیر سئوال بردن برهان میل در دفاع از آزادی بیان کافی نیستند.
د) دانشگاه به عنوان قلمرو بحث آزاد دموکراتیک
توجیه دیگری برای آزادی آکادمیک، آنست که آزادی آکادمیک لازم است، چون بدون آن بحث آزاد دموکراتیک در دانشگاه ممکن نیست. در این نگاه، دانشگاه به عنوان قلمرویی تصور میشود که از آنجا میشود آزادانه صحبت و بحث کرد، حتی اگر این صحبت و بحث به معنای گفتن چیزهایی باشد که افرادی در میان دانشجویان ویا کل جامعه از آن خوششان نیاید و برنجند و در برابرش موضع بگیرند. مطابق این تعریف، اینکه فردی از گفتاری دانشگاهی خاصی آسیب دیده، فقط در موارد استثنایی، به عنوان محدودیتی پذیرفتنی و موجه برای آزادی بیان و نوشتار در دانشگاه و وادار کردن یک دانشگاهی به سکوت پذیرفته می شود.
به بیان دیگر، کاباساکال میپذیرد که ممکن است محدودیتهایی برای آزادی گفتار، حتی در مورد گفتار آکادمیک، باید اعمال کرد، اما همزمان تاکید میکند که توجیه وادار به سکوت کردن دیگرانی که متفاوت از ما فکر میکنند، مستلزم شواهد جدی از مورد آسیب یا خشونت واقع شدن است. صرف بیان یک عقیدهی بحثبرانگیز در محیط دانشگاه نباید به عنوان تهدید و توجیه سانسور تلقی شود. به تعبیر ویلیامز (نقل شده در بدلی، ۲۰۱۰، ص. ۱۵۴):
«یک مؤسسه آموزش عالی خوب، مؤسسهای است که در آن دانشجویان یاد بگیرند که سؤالات آنها سؤال همه نیست، و پاسخهایی که در ذهن دارند نیز پاسخ همه نیست... یک حرف لزوما درست و واقعی نیست، فقط به این دلیل که شما میگویید و از دنیای شما بر میخیزد.»[8]
بر اساس این نگاه عقاید باید با مواجههی انتقادی با جهانبینیها و روششناسیها و استدلالهای دیگر مورد آزمون انتقادی قرار بگیرند. در این تعریف که کاباساکال شخصا بدان گرایش دارد، دانشگاه به عنوان بخشی از فرهنگ دموکراتیک جامعه تلقی می شود که در آن دانشجویان و اساتید از طریق بحث آزاد از یکدیگر یاد می گیرند، و آزادی بحث برای یادگیری احترام به تفاوت و تکثر نظرات و هویتها ضروری است. در این تعبیر دانشگاه یک میکرواسپیس (فضای خرد) است که در آن ساکنانش مدام در معرض انواع استدلال ها قرار می گیرند و ظرفیت تفکر انتقادی و شکاکانه خود را از طریق رایزنی با یکدیگر توسعه میدهند.
ه) دیدگاه مختار کاباساکال: کاربست رویکرد اصولیِ دوپایهای در مورد آزادی آکادمیک
پیشتر در مرور اولیه توضیح دادهایم که کاباساکال دو برهان «خودآیینی برابر (مساوی)» (equal autonomy) و نیز «مشارکت دموکراتیک» (democratic participation) را دلایل قویتری برای دفاع از آزادی بیان در حالت کلی و کلان مییابد. او در نهایت از مبنا و توجیهی «اصولی» (principled) ــ اصولی در اینجا در نقطهی مقابل توجیه ابزارگرایانه است ــ از آزادی بیان دفاع میکند که نقاط قوت دو توجیه خودآیینی مساوی و مشارکت دموکراتیک را با هم ترکیب میکند. در این نگاه، آزادی بیان به عنوان یک اصل مهم است چون بدون آن مشارکت دموکراتیک اصیل شهروندان در جامعهشان ناممکن است و نیز مهم است چون بدون آن شهروندان قادر نخواهند بود بهصورت خودآیین و مستقل ارزشهای خود را در زندگی انتخاب کنند و بر اساس آن، حیات خویش را به پیش برند. او این توجیه یا برهان برای دفاع از آزادی بیان در حالت کلی را «رویکرد اصولیِ دوپایهای» (double-grounded principled approach) نام مینهد.
در فصل چهارم نویسنده میکوشد نشان دهد چطور رویکرد اصولیِ دوپایهای مورد نظر او به عنوان یک چهارچوب نظری کمابیش جدید در دفاع از آزادی بیان در حالت کلان، میتواند همزمان توجیه فلسفی مناسب برای آزادی دانشگاهی نیز ارائه دهد.
کاباساکال میگوید رویکرد اصولی دوپایهای او، زمانی که در مورد آزادی آکادمیک به کار رود، همنوا با تأکید دورکینی بر مسئولیت اخلاقی و فردگرایی اخلاقی در دفاع از آزادی دانشگاهی است. مطابق نظر دورکین ، این نه تنها حق پژوهشگران دانشگاهی و جدی است که آزادانه نظراتشان را بیان کنند، بلکه آزادنویسی و آزادگویی همزمان مسئولیت شخصی اخلاقی ایشان است، چون آنها وظیفه دارند زندگیشان را طبق بهترین مفهومی از خیر که تشخیص میدهند، به پیش برند. (بنگرید به مقالهی معروف «ما به تفسیر جدیدی از آزادی دانشگاهی نیاز داریم»، ۱۹۹۶)[9]
در سوی دیگر چنانکه اشاره شد نظریه اصولی دو پایهای کاباساکال مبتنی بر ترکیب دو پایه اخلاقی برای توجیه و دفاع از آزادی بیان است: اصل خودآیینی برابر و اصل مشارکت دموکراتیک. اصل خودآیینی برابر، تأیید میکند که افراد در نتیجه قابلیتهای خودآیینی (autonomous capacities) که به عنوان انسان دارند، این استحقاق را دارند که آزادانه مطابق با مفهوم انتخابی خود از خیر هم سخن بگویند و بنویسند. افراد همچنین حق دارند آزادانه به آنچه دیگران میگویند گوش دهند و در نتیجهی این گوش سپردن انتخابهایشان در زندگی و تصوراتشان از مفهوم خیر را بسط دهند و مورد ارزیابی انتقادی قرار دهند. همهی اینها همراستا با تأکید دورکینی بر مسئولیت اخلاقی فردی (individual ethical responsibility)است و اینکه افراد، هم حق و هم مسئولیت دارند که به بهترین شیوه ممکن برای تحقق حیاتی که مطابق مفهوم خویش از امر خویش انتخاب کرده اند، عمل کنند. معنای لیبرالیسم مورد دفاع دورکین و کاباساکال و رالز و بسیاری دیگر از لیبرالهای سیاسی معاصر چیزی جز این نیست.
در واقع اصل خودآیینی برابر، هنگامی که در مورد آزادی آکادمیک به کار می رود، تفاوتی بنیادی با توجیه آزادی بیان شهروندان عادی که مطابق همین اصل حق دارند مطابق با مفاهیم خود از امر خویش سخنانشان را ابراز کنند، ندارد و حق آزادی بیان دانشگاهی را بسان آزادی گفتار عمومی لازمهی خودآیینی برابر افراد محسوب میکند. به علاوه شغل کاباساکال میگوید دانشگاهی گره خورده با این هدف و ارزش است که کشف کنیم دانش واقعی چیست و چگونه این دانش ممکن است در خدمت جامعه باشد. بنابر ماهیت کار دانشگاهی، انتشار دانش و به اشتراک گذاشتن آنچه در طول تحقیق توسط فرد دانشگاهی کشف شده با جامعه، ارزشی بنیادین دارد. همین هم به نوبهي خود سبب میشود بگوییم دانشگاهیان نه تنها حق، بلکه بلاشک مسئولیتی در بیان، نوشتن و انتشار آزادانه اندیشههای خود دارند، تا از این طریق به خیر عمومی جامعه هم کمک کنند. (بنگرید به کاباساکال، ۲۰۲۱، ص. ۷۶-۷۵)
دومین لازمه و مؤلفه اساسی تشکیل دهنده آزادی بیان در نظریهي اصولی دوپایهای مشارکت دموکراتیک است. نویسنده میگوید حق آزادی بیان، برای تحقق کامل ، نیازمند بستری دموکراتیک در جامعهي سیاسی است که به افراد اجازه میدهد آزادانه نظراتشان را ابراز کنند. حتی تحقق اصل پیشتر اشاره شدهی خودآیینی برابر بدون فضای دموکراتیک ناقص است. آزادی بیان جزئی جداییناپذیر از مشارکت دموکراتیک است، زیرا دموکراسی بدون صحبت کردن، رایزنی و گفتگو کردن و انتقاد کردن ممکن نیست. این با آنچه دورکین از آن با عنوان «فرهنگ مستقل» به عنوان بخشی از ملزومات فرهنگ سیاسی دموکراتیک برای شکوفایی فردگرایی اخلاقی در مقابل فرهنگ دنبالهروی و همرنگی (conformity culture) که در آن مخالفت با فرهنگ سنتی با خصومت تلقی می شود، مرتبط است. استقلال فرهنگی تنها می تواند در بستر مشارکت دموکراتیک فراهم شود که در آن آزادی بیان همچون اصلی برآمده از خودآیینی اخلاقی برابر هر فرد دیده می شود و مورد دفاع قرار میگیرد.
البته آنچه در این مقاله آمد بدان معنا نیست که هیچ محدودیت برای آزادی بیان دانشگاهی، بسان آزادی بیان در حالت کلی، در مورد گفتار مصداق نفرتپراکنی (hate speech) یا تشویق آشکار خشونت وجود ندارد. نویسنده مانند بسیاری دیگر از فلاسفهي سیاسی لیبرال میپذیرد در مواردی که شواهد جدی و غیرقابل کتمان در مورد آسیب و خشونت برآمده از گفتاری خاص وجود دارد، قوانینی برای تنظیم و محدودیت گفتار دانشگاهی در موسسات آموزش عالی وجود خواهد داشت. فصول دیگر کتاب این موضوع را مورد بحث قرار میدهد.
[1] Devrim Kabasakal Badamchi. 2021. “Academic Freedom and Free Speech” in Dimensions of Free Speech: An Exploration of a New Theoretical Framework, Springer: Philosophy and Politics; Critical Explorations series.
[2] بنگرید به این منبع:
Barendt, Eric (2010), Academic Freedom and Law: A Comparative Study, Oxford: Hart, p. 27.
[3] بنگرید به کاباساکال، ۲۰۲۱، فصل چهارم؛ همچنین بنگرید به:
Ginsberg, Benjamin (2011), The Fall of the Faculty, Oxford University Press, p. 136.
[4] بنگرید به:
Said, Edward (2005), “On University”, Alif-Journal of Comparative Politics, 31.
[5]در این زمینهها همچنین بنگرید به کتاب بارنت که پیشتر ذکرش رفت:
Barendt, Eric (2010), Academic Freedom and Law: A Comparative Study, Oxford: Hart, p. 23-26.
[6] بنگرید به:
[7] Akeel Bilgrami, Truth, Balance and Freedom in Who is Afraid of Academic Freedom?, ed. by Akeel Bilgrami and Jonathan R. Cole, Columbia University Press, 2015.
[8] بنگرید به:
Badley, Graham (2010), A Place from Where to Speak: The University and Academic Freedom, British Journal of Education Studies, 57-2, p. 154.
[9] Dworkin (1996), “We Need a New
Interpretation of Academic Freedom.
توضیح: این مقاله پیشتر در زمانه منتشر شده است
[1] Devrim Kabasakal Badamchi. 2021. “Academic Freedom and Free Speech” in Dimensions of Free Speech: An Exploration of a New Theoretical Framework, Springer: Philosophy and Politics; Critical Explorations series.
[2] بنگرید به این منبع:
Barendt, Eric (2010), Academic Freedom and Law: A Comparative Study, Oxford: Hart, p. 27.
[3] بنگرید به کاباساکال، ۲۰۲۱، فصل چهارم؛ همچنین بنگرید به:
Ginsberg, Benjamin (2011), The Fall of the Faculty, Oxford University Press, p. 136.
[4] بنگرید به:
Said, Edward (2005), “On University”, Alif-Journal of Comparative Politics, 31.
[5]در این زمینهها همچنین بنگرید به کتاب بارنت که پیشتر ذکرش رفت:
Barendt, Eric (2010), Academic Freedom and Law: A Comparative Study, Oxford: Hart, p. 23-26.
[6] بنگرید به:
[7] Akeel Bilgrami, Truth, Balance and Freedom in Who is Afraid of Academic Freedom?, ed. by Akeel Bilgrami and Jonathan R. Cole, Columbia University Press, 2015.
[8] بنگرید به:
Badley, Graham (2010), A Place from Where to Speak: The University and Academic Freedom, British Journal of Education Studies, 57-2, p. 154.
[9] Dworkin (1996), “We Need a New Interpretation of Academic Freedom.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر