۱۴۰۱ آبان ۱, یکشنبه

چرا جمهوریت بر سلطنت مقدم است؟

 

میثم بادامچی

 

آیا راه نجات ایران بازگشت به سلطنت است؟ به نظر صاحب این قلم جواب منفی است و تنها راه نجات تاسیس جمهوریت است. آنچه می‌نویسم قسما مبتنی بر پژوهشی در مورد قوانین اساسی ایران و ترکیه است که این روزها درگیرش هستم و بیربط به هوای اعتراضات این روزها نیست. امیدواریم هواداران سلطنت نرنجند. لازم است از تجربه کشورهای همسایه بیاموزیم.

 


۱. عملکرد دو شاه پهلوی را با عملکرد آتاتورک و حاکمان ترکیه تا زمان کودتای ۱۹۸۰ و قانون اساسی ۱۹۸۲ این کشور (یعنی ایام انقلاب ایران) مقایسه کنید. پهلوی‌ها به نظر اینقدر آگاهی نداشتند یک قانون اساسی سکولار جدید برای ایران بنویسند و برای همین سنت حقوق اساسی در ایران رشد نکرد. پهلوی‌ها همان قانون اساسی مشروطیت (که اگر نخواهیم تعارف کنیم باید بگوییم برای قرن بیستم عقب مانده بود، گرچه برای زمان خودش مترقی محسوب می‌شد) را نگه داشتند گرچه بدان هم عمل نمی‌کردند. قانون اساسی مشروطه یا همان قانون اساسی دوره پهلوی معادل قانون اساسی ۱۸۷۶ عثمانی است، یعنی قانون اساسی دوره عبدالحمید که آتاتورک ملغایش کرد! یکی از اولین و پیشروترین کارهای آتاتورک الغای سلطنت و خلافت برای همیشه در ترکیه بود.

 

 ۲.  ترکیه از ۱۸۷۶ تا سال ۱۹۸۲ چندین قانون اساسی مختلف به خود دید که از قضا کمابیش نظامیان نوشتندشان و از پیشروترینهایشان قانون اساسی ۱۹۶۱ بود. قانون اساسی ۱۹۲۴ در زمان تاسیس جمهوریت در نوع خود در میان کشورهای اسلامی کم‌نظیر است. در همه این قوانین اساسی (جز قانون اساسی ۱۹۲۳ که در آن به سبب شرایط زمانه‌ هنوز سلطنت و خلافت لغو نشده بود) و نیز قانون اساسی کنونی ترکیه (که البته از ۱۹۸۲ تا امروز بسیار در جهت تقویت حقوق بشر و کم کردن قدرت نظامیان اصلاح شده، گرچه اردوغان با آخرین تغییرات ۲۰۱۷ در جهت بالا بردن تصاعدی قدرت رئیس‌جمهور در همه نهادهای حاکمیتی و حذف نخست‌وزیر و تضعیف مجلس شدیدا بدفرمش کرده) اصل جمهوریت و نیز سکولاریسم و ملی‌گرایی آتاتورکی و جدایی دین و دولت جزو اصول تغییرناپذیر قانون اساسی است. کجا پهلوی‌ها چنین کاری در سطح قانون اساسی در ایران کردند، جز تعطیل قانون اساسی نویسی؟

 

۳. آتاتورک برای اینکه به آخوندها قدرت ندهد، آموزش و پرورش دینی را در ترکیه کلا دولتی کرد، مدارس و حوزه های اسلامی را بست (گرچه جاهایی با خشونتی که با موازین امروز حقوق بشر نمی خواند.) او و ادامه دهندگان راهش اینقدر باهوش بودند که بدانند جامعه مذهبی مسلمان کشورشان بدون متولی دینی نمی‌شود و بجای نهادهای سنتی تعطیل شده وزارت/سازمان دیانت را تاسیس کردند که کارکنانش (از جمله امامان جماعت مساجد) کارمند دولت هستند و تا امروز برقرار است. آتاتورک و هوادارانش بر اساس تجربه تاریخی معتقد بودند اسلام و مسیحیت با هم فرق دارد. اسلام دینی نیست که با صرف اعلام جدایی دین و دولت وارد سیاست نشود. براین اساس می‌گفتند برای جلوگیری از بنیادگرایی دینی همزمان باید جایگزین هم ارائه کرد. تجریه‌ی جمهوری اسلامی نشان داده این تحلیل چقدر دقیق بوده است.  

 

۴. صحبتهای چند روز گذشته آقای رضا پهلوی در جمع خبرنگاران مثبت بود، از جمله در موهوم بودن بحث تجزیه. اگر ایشان صریحا بگوید حکومت آینده ایران جمهوری سکولار خواهد بود (چنانکه آتاتورک با قاطعیت گفت و انجام داد)، چه بسا بتواند مانند ماندلا نقش مهمی در گذار به دموکراسی ایفا کند و جمهوریخواهان هم حمایت کنند. اینکه مدام گفته شود نوع حکومت آینده با رفراندوم مشخص می‌شود کافی نیست، چون ما تجربه رفراندوم جمهوری اسلامی را داریم. اگر قرار است از الان در مورد قانون اساسی آینده بحث شود، این بدون ملغی دانستن سلطنت و اجماع برسر جمهوریت، ممکن نیست. جمهوریت یعنی شیوه حکومت اکثریت مردم در چارچوب موازین لیبرال و حکومت گروه و خاندان خاصی نیست. پس از اجماع بر سر جمهوریت می‌شود و لازم است آنوقت بر سر شیوه نظام جمهوری، اعم از پارلمانی، ریاستی، فدرال و .... مفصل بحث کرد. آقای پهلوی حتی می‌تواند اولین رئیس‌جمهور ایران در یک نظام پارلمانی سکولار باشد که دوره رئیس‌جمهور محدود است و قدرت اجرایی او برابر نخست وزیر تشریفاتی است، مانند ساختار اسرائیل یا خیلی کشورها. در چنان ساختاری رئیس‌جمهور جایگاهی درمجموع بی‌طرف دارد که با سلیقه آقای پهلوی برای فراحزبی ایستادن هم سازگار است. یک راه دیگرهم می‌تواند این باشد که آقای پهلوی همین الان حزبی تاسیس کنند و مانند همه بخش‌های جامعه سیاسی اندازه آرایشان موثر باشند در هدایت ایران آینده.

 

۵. آخرین بخش این یادداشت خطاب به رسانه‌های جریان اصلی در خارج کشور است. اینقدر با شاهزاده شاهزاده گفتن نوع حکومت آینده ایران را از الان مشخص نکنید! شاهزاده بار حقوقی دارد. شخصیت حقیقی آقای پهلوی مهم است. نظام سلطنت از نظر حقوقی در ایران برافتاده است. پادشاهی دادن حقوق مادام العمر و وراثتی حکمرانی به یک عده است. فارغ از این در هیچ‌کدام از کشورهایی که درشان پادشاهی مشروطه باقی مانده، مانند بریتانیا، انقلابی نشده. ماخوشمان بیاید یا نه انقلابی در سال ۱۳۵۷ از سر گذراندیم که تنها امری که در آن میان گروه‌های مختلف، از سکولار تا مذهبی، اجماع سرش بود لغو سلطنت بود. و از مواردی که از قضا میان انقلابیون هیچ اجماعی بر سرش نبود و به زور آقای خمینی و شاگردانش در قانون اساسی ۱۳۵۸ گنجانده شده ولایت فقیه بود. پس در ایران پادشاهی در تجربه تاریخی مردود شده و معنایی ندارد احیانا برسر احیایش رفراندومی در آینده صورت گیرد. می‌شود اینطور هم پرسید: مگر در کشورهایی که درشان نظام جمهوری برقرار است، مانند فرانسه یا آمریکا، هرگز رفراندومی در مورد اینکه آیا مایلید به پادشاهی برگردید یا نه صورت می‌گیرد؟ برعکس آیا مثلا در انگلستان هرگز بحث رفراندومی در مورد اینکه آیا مایلید ساختار به جمهوری عوض شود یا نه به صورت جدی طرح می‌شود؟ پس عمل واقعی کشورها اینگونه عمل نمی‌کند و برعکس ایشان به تجربه تاریخی خود نگاه می‌کنند.  بر طبل بیهوده‌ي احیای سلطنت در ایران نکوبیم. تنها راه نجات ایران تاسیس جمهوریت کثرت‌گرای مدرن و دموکراتیک و سکولار است.

 توضیح: این یادداشت پیشتر در زیتون منتشر شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر