tag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post843896399421173312..comments2023-09-30T03:27:19.127-07:00Comments on نیکوماخوس: لیبرالیسم سیاسی راولز- قسمت اولمیثم بادامچیhttp://www.blogger.com/profile/15905993556555068152noreply@blogger.comBlogger10125tag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-2570660270334420772011-01-29T21:31:49.119-08:002011-01-29T21:31:49.119-08:00دانیال: دیر شد پاسخ شرمنده.
"دین خارج از ذ...دانیال: دیر شد پاسخ شرمنده. <br /><br /> "دین خارج از ذهن مومنین وجود ندارد." شاید تمام پدیده های فرهنگی که به قول پوپر در جهان 3 وجود دارند از این دست باشند. یعنی این فقط مختصر دین نیست. هنر هم تاحد زیادی اینگونه است.<br /><br />البته دینداران معتقدند هویاتی در دین وجود دارند که مستقل از اذهان هم وجود دارند، مانند خدا و معجزه. <br />با درودنیکوماخوسhttp://nikomakhus1.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-32912072343319304162011-01-24T13:47:04.422-08:002011-01-24T13:47:04.422-08:00با کمال میل. می بخشایید که تا به حال کامنت شما را ...با کمال میل. می بخشایید که تا به حال کامنت شما را اینجا ندیده بودم. <br />البته در پای یک پست دیگر هم حرف هایی مشابه زده ام، اما به شکل خلاصه، حرف من معطوف به کامنت ها بود که حمید دین را معادل مسیحیت گرفت (که برای بحث کردن ایرادی ندارد) ولی روشن نکرد منظور از دین کدامین بخش اش است. ابهامی که لفظ دین دارد ، برای من یکی همیشه مشکل ساز بوده چون نمی دانستم که منظور مومنین اند یا واقعا حرف از یک موجودیت بسیط و مستقل به نام دین است. از دید من ، دین خارج از ذهن مومنین وجود ندارد. به همین دلیل ست که دین به راحتی قلب می شود و تغییر می کند، چون ظرف حامل ش دستخوش تغییر دایمی ست.<br />پاینده باشیددانیالhttp://www.danieljafari.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-52606697833998179852011-01-08T22:07:13.406-08:002011-01-08T22:07:13.406-08:00دانیال خواهش می کنم. اختیار دارید و خوشحال می شوم ...دانیال خواهش می کنم. اختیار دارید و خوشحال می شوم در بحث شرکت می کنی:) منظورت از ربط تمیز میان "دین" و "دینداری" را به یادداشت این پست یا کامنت ها می گوئی؟<br />قربانتنیکوماخوسhttp://nikomakhus1.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-73292232948496787672011-01-08T00:01:19.461-08:002011-01-08T00:01:19.461-08:00می بایست ببخشید بی وضو وارد بحث می شوم، فکر می کنم...می بایست ببخشید بی وضو وارد بحث می شوم، فکر می کنم منظور حمید از موانع اسلامی، همان هایی ست که مسلمان ستیزانی که عموما اونجلیست هستند در اروپای غربی و گاها در ایالات متحده بر زبان می آورند: خشونت به عنوان محور کلامی در قرآن، عدم پاسخگویی خدای قرآن، دید غیر تاریخی مسلمانان به قرآن، و مسایلی از این دست باشد. نکته ای که به نظر من رسید،این ست که سوا کردن دین از دینداران خطایی نابخشودنی ست. مفهومی مجزا برای دین قایل شدن، فراتاریخی دانستن دین است که به نظرپیش از اینکه نظریه ای غیرعلمی باشد، نوستالژیک و احساسی ست. دینداران اند که تعریف خودشان را در هر برهه از زمان،از دین عرضه می کنند. مثال ایده آلی نیست ولی احتمالا جامعه ایران هنوز اکثریتی دین دار است ولی آیا به همان دین داری ست که سه دهه پیش در آغاز انقلاب اسلامی بود؟<br />بدبینی (اسکپتیسیم) موضع علمی قابل دفاعی ست، ولی صادقانه باید بگویم که هر وقت صحبت های این چنینی می شنوم ، ذهن ام می رود پیش اپولوجیست های مسلمان از رده اردشیر لاریجانی که حرف از حقوق بشر اسلامی می زند تا سنگسار را انسانی معرفی کند.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-75683401639311252602011-01-06T15:25:46.513-08:002011-01-06T15:25:46.513-08:00حمید عزیز خوب اگر این "موانع جدی از سوی اسلام...حمید عزیز خوب اگر این "موانع جدی از سوی اسلام" را بگوئی، ممکن است به کار پروژه تحقیقی ما هم بیاید. ذکرشان می کنی، لااقل اهم شان را؟نیکوماخوسhttp://nikomakhus1.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-84551155795410934132011-01-06T05:25:52.014-08:002011-01-06T05:25:52.014-08:00من موافق ولایت فقیه نیستم. از لیبرالیسم سیاسی راول...من موافق ولایت فقیه نیستم. از لیبرالیسم سیاسی راولز هم بدم نمیآید. من تنها به مسئلهای اشاره کردم که فکر میکنم در هر نظریهپردازی و تحلیلی باید مورد توجه قرار بگیرد. نظریههای سیاسی غربی برای آنکه در ایران مقبولیت و قابلیت اجرا داشته باشند نیاز به پیشزمینههای فراوانی دارند که بخش عمدهی این مسئله به بافت فرهنگی خاص جامعهی ما برمیگردد که میبایست به تدریج اصلاحات اساسیای در آن صورت گیرد و به نظر من در این مسیر ما با موانعی جدی بالاخص از سمت اسلام مواجههایم که به زعم من تا کنون پاسخ درخوری به آنها داده نشده است.<br />البته مشخص است که این به معنای این نیست که کار بر روی این نظریهها را متوقف کنیم بلکه منظور من این است که با سادهانگاری در دام تعمیمهایی که زمینهها را نادیده میگیرند، گرفتار نشویم.<br />با سپاسحمیدnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-15879573350615124132011-01-05T20:16:31.000-08:002011-01-05T20:16:31.000-08:00خوب آنطور که می فهمم از سخنانتان منظور شما این است...خوب آنطور که می فهمم از سخنانتان منظور شما این است که لیبرالیسم سیاسی راولز متناسب جوامع مسیحی است و نه جوامع اسلامی و بنا بر این با ایران نمی خواند؟ <br /><br />خوب اگر درست فهمیده باشم منظورتان را، مدل پیشنهادی شما برای حکومت ایران چیست؟ حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه؟ اگر آری بر چه اساسی مدل حکومتی مطلوبتان را برتر از لیبرالیسم سیاسی می دانید؟<br /><br />قربان شمانیکوماخوسhttp://nikomakhus1.blogspot.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-75273901995378262682011-01-05T01:36:35.462-08:002011-01-05T01:36:35.462-08:00ممنون. درست است؛ اختلاف نظر داریم. من فکر میکنم ا...ممنون. درست است؛ اختلاف نظر داریم. من فکر میکنم اسلام و مسیحیت متقابلن یکدیگر را نقض میکنند که توضیحش بسیار مفصل است.<br />در مورد این مطلب که برخی تئوریها میخواهند علوم انسانی را شرقی و غربی کنند، من نه آنها را کاملن مردود میدانم نه کاملن تایید می کنم. علوم انسانی همانطور که از نامش پیداست مربوط به انسان است و بخشی از هویت هر انسان در بافتهایی که در آن قرار داشته و دارد، معنا پیدا میکند اما از طرف دیگر انسانها کاملن از هم مجزا نیستند و اشتراکات بسیاری نیز دارند و این یعنی میتوانند از دستاوردهای هم استفاده کنند اما این مطلب به این معنی نیست که ما مجاز باشیم برای این کار تفسیری متضاد یا عجیب و غریب و بیپایه از واقعیات ارائه دهیم که اساسن در تضاد با آن بافتها باشد. این روش نه تنها مطلوب نیست بلکه عملن نیز کارایی ندارد و جز خودفریبی نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد.<br />اینکه پس چه باید کرد؟ سوال بسیار مهمی است که باید قبل از همهی اینها به آن پاسخ دهیم.حمیدnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-62594098600275501432011-01-04T23:00:23.315-08:002011-01-04T23:00:23.315-08:00آقا حمید تفاوت نظر داریم. اسلام و مسیحیت اختلاف دا...آقا حمید تفاوت نظر داریم. اسلام و مسیحیت اختلاف دارند ولی آنچنان اختلافشان، لااقل از نظر من، جوهری نیست که نظریه هائی که در بستر یکی شکل گرفته اند در بستر دیگری بی ربط باشند. به نظرم این تفکیک قاطع کشیدن میان اسلام و مسیحیت در علوم انسانی در نهایت به پاک کردن صورت مسئله و یا فرار از مشکلات نظری در مواجهه اسلام و علوم انسانی (در بحث ما لیبرالیسم) می انجامد.تئوری هائی که می خواهند علوم انسانی را شرقی و غربی کنند، اگر جدی گرفته شوند، در نهایت ما را به اسم شرقی بودن، مسلمان بودن و غیره از نعمت مهم نقد شدن محروم می کنند و این بسی خطرناک است. <br />درود.نیکوماخوسhttp://nikomakhus1.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-7398783225438857761.post-70349451863295004762011-01-04T22:51:23.419-08:002011-01-04T22:51:23.419-08:00من فکر میکنم نظریههای فلسفی در بستر فرهنگی خودشا...من فکر میکنم نظریههای فلسفی در بستر فرهنگی خودشان معنا پیدا میکنند. این به این معنا نیست که یک نظریهی فلسفی چیزی برای قرهنگهای دیگر ندارد. مسلما فلسفیدنها همیشه چیزهایی برای یادگیری و استفاده دارند.<br />من معتقدم در ترجمهی مباحث فلسفی که صحبت از "دین" میشود،در خیلی از موارد نباید لفظ "دین" را به کار ببریم. خصوصن در ترجمه آثار غربی به جای "دین" باید از "مسیحیت" استفاده کنیم. <br />یک محقق در حوزهی مسائل انسانی در ایران به نظر من برای بررسی آثار غربی و استفاده از آنها لازم است با اسلام و مسیحیت به خوبی آشنا باشد در غیر این صورت در کارش دچار تعمیمهایی میگردد که نه تنها به درد این جامعه نمیخورند بلکه به نوعی ارزش منفی نیز خواهند داشت.حمیدnoreply@blogger.com